مجموعه داستانِ دوستِ گرانقدرم جوادِ سعیدیپور (رضا ناظمِ خودمان) از آن استثناهای کتابخوانیِ من بود. چرا که خودم نیک میدانم در تنبلی و کُندخوانیِ وسواسگونه دومی ندارم. اما «هیچان» بسیار خوشخوان و خوشپرداخت بود! من بهشخصه از نویسنده سپاسگزارم که بهجای آنکه کتاب را در کشوی میز دفن کند، امکانِ خواندنِ آنرا برای منمانندی فراهم ساخت!
گمان میکنم راهنماییِ نویسنده برای چاپِ داستانها روی کاغذ و سپس خوانشِ آنها ارزنده و اثرگذار بود. چرا که من عادت دارم زیرِ جملههای مهم یا جالب خط بکشم و چیزهایی که بهنظرم میرسد را در گوشهی کتاب حاشیهنویسی کنم؛ کارهایی که بهطبع هیچیک را نمیتوان با یک فایلِ پیدیاف انجام داد. کتاب را میتوانید یکراست از اینجا دانلود کنید. در زیر آنچه را که دربارهی پارهای از داستانهای این مجموعه به ذهنام رسیده است مینویسم:
مردهها کنارِ آتش:
فضای سورئال متن برای من بسیار دلپذیر بود و البته «عروسِ مرده» را بهیادم میآورد؛ اینکه تصفیهحساب با مستبد، گرچه از راهِ دیدنِ سرافکندگی و زبونیِ او، سرآغازِ پذیرشِ زندگیِ دوباره است (دربارهی آن زن و مردی که پیشتر تنها به چشمهای هم خیره میشدند) و اینکه خودکامگان چه در جهانِ زندگان و چه در جهانِ مردگان چقدر تنها و تهی هستند.
257:
مصیبتهای ما ایرانیان؛ مصیبتهای مادران و زنانِ این سرزمین، خواب است یا بیداری؟ کابوس است یا فاجعه؟
رودخانهی بزرگ:
جوششِ درونی را باید جایی ثبت کرد و به غل و زنجیر کشید تا زانپس بتوان در مناسباتِ روزمرهی اجتماعی همچون آدمی عادی کار کرد و کار کرد و کار کرد...
لیستِ انتظار:
بهتصویر کشیدنِ موقعیتهای دشوارِ انسانی و پیشداوریهای هولناکی که هر یک از ما دربارهی دیگری انجام میدهد.
مورچهها:
وضعیتِ ترسناکِ داستان برای من رویآورنده بود!
باغِ انگور:
جایگاهِ جانده و جانستان میتواند بهآسانی وارونه شود؛ گهی پُشت به زین و گهی زین به پُشت.
نع:
آشناییزداییِ روایتِ داستان بیش از هر چیز برجستگی داشت.
عاشقهای قدیمی:
روایتگریِ ماجرا بهراستی بیمانند بود! بهویژه وصفِ درگیریهای درونیِ مردان از زبانِ زن و البته جاخوردنِ هر دوی آنان و خواننده در پایان.
این تهسیگار مالِ شماست؟:
دنیای ذهنیِ آدمها به واقعیت رنگ میدهد اما آن واقعیتِ ذهنیشده با واقعیتِ بیرنگِ بیرون از ذهن هزاران فرسنگ فاصله دارد.
مثلِ قلبِ یک جنده، مثلِ قلبِ یک جنده:
عشق نابخردانهترین و همهنگام ارزشمندترین تجربهی انسانی ست.
عشقهای ممنوع:
وارونهی داستانِ «عاشقهای قدیمی» که نتوانستم آنرا پیشبینی کنم اما میانهی این داستان گمانِ نزدیک بردم که هر دو نفر پارهای از خوابِ شخصِ سومی باشند. کلِ داستان البته بهروشنی یادآوریکنندهی فیلمِ «سرآغاز» هم بود. همآمیزیِ مرزهای واقعیت و خیال بهویژه در فرازهای واپسینِ داستان چشمگیر بود.
قورباغه تهِ چاه:
تابوشکنی و پشتِ پا زدن به سنتهای پذیرفتهشده و عرفی در زندگی بهشیوهای شگفت!
پارکِ ملی:
اخلاق و سکس؛ مسالهای که همیشه حلنشده باقی خواهد ماند. چرا که غریزه و شهوت همیشه حاکم بر وجدان و سنت است.
مثلِ روزِ اول:
قراردادِ اجتماعی و زندگیِ مدنی میتواند به اختگیِ نوآوری و نوجوییِ طبیعی در فرد بینجامد.
«هیچان» روایتگرِ زندگیِ ما آدمها با همهی تمناها، غریزهگراییها، نیکوکاریها، اخلاقمشربیها و خودخواهیهایمان است.
