۱۳۸۴ آبان ۲۴, سه‌شنبه

لزوم به‌رسمیت شناختن «تدین‌های باز»

SoloGen عزيز بر يادداشت من درباره‌ی نسبت ميان تدين و تشرع که در وبلاگ "يک جستجوی هميشگی" نقل شده بود، در قالب Comment، نقدی نوشته است که به‌نظرم تأمل‌برانگيز آمد.
در اينکه لحن من در آن يادداشت تند و گزنده بوده تا آن حد که بتوان غيراخلاقی‌اش ناميد، با ايشان همدلی دارم و البته بايد بگويم که لحن يادداشت‌های من در اوقاتی که روحيه‌ی "ولتر"ی ام گل می‌کند، غير از اين نمی‌تواند باشد.
من تذکر او را مبنی بر اينکه کسی حق ندارد در باب يک نظرگاه اخلاقی وابسته به يک نظام ايدئولوژيک داوری کند در حالی که خودش به نظام ايدئولوژيک ديگری باور دارد، شايسته‌ی دقت می‌بينم.
البته اگر مقصود آن است که از درون هيچ نظام اخلاقی‌ای نمی‌توان نظام اخلاقی ديگری را نقد کرد، بنظرم اين حکم دادن به "نسبيت اخلاقی" باشد که مورد قبول من نيست. ما در درون هر نظام اخلاقی هم که به‌سر ببريم علاوه بر توان استدلال برای رد يک نظام اخلاقی ديگر، می‌توانيم مثلا از طريق نشان دادن ناسازگاری‌های احکام اخلاقی صادره در آن نظام مورد بحث، به نقد و داوری بپردازيم.
البته مراد او از "سيستم‌های ايدئولوژيک" هم برای من روشن نيست. اگر مراد "سيستم‌های متصلب و انعطاف‌ناپذير" باشد، بايد بگويم که اساسا هر نظام اخلاقی در برابر احکام اخلاقی که صادر می‌کند، انعطاف‌ناپذير است و اين نه تنها اشکال نيست بلکه جزء مقوم هر نظام اخلاقی هم می‌باشد.
او به‌درستی تنبه داده که چالش بزرگ در تعيين نسبت ميان اخلاق و دين يا اخلاقی زيستن و متدين زيستن، آن است که "اخلاق" يا "اخلاقی زيستن" را ابتدا تعريف کنيم ( و البته به‌تبع آن، "تدين" و "متدينانه زيستن" را ).
بحث از تعريف ايندو در حوصله‌ی اين يادداشت نيست. تنها به‌طور خلاصه و بدون درغلطيدن به وادی مکاتب اخلاقی مختلف (مورد بحث در فلسفه‌ی اخلاق) بايد بگويم که "وجدان اخلاقی" هنوز هم محک مناسبی برای داوری در باب اخلاقی بودن يا نبودن يک فعل می‌باشد و در باب "تدين" نيز به‌نظر من بايد التزام به نظام اعتقادات و شعائر آن دين را دو سنجه‌ی مهم برای متدينانه زيستن قرار داد.
شايد بپرسيد که پس التزام به "اخلاق دينی" چه می‌شود؟
در جواب بايد بگويم از آنجا که ادعا بر اين است که اکثر احکام اخلاقی اديان مورد پذيرش تمام انسان‌ها اعم از مؤمن و ملحد می‌باشد، بحث از آنها به‌عنوان ملاک تدين، برای ما ثمر چندانی دربر ندارد.
در هر حال اين به‌نظر من يقينی ست که در مواردی متدينانه زيستن با اخلاقی زيستن در تعارض قرار می‌گيرد. مثلا اگر مسلمانی بخواهد به تصويری که از کفار در قرآن ارائه شده تن دهد، عملا حس نوع‌دوستی خود را بايد کنار بگذارد در حالی که " احساس نوع‌دوستی" يقينا يکی از شرائط اخلاقی بودن ما آدميان است.
اما خود من در باب رابطه‌ی ميان تدين و تشرع، نسبت به نظر قبلی‌ام دچار ترديدهائی شده‌ام و سخنان‌م را در اين باب با دو تن از عزيزترين دوستانم هم در ميان گذاشته‌ام.
اجمالش آنکه با فرض قرار داشتن در شرائط اخلاقی يکسان از حيث پايبندی به اصول اخلاقی، تدين تمام‌عيار هر چند ممکن است تناقضات درونی کم‌تری داشته باشد اما در دنيای کنونی ما نه وضعيت مطلوبی است و نه دلپذير است (به‌دليل آنکه بی‌نهايت قشري، خشن و ويرانگر است.) و تدين ناقص گرچه تناقض‌آميز باشد اما هم مطلوب است (به‌دليل آنکه عمدتا اين نوع تدين با تساهل و مدارای بيش‌تری همراه است) و هم فوق‌العاده دلپذير (زيرا در عين آنکه افراد آرامش ناشی از اعتقاد به خداوند و باورهای دينی را با خود دارند، آزادی‌ها و وسعت عملی از حيث عدم پايبندی به برخی شعائر و Ritual ها ی دينی خواهند داشت که برای زندگی شورآفرين بوده و تدين تمام‌عيار از آن محروم می‌باشد).
و البته نکته‌ی مهم ديگری هم هست و آن اينکه تدين ناقص ولو به‌دليل عدم پايبندی کامل به دستورات دينی دچار يکسری تناقضات درونی هست اما بهرحال بازهم تدين است و هرگز نمی‌توان حيثيت دينی‌اش را از آن سلب کرد و بزنگاه روشنفکری لائيک در اين است که اين تدين را به‌رسميت بشناسد و ناخواسته با بنيادگرايان در مهر باطل زدن بر تدين‌های باز و ملايم، در يک سنگر قرار نگيرد.
خيلی صريح بگويم:
می‌توان با متدينانی که دينداری‌شان باز، ملايم و همراه با مدارا باشد (ولو اين نوع تدين ناقص و تناقض‌آميز باشد و حتی چنين مدارا و تساهلی در آن دين صريحا نفی شده باشد) به جامعه‌ای مدرن و ليبرال گذر کرد اما با متدينانی با دينداری تمام‌عيار، قشری و خشونت‌آميز (ولو اين نوع تدين، تام و عاری از تناقضات دسته‌ی پيشين باشد و حتی چنين خشونتی هم در آن دين صريحا دستور داده شده باشد) هرگز نمی‌توان به جامعه‌ای باز دست يافت و گذر کردن به جامعه‌ای مدرن با چنين متدينان بنيادگرائي، توهمی بيش نيست.
اگر تدين بخش قابل توجهی از جامعه‌ی ايران، ناقص و ملايم بوده و طابق النعل بالنعل با احکام و خواسته‌های اسلام تطابق ندارد، گرچه از حيث ديندارانه‌اش واجد تناقضی درونی ست ولی بسی مايه‌ی شادی و خرسندی بوده و يقينا يکی از نقاط قوت ايرانيان در گذار به جامعه‌ای مدرن خواهد بود.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر