عرصهی اندیشه، عرصهی مظلومنمائی نیست.
اگر روشنفکران ما بهحق "ریشه داشتن جامعهی مدنی در مدینةالنبی" را به نقد کشیدند، بزرگترین خدمت را به جامعهای کردند که با مفهومی نو و ناشناخته روبرو شده بود و صرفا از روی سادگی و جهل از سخن رئیسجمهورش به شوق و شعف آمده بود.
همه میدانیم که خاتمی زمانی این سخن را بر زبان راند که بخاطر طرح شعار "جامعهی مدنی" و پیش کشیده شدن بحث در باب الزامات برقرار کردن چنین جامعهای و اینکه آیا اساسا میتوان با یک "حکومت دینی"، جامعهای مدنی برپا کرد، از سوی نهادهای سنتی ایران و خصوصا روحانیت به پرسش کشیده شده بود و برای فرار از این مخمصه دو مفهوم کاملا جدا و بیربط را به هم آمیخت و با تن دادن به این آمیزش نامشروع و بیتوجهی به تبعات آن، به خیال خود از مهلکه گریخت... حال آنکه این بار گرفتار مخمصهای دیگر شد... حال این روشنفکران بودند که سخن بیمعنای او را به زیر تیغ نقد بردند و عبدالکریم سروش با اینکه در نظریات خویش گاه دچار همین آمیزشهای نامشروع شده بود اما اینبار با شجاعت و بهزیبائی گفت: «اگر خاتمی از سر مصلحت چنین گفت، اشتباه کرد و اگر هم واقعا نظر خودش را گفت، بازهم اشتباه کرد».
و خاتمی توقع نداشت که از جانب دوستان خود، مورد نقد و توبیخ قرار گیرد.
من به یاد ندارم که هیچ روشنفکری او را مرتد خوانده باشد.
وانگهی! ربط دادن احمقانهی "مرتد نزد روشنفکران" به "مرتد نزد فقیهان" توسط او، شیطنتی بود غیرقابل بخشش... همه میدانند که فقیهان اعدام میکنند و روشنفکران نقد.
گناه روشنفکران ما تنها آن بود که نخواستند تحمیق جامعهی ایران توسط رئیسجمهور را بهنظاره بنشینند. همین!