۱۳۹۰ اردیبهشت ۸, پنجشنبه

درنگ‌هایی در واژگان – بخش یکم

(1)
این توانِ زبانِ عربی که مصدر را در یک کلمه‌ی واحد نمایش می‌دهد، سبب می‌شود که از واژگانِ عربی در این موارد بیش‌تر استفاده شود. گویا ذهن گرایش دارد و ترجیح می‌دهد تا معنا را از یک واژه‌ی ساده/یکپارچه بگیرد تا از یک واژه‌ی مرکب/دوپاره. مثلاً «fortify» را به‌آسانی می‌توان گفت «تقویت». اما «نیرومندسازی» یا «توانمندسازی»، واژگانی دوجزیی و اندکی پرتکلف هستند و به‌همین ترتیب در موردِ «analogy» که بیشتر «تمثیل» به‌کار می‌رود تا «همانندانگاری» یا «waste» را «اتلاف» بگوید و نه «هدر دادن» یا «change» را «تغییر» بگوید و نه «دگرگونی» یا «moderation» را «اعتدال» بگوید و نه «میانه‌روی» یا «emulate» را «رقابت» بگوید و نه «برابری‌جستن با» یا «preference» را «ترجیح» بگوید و نه «بهترشُماری» یا «appropriation» را «تملک/تصاحب» بگوید و نه «از آنِ خود کردن» یا «exercise» را «إعمال» بگوید و نه «به‌کار بستن/به‌کارگیری» یا «nourishment» را بگوید «تغذیه» و نه «خوراک‌دادن» یا «balance» را «تعادل/توازن» بگوید و نه «همترازی/ترازمندی»
(درست همین توانِ شگرف را در جمعِ عربی هم می‌توان دید).
(2)
چرا ما برای برخی واژگان، برابرنهاده‌ی پوزیتیو/ایجابی نداریم یا کم داریم؟ مثلاً چرا در برابرِ «ignorance» آن‌سان که در عربی «جهالت» داریم، در فارسی چنین معادلِ یکپارچه و ساده‌ای نداریم؟ در برابر، آنچه داریم واژگانِ مرکب و نگاتیو/سلبی ست همچون؛ «نادانی»، «ناآگاهی». آیا این یک ناتوانی و ضعف برای زبانِ فارسی به‌شمار نمی‌آید؟ چه‌بسا اگر چنین برابرنهاده‌های مثبتی بتوان برای واژگانِ زبان‌های دیگر در فارسی یافت، روی‌آوریِ مردم به اینگونه برگردان‌ها بیش‌تر شود و آنجا که بایستگی ندارد، به نظایرِ عربی پناه نبرند.
(3)
در عربی اسمِ مکان یا سایرِ مشتقاتِ فعل به‌آسانی می‌توانند به اسم و مصدر یا وارونه بدل گردند. نمونه‌اش «مرجع» برای «reference» که به‌سادگی می‌تواند به «ارجاع» برای «referring» تبدیل شود. ما در همه‌ی صورت‌های مشتق و جامد تنها با یک واژه‌ی ساده و تک روبرو هستیم. اما در فارسی نمی‌توان چنین کرد. به‌عنوانِ نمونه در موردِ بالا باید گفت «رهنمون» و «راه‌نمایاندن».
بازتاب در بالاترین

۴ نظر:

