بیانیهی هفدهم نسبت به آنچه پیشتر نوشته شده بود، درونمایه و بهطبع هدفِ متفاوتی برای خود داشت. داوریِ من آن است که بخشِ اولِ بیانیه بسیار دلیرانه و با نشانِ سبزِ پایمردیِ موسوی نگاشته شده است. هشدار نسبت به کشتارِ عاشورا و تشویقِ پشتیبانانِ مردمیِ رژیم به جنگ با جنبشِ سبز و حلال ساختنِ خونِ معترضان در کنارِ اعترافِ صادقانه به استقلالِ عملِ جنبش از رهبرانِ نمادین و آمادگیِ موسوی برای شهادت در راهِ حق و آزادی که دیگر معترضان برای آن کشته شدند، همگی از فرازهای بهیادماندنی و ارزشمندِ آن است. بخشِ دومِ بیانیه میتوانست بهتر نوشته شود. بسنده بود که به سازگاریِ باور به فرآیندِ متقلبانهی برآمدنِ دولتِ دهم و همهنگام لزومِ پاسخگوییِ او به ملت و نهادهای قانونی بهعنوانِ دولتِ فعلاً موجود اشارهای شود. فراموش نکنیم که موسوی تا پیش از این بیانیه و بهویژه در بیانیهی شانزدهم بهتندی و همچنان بر «انتخاباتِ درجهی دوی انتصابی» پافشاری کرده بود. با چنین پیشینهای بیانیهی هفدهم برای خودِ من تکاندهنده بود و از آن روز نگرانِ ناامیدیِ بخشی از جنبش هستم! تعبیرِ دو پهلوی «مسوولیتپذیری مستقیمِ دولت در مقابلِ ملت» میتوانست تفسیرِ بهرسمیتشناختنِ دولتِ کودتایی را در پی داشته باشد و چنانکه دیدیم بسیار کسان از سیاسیون و مردمِ عادی نیز چنین فهمیدند. با این همه من گمان میکنم که پیشنهادِ دوم در موردِ لزومِ تدوینِ قانونِ شفاف و اعتمادبرانگیزِ برای انتخابات آنسان که دخالتهای دستاندرکارانِ نظام در همهی سطوح را از میان ببرد، میتواند مفسر و حاکم بر پیشنهادِ اول در موردِ دولت باشد. افزون بر آن شناختِ ما از شخصیتِ موسوی و بیانیههای پیشینِ او نیز میتواند راه را بر این تفسیرِ نادرست ببندد.
تاکیدِ موسوی بر «برخورد با دولت در چهارچوبِ قانونِ اساسی» و دست برداشتن از «حمایتهای غیرِمعمول» و چراغِ سبزِ او به حاکمیت برای برکناریِ دولت بهعنوانِ راهِ رهایی از بحران نیز با آگاهی از مخالفانِ سرسختِ احمدینژاد در بدنهی نظام که تنها با پشتیبانیِ رهبری پابرجا مانده است، زیرکیِ موسوی را در پراکنده ساختنِ صفِ بهظاهرِ متحدِ حاکمیت نشان میدهد.
موسوی نخستینبار در بیانیهی نهم مطالباتی را برایِ دنبال کردن بهوسیلهی تحولخواهان طرح کرده بود. با توجه به اینکه پیشتر نیز موسوی در بیانیهی یازدهم (راهِ سبزِ امید) راهِ حلهایی را برایِ برونرفت از بحران پیشِ روی حاکمیت نهاده بود (با این تفاوت که تشکیلِ هیاتی بیطرف برای بررسیِ تقلبهای انتخاباتِ خرداد و نیز مجازاتِ عاملان و آمرانِ جنایتهای پس از انتخابات نیز در آن گنجانده شده بود) من شخصاً دلیلِ طرحِ دوبارهی راهِ حل برای بحران (این بار پایینتر از کفِ مطالباتِ ملت اما با عاملیتِ سیاسیِ بیشتر) را نمیفهمم و نوشتارهای بسیاری که خواندهام نیز نتوانست مرا قانع سازد. تنها چهبسا بتوان گفت که موسوی این بار خواسته است تا راهِ حلهای عملیتر و زیربنایی را با هدفِ دراختیارگذاشتنِ آخرین فرصت برای نجاتِ جمهوریِ اسلامی پیشِ روی حاکمیت قرار دهد و نیز با اختلافافکنی در حاکمیت بتواند اجماعِ هشداردهندهی این روزها بر برخوردِ خونین با معترضان و رهبرانِ جنبش را از میان ببرد تا هم حاکمیت به آخرینِ پلِ پشتِ سر بیندیشد و هم جنبشِ سبز برای بازاندیشیِ شرایط و بازیابیِ توانِ خود دمی بیاساید.
