۱۳۸۲ شهریور ۲, یکشنبه

تشیع و ارتدوکسی - بخش دوم

يكشنبه، 2 شهريور، 1382

ارتدوکسی و تاريخ دين

دوست عزيزی به نام "حميد" اشکالاتی رو به يادداشت چهارشنبه، ۲۹ مرداد ۱۳۸۲ (تشيع و ارتدوکسی) بدين شرح طرح کرده‌اند:
"آيا اين که علی می‌گويد: خداوند در ذات عقول آدميان با آنها سخن می‌گويد دعوت به جمود فکری ست؟ مرز ميان اديان و تاريخ اديان ، مرز ظريفی ست....راستی چگونه با متن مقدس چونان کتاب تاريخ مواجه شدی و ميثاق را مورد ترديد که نه، انکار قرار داده‌ای؟ ...دوستت دارم و می‌ستايمت..." و اما پاسخ من:
اولا: گويا مراد من از اصطلاح "ارتدوکسی" (Orthodoxy) به‌درستی فهم نشده است. اگر تفسير صحيح از مفاهيم مهم و سرنوشت‌سازی چون: ايمان، توکل، اميد، آرزو، آرامش، سعادت، شقاوت و... همان‌هائی باشد که در سخنان پيشوايان امامية آمده است و فقط در اين چهارچوب قابل قبول باشد، آنگاه يک متدين به آئين تشيع (که سخن ائمه برايش حجت است) هيچ احساس نيازی به اطلاع‌يافتن از تفاسير متفاوت، نو و پژوهش‌های عقلی ـ فلسفی و تدقيقات کلامی که درباره اين مفاهيم در طول تاريخ و حداقل در پانصد سال اخير ( در زمينه‌های مهمی چون: فلسفه دين، روانشناسی دين و...) انجام گرفته است، پيدا نمی‌کند. تا چه رسد به آنکه خود نيز وارد عرصه تفکر و پژوهش در باب آنها شود!!! اگر واقعا سخنان معصومين [که اثبات عصمت آنها در معرفت‌شناسی، چيزی نزديک به محال است] در باب مفهوم مهمی چون "ايمان" فصل‌الخطاب و واجب‌القبول باشد، برای شما مفهوم "ايمان" امر حل شده‌ای خواهد بود و ديگر چه احساس نيازی به تفکر و نوانديشی درباره آن پيدا می‌کنيد؟!
سهل است که تفاسير متفاوت و نو در اين باب، نوعی "بدعت" هم بشمار آيد [کما که موضع‌گيری عالمان دين در طول تاريخ، در برابر تفسير های جديد و نهضت‌هائی که در صدد بازفهمی مفاهيم کليدی دين بودند، چيزی جز تکفير و صدور حکم "ارتداد" نبود] و ارتدوکسی (جمود فکری ـ کلامی) چيزی جز اين نيست.
ثانيا: سخن علی‌بن‌ابي‌طالب را نمی‌فهمم. خصوصا عبارت "ذات عقول آدميان". گو اينکه من چندان هم به "ذات‌انگاری" (essentialism) باور ندارم (برای اطلاع بيشتر به يادداشت پنجشنبه، ۴ ارديبهشت ۱۳۸۲ ساعت ۲۲:۲۷ مراجعه کنيد). اما اگر منظور اين باشد که وجود خداوند را می‌توان با ادله عقلی به اثبات رساند، من چنين ادعائی را قبول ندارم.
ثالثا: تنبهی که در باب تفاوت ميان "دين" و "تاريخ دين" داده شد، بسيار مهم و ارزشمند بود و البته من نيز به آن بی‌توجه نبودم.
شک نيست که (ارتدوکسی) روندی است که در سير رشد و تحولات تاريخی "دين" به وقوع می‌پيوندد و لذا امری است مرتبط با "تاريخ دين" نه خود دين.
اما اين "راست‌کيشی" عواملی هم دارد، که مهم‌ترين عامل آن وجود آتوريته‌ها و مراجع غيرقابل‌نقد در ميان هر دين و مذهب است و اين ديگر چيزی نيست که به تاريخ دين ربط يابد، بلکه مستقيما به خود دين راه می‌برد.
به‌تعبيری عصمت پيشوايان امامية، چيزی نبوده که ساخته و پرداخته عالمان شيعه در طول تاريخ باشد [ گرچه به آن شدتی که ما اکنون به عصمت باور داريم، قطعا در صدر اسلام و قرون اوليه‌ی آن، چنين باوری خود نوعی بدعت بشمار می‌آمد!!! حتی در ميان اصحاب خاص ائمه. و اينجاست که به يکی از حقايق عبرت‌انگيز و نکات شگفت‌آور "تاريخ اديان" می‌رسيم: در طول تاريخ دين، کفر يک دوران، ايمان دوران ديگر بوده است] بلکه عصمت ائمه چيزی است که مستقيما از خود "کتاب و سنت" (متون مقدس دينی و مذهبی) اخذ شده است و لذا امری است مرتبط با خود "دين" نه تاريخ آن.
رابعا: نمی‌دانم مراد ايشان از "ميثاق" چه بوده که از جانب من مورد انکار قرار گرفته است.
[در اينجا لازم می‌دانم که از "حميد" عزيز، بخاطر انتقاداتش سپاسگزاری کنم.]

