يک بار با يکی از شاگردان نزديک "احمد فرديد" که برخلاف استادش بسيار باادب، با اخلاق و متواضع هست، بحثم شد.
میگفت "فرديد" متدين بود ولی مشروب هم میخورد، خيلی هم اهل نماز نبود!!!
ولی تمام حرف من اين بود که اگر کسی ادعای تدين میکنه بايد به محدوديتهای ناشی از اون هم پايبند بمونه. فروکاستن "دين" به "اخلاق" هم هيچ دردی را دوا نمیکند... اخلاقيات (با صرفنظر از اين بحث که در مواردی متدين بودن با اخلاقی بودن تعارض پيدا میکنه) مهم هست، اما دين فقط اخلاقيات نيست [حالا بگذريم که جناب فرديد، همين اخلاقيات رو هم نداشت].
"تدين تمامعيار" يعنی تحفظ به متن مقدس يک دين، يعنی تقيد کامل به آداب شريعت و Ritual های دينی.
من اصلا نمیتونم بفهمم و قبول کنم که کسی "متدين" باشه ولی "متشرع" نباشه. يعنی ادعا کنه که در حصار و محدودهی يک دين خاص قرار داده ولی عملا از اون محدوديتها فرار کنه، عرصهی عمل رو برای خودش فراخ ببينه و چيزهائی رو تجربه کنه که در اون دين منع شده.
اساسا دين برای همين اومده که به متدينان بفهمونه نبايد هر چيزی رو تجربه کنن... و اين خيلی مضحک هست که کسانی ادعای تدين کنند و مانند غيرمتدينان زندگی کنند!
حداقل چيزی که میتونم راجع به چنين آدمهائی بگم اين هست که تدين اونها دچار يک پارادوکس و تناقض چندشآور هست.
اين ديگه خيلی زرنگی برای متدينان هست که بگن ما به توحيد، رسالت محمد، امامت جانشينانش، قيامت و هزار فقرهی ديگه اعتقاد داريم ولی هر عمل و لذتی رو هم که خواستيم، (مانند غيرمتدينان) انجام میدیم و تجربه میکنيم... بعد هم بگن "با کريمان کارها دشوار نيست" و خيال کنن که زيستی متدينانه داشتهاند... به وعدههای سرخرمن و کودکانهی دينشون دلخوش کنن و به خودشون وعدهی بهشت و نعمتهای جاودانه بدن!!!
زندگی اينطور آدمها اخلاقی و انسانی نيست (حالا بگذريم که دينی هست يا نه)، سازگاری و Consistency نداره و راستش رو بخوايد من حالم از چنين زيستی بهم میخوره!
البته سخن من شامل کسانی نمیشه که به يک خدائی (حال بمعنی "خالق جهان" باشد يا به هر معنی ديگری) اعتقاد دارند ولی خودشون رو در قالب هيچ دينی محدود نکردهاند. تمام بحث من دربارهی کسانی هست که ادعای تدين به يک "دين نهادينهی تاريخی" دارند.
میگفت "فرديد" متدين بود ولی مشروب هم میخورد، خيلی هم اهل نماز نبود!!!
ولی تمام حرف من اين بود که اگر کسی ادعای تدين میکنه بايد به محدوديتهای ناشی از اون هم پايبند بمونه. فروکاستن "دين" به "اخلاق" هم هيچ دردی را دوا نمیکند... اخلاقيات (با صرفنظر از اين بحث که در مواردی متدين بودن با اخلاقی بودن تعارض پيدا میکنه) مهم هست، اما دين فقط اخلاقيات نيست [حالا بگذريم که جناب فرديد، همين اخلاقيات رو هم نداشت].
"تدين تمامعيار" يعنی تحفظ به متن مقدس يک دين، يعنی تقيد کامل به آداب شريعت و Ritual های دينی.
من اصلا نمیتونم بفهمم و قبول کنم که کسی "متدين" باشه ولی "متشرع" نباشه. يعنی ادعا کنه که در حصار و محدودهی يک دين خاص قرار داده ولی عملا از اون محدوديتها فرار کنه، عرصهی عمل رو برای خودش فراخ ببينه و چيزهائی رو تجربه کنه که در اون دين منع شده.
اساسا دين برای همين اومده که به متدينان بفهمونه نبايد هر چيزی رو تجربه کنن... و اين خيلی مضحک هست که کسانی ادعای تدين کنند و مانند غيرمتدينان زندگی کنند!
حداقل چيزی که میتونم راجع به چنين آدمهائی بگم اين هست که تدين اونها دچار يک پارادوکس و تناقض چندشآور هست.
اين ديگه خيلی زرنگی برای متدينان هست که بگن ما به توحيد، رسالت محمد، امامت جانشينانش، قيامت و هزار فقرهی ديگه اعتقاد داريم ولی هر عمل و لذتی رو هم که خواستيم، (مانند غيرمتدينان) انجام میدیم و تجربه میکنيم... بعد هم بگن "با کريمان کارها دشوار نيست" و خيال کنن که زيستی متدينانه داشتهاند... به وعدههای سرخرمن و کودکانهی دينشون دلخوش کنن و به خودشون وعدهی بهشت و نعمتهای جاودانه بدن!!!
زندگی اينطور آدمها اخلاقی و انسانی نيست (حالا بگذريم که دينی هست يا نه)، سازگاری و Consistency نداره و راستش رو بخوايد من حالم از چنين زيستی بهم میخوره!
البته سخن من شامل کسانی نمیشه که به يک خدائی (حال بمعنی "خالق جهان" باشد يا به هر معنی ديگری) اعتقاد دارند ولی خودشون رو در قالب هيچ دينی محدود نکردهاند. تمام بحث من دربارهی کسانی هست که ادعای تدين به يک "دين نهادينهی تاريخی" دارند.
in imane bedoone amal mesle ye gharch yo jame-e-ye ma ro por karde na jame-eye make beine kolle mosalmoona ro.vagarna shayad in vaz-emoon nabood.
پاسخحذفpirooz bashy(yadam raft beneisam)
پاسخحذف