نفسِ امتیازخواهیِ موسوی از رژیم بهپشتوانهی قدرتِ مردمی با پنج راهِ حلی که همگی گامهایی بلند در راهِ دموکراسی و تضمینِ آزادیهای بنیادینِ ملت است، ناتوانی و درماندگیِ حاکمیت را نزدِ او و در برابرِ او نشان میدهد. فرازهای پایانیِ بیانیه با تمامِ کاستیهایی که داشت از سوی وجدانِ ملتِ ایران نشانِ «رهبرِ مردمی» را به کسی ارزانی میدارد که حقیقتِ بزرگِ «اهمیتِ چگونگیِ حکومت و نه شخصِ حاکم» را پیشِ چشمانِ از حدقه درآمدهی حاکمیت میگذارد و تهمتِ قدرتطلبی را بهرساترین وجه از خود دور میکند.
ستایشهای فراوانی از کلیتِ بیانیهی هفدهم در این چند روز دیدم و خواندم که شماری از آنها حسِ شیفتگی داشت. بهگمانِ من نقدهایی که اندیشمندان و بدنهی جنبشِ سبز به این بیانیه وارد ساختند میتواند سرمایهی ارزشمندی برای موسوی باشد. این چهبسا نخستین و جدیترین رویاروییِ انتقادی میانِ موسوی و پشتیبانانِ او بود که برای هر دو سو فرخنده و سرنوشتساز است. بنا نبوده و نیست که موسوی در هر قدم پیروِ جنبشِ سبز باشد یا جنبشِ سبز پا جای پای موسوی بگذارد اما هر دو شرایطِ یکدیگر را میفهمند، از هم میآموزند و بر هم تاثیر میگذارند. من هماوازم که بگذاریم موسوی بازیِ نوینِ خود را (که چند و چونِ آن هنوز برای من روشن نیست) پیش ببرد اما با واژگانی چون «اعتماد» که یادآورِ «توکل» در فرهنگِ دینی است سراسر مخالف هستم. ملتِ ما یکبار به خمینی اعتماد کرد و سه دهه سوخت. گمان کنم از آن تجربه باید آموخته باشیم که تا پایانِ تاریخ به هیچ سیاستمداری یکسره اعتماد نکنیم.
با اینهمه، هیچ ملتِ آگاهی یکباره به یک سیاستمدار رو نمیآورد و ناگهان نیز از رو بر نمیگرداند. فراموش نکنیم که آشناییِ ما با موسوی پیش از انتخابات تنها سه ماه و از بیستِ اسفندِ هشتاد و هفت رقم خورد. اما پس از کودتای خامنهای دیگر نزدیکِ هفت ماه میشود که ما با موسوی دشوارترین و سیاهترین روزهای این سرزمین را در کنارِ یکدیگر زندگي کردهایم و در این مدت موسوی همراه با ملتِ سبزِ ایران در برابرِ حاکمیت ایستاده است. ما هفت ماهِ پر فراز و نشیب را با رئیسجمهورِ خود از سر گذراندهایم. پس این را بیشتر برای حسین از کرج که شنبه با بخشِ «صدای شما»ی بیبیسیِ فارسی سخن میگفت و کسانی چون او مینویسم که احساسِ مقدسِ پاسداشتِ خونِ شهیدانِ جنبش نباید به چشمداشتِ پیرویِ تام و تمامِ موسوی از خواستهای ما و با برآورده نشدنِ این انتظار، به رها کردنِ منتخبِ واقعیِ ملت و ادعای «ترسیدن» و «نابود شدنِ» او بینجامد. گمان میکنم همین طمع به سرخوردگيِ برخی از سبزها پس از بیانیهی هفدهم منجر به صدورِ بیانیهای سبکسرانه از سوی یک گروهِ ناشناس و با هدفِ اختلاف افکندن میانِ رهبرانِ جنبش گردیده است. همینجا بگویم که نزدِ من مهدیِ کروبی با تمامِ رشادتهایی که پس از انتخابات از خود نشان داد نه نفوذِ مردمیِ موسوی را دارد و نه بینشِ سیاسیِ او را. اگر بخواهم به تشبیهِ رهبرِ کودتاگران چنگ بزنم و هماوردیِ ملت با دیکتاتور را به صحنهی جنگ مانند سازم، باید بگویم که در این نبرد موسوی هدفهای بلندمدت و بنیادین را طراحی میکند و کروبی مواضعِ حیاتیِ دشمن را تخریب. هر دو در کنارِ هم باید بمانند و هیچکدام جای دیگری را نمیتواند بگیرد.