بهفرجام، دانلودِ کتاب و پیشنهادِ آن به دیگران کمترین کاری ست که میتوانیم بهنشانهی سپاس انجام دهیم. چرا که یکی از راههای مبارزه با سانسورِ دولتی آن است که همانندهای ما به نویسندگانی که از خیرِ انتشارِ نوشتههای خود در دنیای واقعی میگذرند، نشان بدهند که زایشِ ذهن و روحِشان را ارج میگذارند و گرامی میدارند. در آغازِ کتاب، شمارهی حسابِ نویسنده نیز برای آنانکه بخواهند یا بتوانند در تامینِ پارهای از هزینههای «هیچان» سهیم باشند، درج شده است.
بازتاب در بالاترین
گمان میکنم راهنماییِ نویسنده برای چاپِ داستانها روی کاغذ و سپس خوانشِ آنها ارزنده و اثرگذار بود. چرا که من عادت دارم زیرِ جملههای مهم یا جالب خط بکشم و چیزهایی که بهنظرم میرسد را در گوشهی کتاب حاشیهنویسی کنم؛ کارهایی که بهطبع هیچیک را نمیتوان با یک فایلِ پیدیاف انجام داد. کتاب را میتوانید یکراست از اینجا دانلود کنید. در زیر آنچه را که دربارهی پارهای از داستانهای این مجموعه به ذهنام رسیده است مینویسم:
مردهها کنارِ آتش:
فضای سورئال متن برای من بسیار دلپذیر بود و البته «عروسِ مرده» را بهیادم میآورد؛ اینکه تصفیهحساب با مستبد، گرچه از راهِ دیدنِ سرافکندگی و زبونیِ او، سرآغازِ پذیرشِ زندگیِ دوباره است (دربارهی آن زن و مردی که پیشتر تنها به چشمهای هم خیره میشدند) و اینکه خودکامگان چه در جهانِ زندگان و چه در جهانِ مردگان چقدر تنها و تهی هستند.
257:
مصیبتهای ما ایرانیان؛ مصیبتهای مادران و زنانِ این سرزمین، خواب است یا بیداری؟ کابوس است یا فاجعه؟
رودخانهی بزرگ:
جوششِ درونی را باید جایی ثبت کرد و به غل و زنجیر کشید تا زانپس بتوان در مناسباتِ روزمرهی اجتماعی همچون آدمی عادی کار کرد و کار کرد و کار کرد...
لیستِ انتظار:
بهتصویر کشیدنِ موقعیتهای دشوارِ انسانی و پیشداوریهای هولناکی که هر یک از ما دربارهی دیگری انجام میدهد.
مورچهها:
وضعیتِ ترسناکِ داستان برای من رویآورنده بود!
باغِ انگور:
جایگاهِ جانده و جانستان میتواند بهآسانی وارونه شود؛ گهی پُشت به زین و گهی زین به پُشت.
نع:
آشناییزداییِ روایتِ داستان بیش از هر چیز برجستگی داشت.
عاشقهای قدیمی:
روایتگریِ ماجرا بهراستی بیمانند بود! بهویژه وصفِ درگیریهای درونیِ مردان از زبانِ زن و البته جاخوردنِ هر دوی آنان و خواننده در پایان.
این تهسیگار مالِ شماست؟:
دنیای ذهنیِ آدمها به واقعیت رنگ میدهد اما آن واقعیتِ ذهنیشده با واقعیتِ بیرنگِ بیرون از ذهن هزاران فرسنگ فاصله دارد.
مثلِ قلبِ یک جنده، مثلِ قلبِ یک جنده:
عشق نابخردانهترین و همهنگام ارزشمندترین تجربهی انسانی ست.
عشقهای ممنوع:
وارونهی داستانِ «عاشقهای قدیمی» که نتوانستم آنرا پیشبینی کنم اما میانهی این داستان گمانِ نزدیک بردم که هر دو نفر پارهای از خوابِ شخصِ سومی باشند. کلِ داستان البته بهروشنی یادآوریکنندهی فیلمِ «سرآغاز» هم بود. همآمیزیِ مرزهای واقعیت و خیال بهویژه در فرازهای واپسینِ داستان چشمگیر بود.
قورباغه تهِ چاه:
تابوشکنی و پشتِ پا زدن به سنتهای پذیرفتهشده و عرفی در زندگی بهشیوهای شگفت!
پارکِ ملی:
اخلاق و سکس؛ مسالهای که همیشه حلنشده باقی خواهد ماند. چرا که غریزه و شهوت همیشه حاکم بر وجدان و سنت است.
مثلِ روزِ اول:
قراردادِ اجتماعی و زندگیِ مدنی میتواند به اختگیِ نوآوری و نوجوییِ طبیعی در فرد بینجامد.
«هیچان» روایتگرِ زندگیِ ما آدمها با همهی تمناها، غریزهگراییها، نیکوکاریها، اخلاقمشربیها و خودخواهیهایمان است.
