۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه

«در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست»

یک چیزهایی هم هست که ریشه در ناخودآگاه و سنخ روانی آدمی‌زاد دارد. مثلاً دوستان‌م در مجالس علف‌کشیدن برای نخستین‌بار کشف کردند که من درون‌م یک «روضه‌خوان» دارم که در اثر جذبه‌ی ناشی از گُل سر بر می‌آورد و ذکر مصیبت می‌خواند. حتی گاه در حالت عادی که وسط یک میهمانی خودمانی سرم به خودم گرم است، همگی موذیانه سکوت می‌کنند و به آوازهای سوگناک من گوش جان می‌سپارند و تا آن سکوت مشکوک مرا متفطن می‌سازد ناگهان قهقهه سر می‌دهند. البته تنها لحن‌م روضه‌خوانانه است وگرنه محتوایش شخصی یا برگرفته از شعرهای معمول است. تحلیل خودم آن است که این لحن سوزناک و تراژیک نه لزوماً به روضه‌خوانی که به غم‌اندیشی و غم‌نشینی کسانی چون من باز می‌گردد. حالا مگر آن زن افسونگر یهودی (یاسمین لوی) روضه می‌خواند؟ ولی از این دفاعیات که بگذریم، پیشینه‌ی من در نتیجه‌ی کشفیات دوستان اثر انکارناپذیری داشته است. شاید اگر من سابقه‌دار نبودم یا رفقا از آن سابقه اطلاع نداشتند به یافته‌ی دیگری می‌رسیدند. در نهایت، گمان کنم که مدعیان فی الجمله چندان بی‌راه نگفته‌اند گرچه بالجمله قائل به تفصیل ام. اما در هر صورت و با هر توجیهی، باز هم نمی‌توان از این حقیقت گریخت که «سنت» در نهاد تک تک ما حضوری نیرومند و زنده دارد.

پس‌نوشت:
۱. بعضی هم در حال چت‌بودن به‌جای «روضه‌خوان» یک «خطیب توانا» درون خود دارند. همین چندی پیش خودم «منبری درون» دوستی هم‌پیشینه را کشف کردم.
۲. عنوان یادداشت را از واکنش دوستی تیزبین بر گرفته‌ام.

۱ نظر:

  1. و علاوه بر حضور همواره در ساحت عمل آدمي تاثير مستقيم خويش را آشكار ميكند. در نظر بگيريد همين جوانان عزيز را كه سوگوارند در اين ايام!

    پاسخحذف