  1. 1. زبان چیزی نیست که بشود در مورد آن اینطور انتزاعی صحبت کرد. زبان یک وسیله ارتباط است و انسان هم طبیعتا آنرا (نه تنها زبان، بلکه هر چیز دیگری را هم) آنطوری به کار می برد که برایش آسان تر باشد. درست است که در بحث زبان شناسی ریشه یابی می کنیم و می گوییم این کلمه عربی است و آن یکی فارسی، ولی مساله این است که زبان ایرانیان فارسی (خالص) نیست - چنانچه هیچ زبان زنده ای در دنیا امروز اینطور نیست - و هیچ ضرورتی هم وجود ندارد که باشد. وقتی من منظورم را با گفتن "تقویت" به آسانی به مخاطبینم منتقل می کنم، و به استفاده از آن هم عادت کرده ام، و نسلهاست که دارد این کلمه استفاده می شود، عاقلانه نمی بینم که به خودم زحمتی را تحمیل کنم که آنرا به فارسی اصیل بیان کنم. - چرا باید این کار را بکنم؟(این اصلی ترین سوال من است که پاسخش را اگر بدهید ممنون می شوم)- زبان فارسی همانقدر محترم است که زبان عربی، که زبان انگلیسی و الی آخر.
    این را نوشتم چون خیلی اوقات کمپین راه می اندازند با عنوان حفظ میراث تاریخی ولی با توجه به فاشیست صفت بودن اغلب ما جنبه نژاد پرستی هم به خود می گیرد. نمونه اخیرش این بود که طرف گفته بود دعای سال نو را از این به بعد به جای "یا مقلب ..." یک دعای فارسی بخوانیم، چون ما فارس هستیم و "نبایست" عربی صحبت کنیم. و چیزی که در این موارد خیلی مرا آزار می دهد این است که فکر می کنم این دسته افراد از بی ریشه ترین ایرانیان هستند و بی سواد ترین ها. چرا که اگر ذره ای جامعه خود را ششناخته بودند، متوجه می شدند که این مردم - مسلمان - اصلا عشقشان این است که با خدا به زبان محمد صحبت کنند. این به کنار، فرهنگمان چه می شود؟ اگر من تابحال 25 سال هر سال در کنار اعضای مختلف خانواده ام آنرا عربی خوانده ام و از فردا بشود فارسی که ریده می شود به تمام خاطرات و کودکی ام.
    از این گذشته، بر فرض این 4 تا مصدر را هم درست کردیم، با اسامی چه کنیم؟ دوش و سماور و پیتزا و استکان باید بشوند "رویه سوراخ سوراخ آب بیرون آ" و "بشکه آب جوش بیار" و "شکلی خوراک فرنگی دایره ای همراه با نان و پنیر" و "پیاله شیشه ای باریک"!
    یا اینکه باید همه آثار هدایت و جمالزاده را بدهیم ترجمه (کاملا فارسی) کنند که خدای ناکرده به فرهنگ غنی مان خدشه وارد نشود!
    2. من به نوعی به نظرات نیچه و داروین راجع به غلبه موجود برتر بر موجود ضعیف تر در مورد زبان معقدم. این که می پرسید آیا این قدرت زبان عربی است و ضعف فارسی...بله، لابد هست که توانسته جای کلمه فارسی اش را بگیرد. این که الان زبان بین المللی انگلیسی است که کار شیطان بزرگ نیست، به این دلیل است که ضمن سادگی نسبت به ما بقی زبان های زنده غربی، با دانستن آن می توانید تا حد بسیار قابل قبولی با هر کسی در جهان امروزارتباط برقرار کنید.

    پاسخحذف
  2. ناشناسِ گرامی!
    دست‌ِبرقضا من در موردِ همه‌ی این برابرنهاده‌ها، پارسی‌اش را بر عربی‌اش برتری می‌دهم، تنها به این دلیلِ روشن که واژگانِ فارسی را (گرچه چندهجایی باشند) بی‌گمان زیباتر می‌یابم. سادگیِ گویش برای من هیچ سنجه‌ی پذیرفتنی و پایان‌بخشی نیست. اگر ماجرا از دیدِ من چنین است، پس صد البته که در واژگانِ تک‌هجایی می‌بایست چنین کنیم. به‌عنوانِ نمونه چرا نباید به‌جای «compromise» بگوییم «سازش» و نه «مصالحه»؟
    البته لحنِ من در نوشتار هیچ جانب‌دارانه نبوده است. در همانجا به‌دلالتِ التزامی گفته‌ام که در جایی که ضرورت دارد، واژگانِ عربی را باید همچنان به‌کار بُرد. عربی‌زداییِ رادیکال از زبانِ فارسی، آنرا ناتوان‌تر خواهد ساخت. این را نیز بگویم که زبانِ عربی نه تنها محترم بلکه غنی است. با اینهمه، گویی شما خشمِ خود از جایِ دیگر و کسانِ دیگر را به اینجا آورده‌اید. تنها می‌توانم بگویم که همه‌ی باورمندان به بایستگیِ پارسی‌نویسی بی‌سواد نیستند و به موضوع‌هایی ارزشمندتر از «دعای نوروز» پرداخته‌اند. دست‌ِکم آشوری و ادیب‌سلطانی از باسوادترین زبان‌دانانِ کنونیِ ایران هستند که برای «مساله‌ی زبانِ پارسی در دنیایِ نو» گستره‌های نوینی آفریده‌اند.
    من می‌پذیرم که چیرگیِ یک زبان بر دیگری خواه ناخواه نشان‌دهنده‌ی نیرومندیِ زبانِ فرمان‌رواست. اما مساله بر سرِ این است که ما می‌توانیم زبانِ فارسی را کمابیش توانمند سازیم و بهبود بخشیم. یکی از راه‌هایِ اصلاحگری در این زبان، جایگزین‌سازیِ برابرنهاده‌های فارسی به‌جای واژگانِ فراوان و سرسام‌آورِ عربی است. البته باز هم می‌گویم در جایی که واژه‌ی عربی همچنان دلالتِ روشن‌تر و استوارتری دارد و جایگزینِ هم‌توانِ آن در واژگانِ فارسی وجود ندارد، کاربُردِ واژه‌ی عربی هم خردمندانه است و هم سودمند.