۱۳۸۲ مرداد ۳۰, پنجشنبه

پنجشنبه، 30 مرداد، 1382

«يک خطای مادرزاد وجود دارد، و آن اين تصور است که ما به اينجا آمده‌ايم که خوش باشيم... زندگی عميقا غرق رنج است و از بند آن نمی‌توان رست. ورود ما به اين زندگی با گريه روی می‌دهد. مسير زندگی در ژرفايش هميشه تراژيک است و پايان زندگی حتی تراژيک‌تر... "مردن" قطعا هدف واقعی زندگی است. "مرگ" سرجمع همه آموزه‌های حيات است، يعنی که مقصود سرنوشت ويرانی خوشبختی ما، شرمساری اراده ما، و از بين بردن توهماتی است که ما را به جهان مقيد کرده است.»
( آرتور شوپنهاور )
پنجشنبه، 30 مرداد، 1382

در دروغگوئی، معصوميتی هست که نشانه ايمان درست به مقصودی است. (فردريش نيچه)
.....................................................
در باب اينکه "راستگوئی" چيست، شايد تا کنون هيچ کس چندان راست نگفته باشد. (فردريش نيچه)

۱۳۸۲ مرداد ۲۹, چهارشنبه

تشیع و ارتدوکسی - بخش اول

چهارشنبه، 29 مرداد، 1382

"ساتگين" عزيز، در مورد يادداشت يکشنبه، ۲۶ مرداد ۱۳۸۲، اشکالی رو بدين شرح مطرح کرده:
"نيانديشيدن رو به شيعه‌ها محدود نكن. خود ما هم درصدی از اين رفتار رو داريم! مگه ما چقدر می‌تونيم بيانديشيم و تازه چقدر گستره‌ی عقل‌مون با اونچه كه توی واقعيت وجود داره می‌تونه برابری كنه!؟ "
بايد بگويم مراد من اصلا اين نبود که "عدم تفکر" را به شيعيان محدود کنم و يا اينکه امثال من، که حساب خود را از شيعيان جدا کرده‌ايم، تا چه حد به خود فرصت انديشيدن می‌دهيم و يا اصلا اذهان ما آدميان تا چه حد ظرفيت برای تفکر و عمق‌بخشيدن به "تاملات شخصی" و قدرت انطباق آن با واقعيت خارجی را دارد.
بلکه مقصود من آن بود که اساسا بر سر راه تفکر و پرسشگری ( که جوهره مکتب "اعتزال" است) در ميان شيعيان، موانع "درون‌دينی" بسيار قوی وجود دارد. حتی قوی‌تر از موانعی که در ميان اهل تسنن است و به‌همين دليل، ارتدوکسی (Orthodoxy) و جمود فکری ـ کلامی در ميان شيعيان، زودتر از عامة (اهل سنت) به‌وقوع پيوست [در حالی که غالب اهل سنت، تحت پوشش فکر "اشعری" هستند و انتظار آن بود که واقعه به‌عکس رخ دهد و عامة زودتر گرفتار اين حالت شوند. اما جالب آنکه شيعيان اشعری‌ستيز، سريع‌تر از اهل سنت گرفتار ارتدوکسی شدند!].
دليل اين امر هم واضح است. زيرا اهل سنت تنها يک آتوريته (Authority) دارند: "محمدبن‌عبدالله". اما شيعيان چهارده آتوريته و "مرجع فکری" دارند و هر چه تعداد آتوريته‌ها [که سخنان‌شان بدون چون و چرا پذيرفته می‌شود و در برابر گفتارشان بايد "تسليم محض" بود] در يک دين و مذهب بيش‌تر شود، روند ارتدوکسی و راست‌کيشی تشديد شده و "رکود کلامی" در ميان پيروان آن دين و مذهب سريع‌تر بوجود می‌آید.
[بايد اعتراف کنم که ادامه پيدا کردن اين بحث را مديون ساتگين هستم.]

