دار و دستهی خامنهای بهروشنی نشان دادند که حضرتِ ایشان دیگر جایگاهی جز زیرِ پای ملتِ ایران ندارد. چرا که او از سوی مردم عاملِ اصلیِ بهتباهی کشاندنِ کشور، خیانت در رایِ ملت و کشتارِ جوانانِ معترض دانسته میشد و این باور در این شش ماه به بلندترین ندا در گوشِ جهان فریاد شد تا جایی که تصویرِ بزرگِ تبلیغاتیِ حضرتش به زیر کشیده، لگدمال گردید. اما تا امروز هیچکس از مزدورانِ حکومتی به رویِ خود هم نیاورد که مردم رویاروی رهبرِ فریبکارِ جمهوریِ اسلامی ایستادهاند. گویی به زبانِ بیزبانی به این واقعیت اقرار میکردند که دیگر پشمی به کلاهِ رهبری نیست.
اکنون گویا آخرین ولیِفقیه در آستانهی سرنگونی چارهای جز چنگ زدن به قبای خمینی نیافته، در سرِ چنین میپروراند که با این دستاویز میتواند از نابودی رهایی یابد. رهبری که مردم او را به هیچ گرفتهاند، میخواهد از اعتبارِ خمینی برای بیاعتباریِ خودش مرهمی بسازد. در این میان ما باید «خمینی» را همچون اسمِ رمزی برای بازنماییِ حقارت و زبونیِ خامنهای نگاه داریم. «خمینی» دردناکترین چماق در دستِ مردانِ دیروزِ او بود که بر سرِ رهبر فرود میآمد و اکنون خامنهای خواسته این چماق را خود در دست بگیرد و ضدِ رقیبان بهکار برد.
یکی از راههای رویاروییِ مناسب با ترفندِ حکومت در پارهکردنِ عکسِ بنیانگذار و جنجالسازیِ پس از آن، فریاد زدنِ این شعار در راهپیماییهای پیشِروی جنبشِ سبز است:
«درود بر خمینی، مرگ بر خامنهای»
اکنون گویا آخرین ولیِفقیه در آستانهی سرنگونی چارهای جز چنگ زدن به قبای خمینی نیافته، در سرِ چنین میپروراند که با این دستاویز میتواند از نابودی رهایی یابد. رهبری که مردم او را به هیچ گرفتهاند، میخواهد از اعتبارِ خمینی برای بیاعتباریِ خودش مرهمی بسازد. در این میان ما باید «خمینی» را همچون اسمِ رمزی برای بازنماییِ حقارت و زبونیِ خامنهای نگاه داریم. «خمینی» دردناکترین چماق در دستِ مردانِ دیروزِ او بود که بر سرِ رهبر فرود میآمد و اکنون خامنهای خواسته این چماق را خود در دست بگیرد و ضدِ رقیبان بهکار برد.
یکی از راههای رویاروییِ مناسب با ترفندِ حکومت در پارهکردنِ عکسِ بنیانگذار و جنجالسازیِ پس از آن، فریاد زدنِ این شعار در راهپیماییهای پیشِروی جنبشِ سبز است:
«درود بر خمینی، مرگ بر خامنهای»
در همین زمینه:
جنبشِ سبز و جنگِ نشانهها / آواره بر فرازِ دریایِ مه
اهمیتِ پذیرشِ نفوذِ اپوزوسیونِ روحانیِ جنبشِ سبز / سیبستان (رک: مسالهی سوم)
خامنهای پس از بیست سال میخواهد از زیرِ سایهی سنگینِ خمینی بیرون بیاید / سیبستان
نیازِ جنبش به دو نوعِ رسانه بهخاطرِ لزومِ پذیرشِ دو گروهِ بزرگِ تشکیلدهندهی جنبشِ سبز / سیبستان ( رک: نکتهی نهم)
جنبشِ سبز و جنگِ نشانهها / آواره بر فرازِ دریایِ مه
اهمیتِ پذیرشِ نفوذِ اپوزوسیونِ روحانیِ جنبشِ سبز / سیبستان (رک: مسالهی سوم)
خامنهای پس از بیست سال میخواهد از زیرِ سایهی سنگینِ خمینی بیرون بیاید / سیبستان
نیازِ جنبش به دو نوعِ رسانه بهخاطرِ لزومِ پذیرشِ دو گروهِ بزرگِ تشکیلدهندهی جنبشِ سبز / سیبستان ( رک: نکتهی نهم)