    پاسخحذف
  3. خب من هم نگفتم که شما چرا اینکار را می کنید. آنطور که شما گفته اید، زبان فارسی برایتان زیباتر است و مختارید که از معادل فارسی استفاده کنید، اما چنانچه در کامنت قبلی هم مشخصا پرسیدم، این است که چرا "ما" باید اینکار را بکنیم؟ منظورم این است که اگر شما گسترش کلمات فارسی را به جای عربی آنها مثل یک جنبش دنبال کنید، پیش فرضتان این است که فارسی برای همه زیباتر است؟ پس می بایست کاری کنیم که همه از کلمات زیباتر استفاده کنند؟

    پاسخحذف
  4. آشوری کتاب خیلی خوبی دارد «زبان باز، پژوهشی درباره ی زبان و مدرنیت» که به مساله ی زبان فارسی و کم بودها ی اش می پردازد. این که زبان فارسی زبانی بسته است و لازم است در آن تحولی ایجاد کرد تا به زبان باز تبدیل بشود (مدعای آشوری) به گمان من نقدی جدی بر زبان فارسی است. اما آن چه در دو نوشته ی اخیر مطرح کردی به نظرم نقدی جدی نیست. درباره اش خیلی ساده نظرم را بگویم (در واقع این نظر ویسی است که قبلا یک بار در صحبتی گفت)، واژه ها و زبان مثل عضله می مانند، اگر از آن ها کار بکشی نیرومند می شوند و اگر کار نکنند ضعیف می شوند. در نتیجه برای نمونه مانوس بودن واژه ی تغییر به جای دگرگونی صرفا عادت است و ربطی به قوت و ضعف زبان ندارد. کافی است از واژه ی دگرگونی استفاده شود تا جا بیافتد و نیرومند شود. مساله ی واژه های فارسی این گونه که مطرح کردی مساله ی حادی نیست. روز اول که به جای طیاره هواپیما گفتند واژه ی ابداعی قدری نامانوس به نظر می رسید ولی جا افتاد. در مورد افعال هم هر زبان به ماهو زبان توانایی ساخت و استعمال افعال را دارد و بسته به نیازهای اش پیش می رود. (در مورد بدعت و نوآوری هم نظرم را می دانی که مخالف ام.)
    اشغال طولانی مدت هر سرزمین باعث تحمیل زبان نیروهای غالب بر مغلوب می شود و ربطی به قوت و ضعف درونی زبان ها ندارد.(اگر این واقعیت تاریخی کتمان شود تنها یک زبان نیرومند باقی می ماند و آن عبری است!) اگر آمریکای شمالی مستعمره ی ایرلند بود احتمالا زبان بین المللی امروز ایرلندی بود. بعید هم نبود اگر امپراتوری مغول یکپارچه و پابرجا می ماند امروز زبان فارسی آمیخته با مغولی زبانی کاربردی بود و زبان عربی مهجور و کم استفاده و کسی آن را توان مند نمی دانست.

    پاسخحذف