۱۳۸۲ مرداد ۲۸, سه‌شنبه

سه شنبه، 28 مرداد، 1382

در قرآن آمده است که وقتی خداوند آدم را خلق کرد، ارواح همه انسان‌ها را جمع کرد و از ايشان پيمانی گرفت. او سوال کرد:"الست بربکم؟" و جواب آنها: "قالوا: بلی" بود.
خوب! اگر اين داستان صحت داره، پس چرا من بعنوان يکی از آدميانی که روحم در آنجا حضور داشته اصلا يادم نمی‌ياد که همچين امضائی داده باشم و چنين "بله"ای رو گفته باشم؟!!! اگر واقعا من چنين اقراری کرده باشم، پس چرا هيچ چيزی از اون يادم نيست؟!!! نه تنها من اين قضيه رو به ياد نياوردم بلکه "هيوم" هم چيزی يادش نيامد!

۱۳۸۲ مرداد ۲۶, یکشنبه

دو گزین‌گویه

يكشنبه، 26 مرداد، 1382

"هايدگرستيزی" امثال عبدالکريم سروش و "هايدگرپرستی" امثال رضا داوری: نمونه‌ای از حماقت، تعصب و زوال انديشه در ميان ايرانيان.
.....................................
اگر جائی نام "اماميه" را در کنار "معتزله" ديديد، بدانيد که جز ژست "عقل‌گرائی" شيعيان چيز ديگری نيست. اساسا روح "اعتزال" و پرسشگری در ذهن و ضمير يک شيعه واقعی و تمام‌عيار، هرگز امکان بروز و ظهور ندارد.

۱۳۸۲ مرداد ۲۳, پنجشنبه

پنجشنبه، 23 مرداد، 1382

هر لحظه، يک سکوت سنگين. هر لحظه، يک فرياد خاموش. هر لحظه در باتلاق افکارم بيش‌تر فرو می‌روم. هر لحظه يک انفجار مهيب درون مرا سرنگون می‌کند. هر لحظه من بی‌معنی‌تر می‌شوم و "من" بی‌معنی‌تر می‌شود. هر لحظه "معمای زندگی" وجودم را تحقير می‌کند. هر لحظه دره‌های ترديد روح من، عميق‌تر می‌شود. هر لحظه، يک سکوت سنگين. هر لحظه، يک فرياد خاموش....
من به برهوت "هستی" پرتاب شده‌ام، تک و تنها.

۱۳۸۲ مرداد ۲۱, سه‌شنبه

سه شنبه، 21 مرداد، 1382

«...شايد نه اراده‌ای وجود دارد نه مقصودی، و اينها فقط تصورات ماست. دست‌های آهنين جبر و ضرورت که تاس بخت را به چرخش در می‌آورند بازی خود را برای مدتی بی‌پايان ادامه می‌دهند: پس لابد چرخش‌هايی هم هست که با هدفمندی و عقلانيت مو نمی‌زند. شايد کارکردهای اراده و مقصود ما چيزی جز همين چرخش‌ها نباشد، و ما آنچنان محدود و آنچنان مغروريم که محدوديت‌های مفرط خود را نمی‌بينيم: يعنی نمی‌فهميم که ما خود با دست‌های آهنين تاس‌ها را به چرخش در می‌آوريم، و در ارادی‌ترين اعمال خود فقط در بازی جبر و ضرورت شرکت داريم. شايد!»
(فردريش نيچه)
سه شنبه، 21 مرداد، 1382

"علم تجربی" هرگز نمی‌تواند جايگزين کارکردهای وجودی و اگزيستانسيال "دين" شود. اگر اينطور بود بايد با پيشرفت علم، زندگی انسان‌ها معنادارتر می‌شد. در صورتی که به‌عکس، هر چقدر تکنولوژی [که از ثمرات مهم "علم تجربی" است] بيش‌تر در زندگی ما انسان‌ها ريشه دواند، آنرا بی‌معناتر کرد. اميد، آرامش، شادی و معناداری "زندگی" چيزهائی نيستند که "علم مدرن" بتواند برای انسان به ارمغان بياورد. بلکه برای تحقق اين قبيل مفاهيم در زندگی بشر، نياز به يک آلترناتيو واقعی بجای "دين" است؛ همان چيزی که امروزه "معنويت" ناميده می‌شود.
اين جملات (comment) من برای يادداشت امروز وبلاگ "مانيفست" بود، که طبق معمول حيفم اومد توی وبلاگ خودم درج نشه!