راهکاری برای جنبشِ سبز / ایمایان
پسنوشتِ اول:
چند سال پیش دکتر رامینِ احمدی در نیلگون یادداشتی نوشت و یک آزمون پیشِ روی اصلاحطلبان قرار داد. درونمایهی آن نیز اعلامِ برائت از خمینی بود. یعنی شکستنِ اسطورهی خمینی را پیشفرضِ هر پیشروی قرار داده بود. پس از کودتای خرداد اینگونه راهکارها بیشتر به بیراهه میماند. فروپاشیِ تصویری که از خمینی بیش از چهل سال در ذهنِ ملتِ ایران نقش بسته کارِ آسانی نیست. بیش و پیش از هر چیز باید این ولیِ کوتوله و حاکمیتِ ولایی را سرنگون ساخت. در فردای چنین روزی میتوان پروسه/فرآیندِ نقدِ خمینی را آغاز نمود. امروز اما از پاره شدنِ تصویرِ او بهوسیلهی هوادارانِ رهبرِ کنونی نباید بیجهت شادمان شد. این شادمانی دو معنا بیشتر ندارد: اول سادهاندیشی نسبت به آنچه «بتِ ذهنیِ خمینی» میتوان نامید و دوم افتادن در دامِ خامنهای و همنوایی با ترفندِ او برای افزایشِ فشارِ بر سرانِ جنبشِ سبز و شکافانداختن در طیفِ متنوعی که این جنبش را شکل میدهد.
پسنوشتِ دوم:
خامنهای در این سخنرانیِ سراسر فریب و دروغِ خود (افزون بر نادیدهگرفتنِ خروشِ میلیونیِ ملتِ ایران در هفتهی اول و سه ماه پس از آن در روزِ قدس و با اقلیت، کوچک و صفر خواندنِ معترضانِ سبز)، دوبار میگوید «انتخابات تمام شد». این سخن و حتی لحنِ شیادانهی به زبان آوردنِ آن، درست همانند نخستین کنفراسِ مطبوعاتیِ دستنشاندهی او پس از کودتایِ انتخاباتی ست که او نیز دوبار همین جمله را تکرار کرد. رایِ چهل میلیونی ملت را به تاراج بردند و همهنگام آن را لبیک به نظام تفسیر کردند و توقع داشتند از پسِ چنین خیانتِ بیشرمانهای هیچ صدای اعتراضی بلند نشود. سپس مردم را به گلوله بستند و در زندانها شکنجه و تجاوز کردند و با دادگاههای خندهدار هر روز مشتِ آهنین نشان دادند اما باز هم سودی نبردند. این جنجالِ عکسِ خمینی نیز میگذرد اما جنبشِ سبز بر سرِ «حقِ حاکمیتِ ملی» همچنان به اعتراضِ خیابانی تا سرنگونیِ رهبرِ فریبکار ادامه خواهد داد. بله! انتخابات تمام شد و شما بازندهی نهایی خواهید بود.
پسنوشتِ اول:
چند سال پیش دکتر رامینِ احمدی در نیلگون یادداشتی نوشت و یک آزمون پیشِ روی اصلاحطلبان قرار داد. درونمایهی آن نیز اعلامِ برائت از خمینی بود. یعنی شکستنِ اسطورهی خمینی را پیشفرضِ هر پیشروی قرار داده بود. پس از کودتای خرداد اینگونه راهکارها بیشتر به بیراهه میماند. فروپاشیِ تصویری که از خمینی بیش از چهل سال در ذهنِ ملتِ ایران نقش بسته کارِ آسانی نیست. بیش و پیش از هر چیز باید این ولیِ کوتوله و حاکمیتِ ولایی را سرنگون ساخت. در فردای چنین روزی میتوان پروسه/فرآیندِ نقدِ خمینی را آغاز نمود. امروز اما از پاره شدنِ تصویرِ او بهوسیلهی هوادارانِ رهبرِ کنونی نباید بیجهت شادمان شد. این شادمانی دو معنا بیشتر ندارد: اول سادهاندیشی نسبت به آنچه «بتِ ذهنیِ خمینی» میتوان نامید و دوم افتادن در دامِ خامنهای و همنوایی با ترفندِ او برای افزایشِ فشارِ بر سرانِ جنبشِ سبز و شکافانداختن در طیفِ متنوعی که این جنبش را شکل میدهد.