میرحسینِ موسوی همچنان و البته با شگردی دیگر در برابرِ حاکمیتِ دروغ و سرکوب، دلیرانه ایستاده است و «ترس» بیتناسبترین واژه برای بزرگی چون اوست. شکیبایی و هوشیاریِ جنبشِ سبز در برابرِ رژیمِ اسلامی یگانه رمزِ پیروزیِ ما در راهِ دراز و دشوارِ پیشِ رو است.
بازتاب در دنباله
تاکیدِ موسوی بر «برخورد با دولت در چهارچوبِ قانونِ اساسی» و دست برداشتن از «حمایتهای غیرِمعمول» و چراغِ سبزِ او به حاکمیت برای برکناریِ دولت بهعنوانِ راهِ رهایی از بحران نیز با آگاهی از مخالفانِ سرسختِ احمدینژاد در بدنهی نظام که تنها با پشتیبانیِ رهبری پابرجا مانده است، زیرکیِ موسوی را در پراکنده ساختنِ صفِ بهظاهرِ متحدِ حاکمیت نشان میدهد.
موسوی نخستینبار در بیانیهی نهم مطالباتی را برایِ دنبال کردن بهوسیلهی تحولخواهان طرح کرده بود. با توجه به اینکه پیشتر نیز موسوی در بیانیهی یازدهم (راهِ سبزِ امید) راهِ حلهایی را برایِ برونرفت از بحران پیشِ روی حاکمیت نهاده بود (با این تفاوت که تشکیلِ هیاتی بیطرف برای بررسیِ تقلبهای انتخاباتِ خرداد و نیز مجازاتِ عاملان و آمرانِ جنایتهای پس از انتخابات نیز در آن گنجانده شده بود) من شخصاً دلیلِ طرحِ دوبارهی راهِ حل برای بحران (این بار پایینتر از کفِ مطالباتِ ملت اما با عاملیتِ سیاسیِ بیشتر) را نمیفهمم و نوشتارهای بسیاری که خواندهام نیز نتوانست مرا قانع سازد. تنها چهبسا بتوان گفت که موسوی این بار خواسته است تا راهِ حلهای عملیتر و زیربنایی را با هدفِ دراختیارگذاشتنِ آخرین فرصت برای نجاتِ جمهوریِ اسلامی پیشِ روی حاکمیت قرار دهد و نیز با اختلافافکنی در حاکمیت بتواند اجماعِ هشداردهندهی این روزها بر برخوردِ خونین با معترضان و رهبرانِ جنبش را از میان ببرد تا هم حاکمیت به آخرینِ پلِ پشتِ سر بیندیشد و هم جنبشِ سبز برای بازاندیشیِ شرایط و بازیابیِ توانِ خود دمی بیاساید.
نفسِ امتیازخواهیِ موسوی از رژیم بهپشتوانهی قدرتِ مردمی با پنج راهِ حلی که همگی گامهایی بلند در راهِ دموکراسی و تضمینِ آزادیهای بنیادینِ ملت است، ناتوانی و درماندگیِ حاکمیت را نزدِ او و در برابرِ او نشان میدهد. فرازهای پایانیِ بیانیه با تمامِ کاستیهایی که داشت از سوی وجدانِ ملتِ ایران نشانِ «رهبرِ مردمی» را به کسی ارزانی میدارد که حقیقتِ بزرگِ «اهمیتِ چگونگیِ حکومت و نه شخصِ حاکم» را پیشِ چشمانِ از حدقه درآمدهی حاکمیت میگذارد و تهمتِ قدرتطلبی را بهرساترین وجه از خود دور میکند.