۱۳۸۲ مرداد ۱۵, چهارشنبه

چهارشنبه، 15 مرداد، 1382

«من نمی‌خواهم زندگی را از سر گيرم. چگونه تا کنون آن را تحمل کرده‌ام؟ با آفرينش. چه چيز مرا به تحمل منظره زندگی وا می‌دارد؟ بينش ابرمرد که به زندگی به ديده مثبت می‌نگرد. من خود نيز کوشيده‌ام به آن به ديده مثبت بنگرم. ولی...»
(فردريش نيچه)
چهارشنبه، 15 مرداد، 1382

ايده‌آل‌‎های ما در ناحيه "باورها و اعتقادات" قابل داوری و ارزش‌گذاری معرفتی هستند. چون هر باوری که شواهد و قرائن بيش‌تری به سودش باشد (يعنی: از "عقلانيت" بيش‌تری بهره‌مند باشد) واقعی‌تر است و قابل‌دفاع‌تر و ارزشمندتر. اما در ناحيه "احساسات و عواطف" قبول دارم که ايده‌آل‌ها قابل داوری نيستند و هر ايده‌آلی در نظر صاحب آن ارزشمند است و اين حالت کاملا قابل‌دفاع هم می‌باشد.
اين جملات، (comment) من برای يادداشت امروز ساتگين بود که حيفم اومد توی وبلاگ خودم درج نشه!

۱۳۸۲ مرداد ۱۴, سه‌شنبه

سه شنبه، 14 مرداد، 1382

«اقرار صادقانه به "تجدد" به معنای اعلام داوطلبانه ورشکستگی است، ادای سوگند "فقر و عفت" به مفهومی تازه است و ـ از همه دردناک‌تر ـ طرد هاله‌ای است که تاريخ به نشان تصويب تفويض می‌کند. "غير تاريخی" بودن گناه پرومته‌ای است، و آدم متجدد به اين معنا در گناه به سر می‌برد. هر سطح برتر هشياری همانند بار گناهی است.»
(کارل گوستاو يونگ)
سه شنبه، 14 مرداد، 1382

«احدی بر ديگری سروری نکند، بلکه هر کس سرور خود باشد، و از قانون درستکاری، عقل وعدل، که در نهاد شخص سکنی دارد و فرمان می‌راند متابعت بکند، و اين يعنی "خدا".»
جرارد وينستنلی (Gerrard Winstanley): رهبر و نظريه پرداز گروه انقلابی موسوم به کنندگان (Diggers) در انگلستان.

۱۳۸۲ مرداد ۱۳, دوشنبه

دوشنبه، 13 مرداد، 1382

آيا ما بازيچه دست "قادری مطلق" نيستيم که با "مشقت" و "درد و رنج" ما آدميان تفريح می‌کند؟!!!

تعریف عقلانیت ابزاری

دوشنبه، 13 مرداد، 1382

برای دوست عزيزم "شوکران":

عقلانيت ابزاری (instrumental reason) يا همان "عقل مدرن" از اصطلاحاتی است که توسط فيلسوف و جامعه‌شناس آلمانی "يورگن هابرماس" متداول گرديد و به اين معنی است که انسان به همه چيز به چشم ابزار نگاه کند. از ديد اين عقلانيت، هيچ چيز غايت خود نيست و هيچ چيز در خود تمام نمی‌شود و مطلوب بالذات قرار نمی‌گيرد، بلکه وسيله‌ای قرار می‌گيرد برای رسيدن به مطلوبی ديگر که آن مطلوب ديگر را نيز تنها انسان تعريف می‌کند. گوئی "طبيعت" از پيش خود هيچ هويتی ندارد و ما با تصرفات خود به آن هويت می‌بخشيم. در جهان جديد، ما آدميان هستيم که بايد به همه چيز شکل بدهيم و به اين عالم صورت‌بخشی کنيم [در نگرش "انسان جديد" هيچ چيز در جهان بنا نيست بر صورت پيشين خود بماند]. برای بشر جديد ظاهرا در اين جهان هيچ‌گونه اندازه‌گيری ثابت دست‌نخوردنی وجود ندارد. همين نگاه ابزاری به طبيعت امروز برای ما مشکلات "زيست محيطی" فراوانی بوجود آورده است [البته اين نگاه ابزاری منحصر به طبيعت هم نماند و خود مقوله "انسان" را نيز تحت اين نگرش در آورد].

عبدالکريم سروش: سنت و سکولاريزم ـ انتشارات صراط

۱۳۸۲ مرداد ۱۰, جمعه

جمعه، 10 مرداد 1382

در "عقلانيت ابزاری" جائی برای مفاهيمی مثل: گذشت، کرم، احسان و... نيست، لذا اين قبيل مفاهيم را بايد از منبعی ديگر اخذ کرد و آن منبع چيزی جز "معنويت" نيست.