پسنوشتِ دوم:
خامنهای در این سخنرانیِ سراسر فریب و دروغِ خود (افزون بر نادیدهگرفتنِ خروشِ میلیونیِ ملتِ ایران در هفتهی اول و سه ماه پس از آن در روزِ قدس و با اقلیت، کوچک و صفر خواندنِ معترضانِ سبز)، دوبار میگوید «انتخابات تمام شد». این سخن و حتی لحنِ شیادانهی به زبان آوردنِ آن، درست همانند نخستین کنفراسِ مطبوعاتیِ دستنشاندهی او پس از کودتایِ انتخاباتی ست که او نیز دوبار همین جمله را تکرار کرد. رایِ چهل میلیونی ملت را به تاراج بردند و همهنگام آن را لبیک به نظام تفسیر کردند و توقع داشتند از پسِ چنین خیانتِ بیشرمانهای هیچ صدای اعتراضی بلند نشود. سپس مردم را به گلوله بستند و در زندانها شکنجه و تجاوز کردند و با دادگاههای خندهدار هر روز مشتِ آهنین نشان دادند اما باز هم سودی نبردند. این جنجالِ عکسِ خمینی نیز میگذرد اما جنبشِ سبز بر سرِ «حقِ حاکمیتِ ملی» همچنان به اعتراضِ خیابانی تا سرنگونیِ رهبرِ فریبکار ادامه خواهد داد. بله! انتخابات تمام شد و شما بازندهی نهایی خواهید بود.
کار به جایی رسیده که برای سرنگونی انقلاب اسلامی باید به بنیانگذارش درود فرستاد. عجب بازی ای شده است!مثلا تو خودت خیلی از خمینی خوشت میآید؟ اگر این شعار درود بر خمینی باب شود، یعنی ملت با اصل نظام مشکلی ندارند؛ با اصل ولایت فقیه مشکلی ندارند؛ تنها مشکل آنها شخصی است که اکنون بر این کرسی نشسته است. آیا واقعاً چنین است؟ شاید بهتر باشد تعارفها را کنار بگذاریم. در این صورت ممکن است پیروزی به تعویق افتد. اما در نهایت، اگر پیروزی حاصل شود، یک پیروزی نیمبند دلخوشکنک نخواهد بود.
پاسخحذفبحثِ خوشایند و ناخوشایندِ ما نیست. وگرنه من پیامبرِ اسلام و خدایِ خودساختهاش، الله، را نیز بههیچرو خوش ندارم. با اینحال بر پشتِ بام و در خیابان همنوا با ملتِ ایران فریادِ «اللهاکبر» سر میدهم. بحثِ پیروزیِ زودهنگام و دیرهنگام هم نیست.
پاسخحذفتمامِ سخن بر سرِ این است که نگرشِ جنبشِ سبز به تاریخِ انقلاب و تاریخِ اسلام و بهویژه دیدِ آن نسبت به بنیانگذارِ هر دو یکسره از گونهای دیگر است. دستِ بر قضا در این مورد بنا داشتم چیزی بنویسم که امیدوارم بتوانم آن را قلمی کنم.
بههر روی اینهمه عکسِ خمینی در دستِ دانشجویانِ دانشگاهِ تهران (در اعتراض به یورشِ رسانهایِ کودتاگران) دارایِ یک معنایِ ویژه است و یقیناً دلالتِ آن از شعارِ پیشنهادیِ من کمتر نیست.
در این مورد البته به نوشتارهایِ ارزشمندی که پیوندِ آنها را در پایان افزودهام، میتوانید نگاه کنید.