ستایشهای فراوانی از کلیتِ بیانیهی هفدهم در این چند روز دیدم و خواندم که شماری از آنها حسِ شیفتگی داشت. بهگمانِ من نقدهایی که اندیشمندان و بدنهی جنبشِ سبز به این بیانیه وارد ساختند میتواند سرمایهی ارزشمندی برای موسوی باشد. این چهبسا نخستین و جدیترین رویاروییِ انتقادی میانِ موسوی و پشتیبانانِ او بود که برای هر دو سو فرخنده و سرنوشتساز است. بنا نبوده و نیست که موسوی در هر قدم پیروِ جنبشِ سبز باشد یا جنبشِ سبز پا جای پای موسوی بگذارد اما هر دو شرایطِ یکدیگر را میفهمند، از هم میآموزند و بر هم تاثیر میگذارند. من هماوازم که بگذاریم موسوی بازیِ نوینِ خود را (که چند و چونِ آن هنوز برای من روشن نیست) پیش ببرد اما با واژگانی چون «اعتماد» که یادآورِ «توکل» در فرهنگِ دینی است سراسر مخالف هستم. ملتِ ما یکبار به خمینی اعتماد کرد و سه دهه سوخت. گمان کنم از آن تجربه باید آموخته باشیم که تا پایانِ تاریخ به هیچ سیاستمداری یکسره اعتماد نکنیم.
با اینهمه، هیچ ملتِ آگاهی یکباره به یک سیاستمدار رو نمیآورد و ناگهان نیز از رو بر نمیگرداند. فراموش نکنیم که آشناییِ ما با موسوی پیش از انتخابات تنها سه ماه و از بیستِ اسفندِ هشتاد و هفت رقم خورد. اما پس از کودتای خامنهای دیگر نزدیکِ هفت ماه میشود که ما با موسوی دشوارترین و سیاهترین روزهای این سرزمین را در کنارِ یکدیگر زندگي کردهایم و در این مدت موسوی همراه با ملتِ سبزِ ایران در برابرِ حاکمیت ایستاده است. ما هفت ماهِ پر فراز و نشیب را با رئیسجمهورِ خود از سر گذراندهایم. پس این را بیشتر برای حسین از کرج که شنبه با بخشِ «صدای شما»ی بیبیسیِ فارسی سخن میگفت و کسانی چون او مینویسم که احساسِ مقدسِ پاسداشتِ خونِ شهیدانِ جنبش نباید به چشمداشتِ پیرویِ تام و تمامِ موسوی از خواستهای ما و با برآورده نشدنِ این انتظار، به رها کردنِ منتخبِ واقعیِ ملت و ادعای «ترسیدن» و «نابود شدنِ» او بینجامد. گمان میکنم همین طمع به سرخوردگيِ برخی از سبزها پس از بیانیهی هفدهم منجر به صدورِ بیانیهای سبکسرانه از سوی یک گروهِ ناشناس و با هدفِ اختلاف افکندن میانِ رهبرانِ جنبش گردیده است. همینجا بگویم که نزدِ من مهدیِ کروبی با تمامِ رشادتهایی که پس از انتخابات از خود نشان داد نه نفوذِ مردمیِ موسوی را دارد و نه بینشِ سیاسیِ او را. اگر بخواهم به تشبیهِ رهبرِ کودتاگران چنگ بزنم و هماوردیِ ملت با دیکتاتور را به صحنهی جنگ مانند سازم، باید بگویم که در این نبرد موسوی هدفهای بلندمدت و بنیادین را طراحی میکند و کروبی مواضعِ حیاتیِ دشمن را تخریب. هر دو در کنارِ هم باید بمانند و هیچکدام جای دیگری را نمیتواند بگیرد.
میرحسینِ موسوی همچنان و البته با شگردی دیگر در برابرِ حاکمیتِ دروغ و سرکوب، دلیرانه ایستاده است و «ترس» بیتناسبترین واژه برای بزرگی چون اوست. شکیبایی و هوشیاریِ جنبشِ سبز در برابرِ رژیمِ اسلامی یگانه رمزِ پیروزیِ ما در راهِ دراز و دشوارِ پیشِ رو است.
بازتاب در دنباله
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر