tag:blogger.com,1999:blog-13174518.post4028720683705520114..comments2024-03-20T02:02:47.971+03:30Comments on مخلوق Creature: کمپین امام نقی، ترانهی شاهین نجفی و الفبای رواداریUnknownnoreply@blogger.comBlogger5125tag:blogger.com,1999:blog-13174518.post-40209340337642649942012-06-06T01:40:34.325+04:302012-06-06T01:40:34.325+04:30علیِ عزیز! من مقصودِ شما را خیلی خوب فهمیدم. حقیقت...علیِ عزیز! من مقصودِ شما را خیلی خوب فهمیدم. حقیقتاً برایَم شگفتانگیز است که اینجا پای «اخلاق» بهمیان آید و ای کاش میگفتید که کدامین اصل از چه نظامِ اخلاقیای ضرورتِ مطلوبِ شما را پدید میآورد! اما از دیدِ من «اخلاقیترین» این است که شاهینِ نجفی آنگونه باشد که هست. بهراستی اگر اندیشمند و هنرمندِ این جامعه بخواهد دغدغهی مراعاتِ حالِ مادرانِ «مومن، مهربان» و البته زودرنجِ من و شما را (که سخاوتمندانه شُمارِشان را ضرب در میلیون کردید) داشته باشد، به یک اختهی بیثمر بدل خواهد شد و چیزی از نوآوری و خودبنیادی برایش باقی نخوهد ماند. شما میگویید که «شاهینِ نجفی میتواند بهگونهای ترانه بسراید که اسبابِ ناراحتیِ غیرِضروریِ مسلمانهای خوبِ ما را فراهم نکند»... آری! شاهینِ نجفی میتواند به توصیهی شما عمل کند اما در آنصورت دیگر شاهینِ نجفی نیست و در بهترین حالت یک شاهینِ نجفیِ از-خود-بیگانه، خود-ویرانگر و بیزار از خویشتن (بهقیمت خرسندیِ دیگران) است. فهم و پذیرشِ این واقعیت تنها چشمداشتِ من از شماست. گمان نمیکنم اخلاقی باشد که برای نوازشِ احساساتِ متدینان (هر کس که باشد) از خزانهی اخلاق چنین گشادهدستانه هزینه کنیم. اخلاقِ فردی هر آینه مقدم بر اخلاقِ اجتماعی ست و در نهایت، زندگیِ اصیل تختبندِ اولی ست نه دومی.Anonymoushttps://www.blogger.com/profile/02805397532103611117noreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13174518.post-85979351052288226262012-06-06T01:18:16.485+04:302012-06-06T01:18:16.485+04:30مخلوق بزرگوار
مغلطه نفرمایید قربانت گردم. بنده را ...مخلوق بزرگوار<br />مغلطه نفرمایید قربانت گردم. بنده را با سرکوبِ اندیشهها و آفرینشگریهای نا-دینی کاری نیست و همان طور که فرمودهاید کسی حق ندارد پسندِ خود را بر جامعه حکمفرما کند. اما بنده به سببِ رنجشِ غیرِ ضروریِ میلیون ها مسلمان مانندِ مادرم، اذعان کردهام که «اخلاقیتر» است چنین نسراییم. هضمِ این سخن به باورم این قدر دشوار نیست که زبانِ عتاب بر یکدیگر بگشاییم و نسبتهای ناروا بدهیم. شاهین نجفی ترانهاش را در فضای عمومی منتشر کرده و مخاطبان حق دارند ترانهی وی را نقدِ اجتماعی و اخلاقی کنند و کارکِردهایاش را به پرسش بگیرند. شخصن زبانِ شاهین نجفی را برای بیان حرفام - ولو درست باشد - انتخاب نمیکنم. اما اینها باعث نمیشود که از آزادی بیانِ وی دفاع نکنم. بدیهیست که وی حق دارد در آینده نیز آنطور دلاش میخواهد ترانه بسراید و نیازی به اجازهی بنده و شما ندارد.علی عبدیhttp://www.greenfeminist.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13174518.post-32043290654281803152012-06-05T15:38:39.749+04:302012-06-05T15:38:39.749+04:30مخلوق عزیز، چون در اوراق سازی منطق من به مساله سعی...مخلوق عزیز، چون در اوراق سازی منطق من به مساله سعید سلطان پور اشاره آورده ای که من تعلق خاطری به او دارم باید بگویم آن منطق سلطان پورها را هم در بر می گیرد. اعنی که کار را نباید به تحقیر کشاند و این مسلمان و کافر ندارد. من هر راهی را که از تحقیر و توهین گذر کند شایسته عزتی که پایه فردیت دموکراتیک است نمی بینم. هرگز و به هیچ دلیل نباید گروهی از گروههای جامعه را تحقیر و سرکوب و سرزنش کرد به سبب عقیده ای که دارند. اگر منطق مرا فقط در چارچوب دفاع از یک گروه بخوانی به خطا رفته ای. با فردیت تحقیرشده نمی توان جامعه دموکراتیک ساخت.مهدی جامیhttp://sibestaan.malackut.orgnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13174518.post-89139793141622538422012-06-03T18:31:30.359+04:302012-06-03T18:31:30.359+04:30سلام
1/ من با نگاهت چندان موافق نیستم ولی بحثش را...سلام<br /><br />1/ من با نگاهت چندان موافق نیستم ولی بحثش را نمیکنم خصوصاً که بحث کمی هم شکل یک سویه و از نوع اعلام موضع گرفته است... (و البته در بحث توهین از یک سو یا نقض حقوق از سوی دیگر این طبیعی است) و بعد بحث هم از ترانه و توهین و مرزهای بیان گذشته و به اسلام رسیده است که مرزهای سخن را به جایی میبرد آن سویش ناپیدا... من خودم با آن نگاه یاسر میردامادی بیشتر احساس نزدیکی میکنم.<br />2/ من آن لینکهایی را که گذاشته بودی دیدم. بیتعارف بگویم که نمیدانم تو چه ذوق و ظرافتی در آن شعر انگشت دیدهای مگر این که بگوییم چیزی است از مقوله «اعلام موضع» و گرنه مخاطب شعر کیست، ربطش چیست و از همه بدتر زبانش... <br />3/ من به نظرم ریشه و اصل قضیه و واکنشهایی که ایجاد کرد در همان بند پایانی گفتار توست و آن عدم «تکثر و پویایی جامعه» است از دو سو، مذهبی و غیر مذهبی. یعنی اگر اتفاقات فرهنگی از همه سو، آنقدر مستمر و پرتعداد و پویا و متنوع رخ دهد، انگاه به شکل طبیعی این حساسیتها کم میشود. یعنی فقر فعالیت فرهنگی است که یک اثر را اینگونه به سطح جامعه میآورد و موجب جبهه بندی و بسیج طرفین میشود و یا واکنشها را به افراط میکشاند که این حکم ارتداد میدهد و آن یکی چاره را در توهین بیشتر می بیند... در این تردیدی نیست که باید مرزها را عقب راند، برای این کار هم امثال گلشیفته و شاهین جسارت میکنند اما در اولی هنر بود و ذوق بود و مایه گذاشتن از خود بود و براستی هل دادن مرزها و گشودن آزادی و در دومی این نبود.مجیدhttp://www.fehrest.blogfa.comnoreply@blogger.comtag:blogger.com,1999:blog-13174518.post-60101562673165923922012-06-03T00:08:36.029+04:302012-06-03T00:08:36.029+04:30حبذاحبذادخوhttps://www.blogger.com/profile/13675840548342322422noreply@blogger.com