بهفرجام، دانلودِ کتاب و پیشنهادِ آن به دیگران کمترین کاری ست که میتوانیم بهنشانهی سپاس انجام دهیم. چرا که یکی از راههای مبارزه با سانسورِ دولتی آن است که همانندهای ما به نویسندگانی که از خیرِ انتشارِ نوشتههای خود در دنیای واقعی میگذرند، نشان بدهند که زایشِ ذهن و روحِشان را ارج میگذارند و گرامی میدارند. در آغازِ کتاب، شمارهی حسابِ نویسنده نیز برای آنانکه بخواهند یا بتوانند در تامینِ پارهای از هزینههای «هیچان» سهیم باشند، درج شده است.
بازتاب در بالاترین
همه اش را خواندم. به نظرم کار نویسنده هم از نظر فنی و هم از نظر نحوه انتشار ستودنی است. من چون خارج از ایران هستم نمی توانم فعلا پرداختی انجام دهم. آنرا به دوستان نزدیکم ای-میل کردم.
پاسخحذفیک مقایسه کوچک بین زیردریایی ساخت ایران و زیردریایی کلاس ویرجینیا (آمریکا)و چند تصویر از این زیردریایی ها
پاسخحذفزیردریایی ساخت آمریکا
نام : ویرجینیا
تعداد ساخته شده تا کنون : هفت عدد
تعدادی که قرار است ساخته شود: سی عدد
قیمت تمام هر کدام: یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار آمریکا
ارزش هر کدام : یک میلیارد و هشتصد میلیون دلار آمریکا
سرعت : 49 کیلومتر
قدرت حرکت در عمق هشتصدمتری
وزن :7900 تن
ابعاد : 110 متر در 10 متر در ده متر
زمانی که می تواند زیر آب بماند: نامحدود (پرسنل تا زمانی که غذا تمام شود؛ برای مدت شش تا یکسال معمولا غذا دارند!)
سوخت مصرفی : دارای نیروگاه اتمی در داخل زیردریایی می باشد
اسلحه : حدود پنجاه موشک اتمی و معمولی دریا به ساحل و ....
_________________________________________
زیردریایی ساخت رژیم اسلامی ایران
نام : غدیر
تعداد ساخته شده تا کنون : چهار عدد
تعدادی که قرار است ساخته شود: بیست میلیون
قیمت تمام هر کدام: دویست میلیارد تومان
ارزش واقعی هر کدام : پنجاه هزار تومان
سرعت : بستگی به موج دارد، از یک کیلومتر تا پنج کیلومتر در ساعت
قدرت حرکت در عمق شش متری
وزن : بیست و هفت کیلو و نیم.
ابعاد : یک متر در دو متر
زمانی که می تواند زیر آب بماند: بیست و شش دقیقه
سوخت مصرفی : موتور پیکان در آن قرار داده شده است
اسلحه : شش تفنگ بادی، سه تا تیر و کمان، دو تا چاقو ، مقدار متنابعی فحش خواهر و مادر
نویسنده معنی داستان کوتاه را خوب می داند. با چند جمله آدم را به فضای داستان می برد دراز نویسی نمی کند و داستان را بی خود کش نمی دهد. با این که خلاقانه می نویسد و فضاهای سوررئال جالبی خلق می کند اما کل هنرش را در این خلاصه نمی کند و داستان هایش حرفی برای گفتن دارند و خوش بختانه خواننده را هم در پیچ و تاب معماهای آن چنانی گیج و گول نمی کند.
پاسخحذفهنر نویسنده در سه داستانی که درون مایه سیاسی داشت "مرده ها کنار آتش"،"257"، "مثل روز اول" این است که در عین سیاسی نویسی از شعار زدگی دوری جسته. در 257 که داستان تنه به اتفاقات اخیر می زند هم تنها اشارتی گذرا به وقایع می کند "تیر خوردن پسر" و باقی هرچه هست نگاهی است انسانی و ادبی. این خودش هنر است که عظمت اتفاقی سیاسی اجتماعی را در ادبیات بیاوری و در عین حال دچار شعار زدگی هم نشوی. این روزها ذائقه ام به داستان هایی با بن مایه های جنسی عشقی جور در نمی آید و متاسفانه (برای من البته)بیشتر نوشته هادر این وادی دور می زد.با این همه از این گروه نوشته ها"شاهزاده خانم یک شبه" به دلم نشست و بیش تر از همه "پارک ملی" به نظرم کلیشه ای و دستمالی شده آمد. یکی از ضعف های نویسنده دیالوگ هاست. دیالوگ ها بیشتر به گفتگوهای روزمره شباهت دارد تا دیالوگ های هنری و ادبی. در این میان از دیالوگ های "مثل قلب یک جنده، مثل یک قلب جنده" لذت بردم.
در کل باید به نویسنده تبریک و خسته نباشید گفت و از شما هم برای قرار دادن این کتاب در سرای خودتان تشکر کرد