۱۳۸۲ مرداد ۸, چهارشنبه

چهارشنبه، 8 مرداد، 1382

به‌قول "سروش" ، اگر به زندگی برخی عالمان جهان نظر کنيد، می‌بينيد که خدائی را که به آن باور داشتند يک خدای کاملا عوامانه بوده است [يا شايد هم مصلحت خود را در اين می‌ديدند که تصويری عوامانه از خدا به‌نمايش بگذارند!]. مثلا "نيوتن" هر جا در مکانيک دچار اشکال می‌شد، پای خدا را به ميان می‌کشيد و می‌گفت که اينجا خدا مستقيما وارد عمل می‌شود و امور را سامان می‌دهد! همه مورخان علم گفته‌اند که "نيوتن" خدای خودش را آورده بود برای اينکه ضعف‌های تئوريک فيزيک خودش رو بپوشاند.
در تئوری ديناميک نيوتنی، منظومه شمسی بايد به‌تدريج نيروی خودش رو از دست بدهد و در هم بريزد. در آن تئوری اين نکته که چرا منظومه شمسی باقی مانده است، غيرقابل‌توضيح است. "نيوتن" برای حل اين مشکل، صريحا نوشته که: هر چند وقت يکبار خداوند می‌آيد و سيارات و کرات را دوباره جا می‌اندازد. يعنی: سيارات و کرات از جای خود در می‌روند و خداوند دوباره می‌آيد و ماشين کيهانی را کوک می‌کند و به آن نيرو تزريق می‌کند!!!! واقعا جای تاسف دارد که عالمان و دانشمندان، خدا را به ابزاری برای پوشاندن "جهل تئوريک" خود تبديل کنند.

۱۳۸۲ مرداد ۶, دوشنبه

دوشنبه، 6 مرداد، 1382

يک سوالی هست که بالاخره هر انسانی يکبار بايد گريبان خود را بگيرد و از خود بپرسد: چرا بايد "زندگی" کرد؟

انسان و تکنولوژی

دوشنبه، 6 مرداد، 1382

اشتباه است اگر فکر کنيم که برای تحقق اهدافمان می‌توانيم هر وسيله‌ای رو به خدمت خودمون در بياريم. گاهی هم وسائل هستند که به اهداف ما جهت می‌دهند و به‌تعبيری "هدف‌ساز" در زندگی ما می‌شوند. "تکنولوژی" هم از اين قبيل است و هرگز نبايد اون رو يک وسيله خنثی بپنداريم. بلکه برای استفاده از تکنولوژی بايد در زندگی‌مان تغييراتی بدهيم. زمانی تکنولوژی برای رفع نيازهای انسان سربرآورد. اما الان بسياری از ما انسان‌ها زندگی‌مان را به‌گونه‌ای شکل داده‌ايم که بتونيم نيازهای تکنولوژی را برآورده کنيم!!! تکنولوژی به قيمت در خدمت گرفتن انسان، رفاهی مجهول و سيری‌ناپذير را برای او به ارمغان آورده است.
ساده‌انديشی است اگر گمان کنيم که: "تکنولوژی خوب است اگر از آن خوب استفاده شود و بد است اگر از آن بد استفاده شود." در دنيای امروز، تکنولوژی و خواسته‌های او به ما تحميل می‌شود و در اين شرائط، ما ديگر حق انتخاب نداريم. البته اينکه تکنولوژی يکسری "اقتضائات انفکاک‌ناپذير" دارد و وسيله‌ای گنگ و بی‌تاثير در اهداف و غايات دنيای ما انسانها نيست، مطلب قابل انکاری نيست و البته به‌معنی "نفی تکنولوژی" هم نيست [که اگر هم بود، به‌نظر من فی‌نفسه هيچ اشکالی نداشت]. بلکه به اين معنی است که بايد در نسبت ميان "تکنولوژی" و "علم مدرن" با "انسان جديد" کاوش‌های عميق‌تری انجام داد.

۱۳۸۲ مرداد ۴, شنبه

ابهام مفاهیم دینی و ذهن‌های اسفنجی

شنبه، 4 مرداد، 1382

بعضی‌ها که می‌ميرن بر می‌گردن به من می‌گن: تقديرش اين بود! و بعضی ديگه که می‌ميرن به من می‌گن: اجل معلق اومد سراغش! اونوقت وقتی من بهشون ايراد می‌گيرم که: «آخه بابا! مگه شما نمی‌گيد به تقدير اعتقاد داريم. مگه تو قرآن شما نگفتند که: "لايستقدمون ساعة و لا يستاخرون". مگه نمی‌گيد که "مرگ" يک ساعت هم پس و پيش نمی‌شه. پس چجوری نمی‌فهميد که حداقل يک تناقض ظاهری ميان اعتقاد به "تقدير" و اعتقاد به "اجل معلق" وجود داره که با خيال راحت هر دو رو قبول کرده‌ايد و هر چيز متناقض‌تر از اين هم که به اسم "دين" تحويل‌تون بدن باز هم بدون اينکه ذره‌ای ذهن‌تون رو بگزه، قبولش می‌کنيد. آخه اگر خدا زمان مرگ رو معلوم کرده پس ديگه تعليق و نامعلومی "اجل معلق" چه معنائی داره؟!».
اونا در کمال سرعت و خونسردی و با لحنی تند جوابم می‌دهند که: «حتما يک حکمتی در کار هست!» و با اين پاسخ زحمت انديشيدن به باورهای متناقض و مقلدانه خودشون رو از سر کم می‌کنند و در همان حال که دارن خودشون رو گول می‌زنن، گمان می‌کنن که با اين پاسخ هم حميت و غيرت دينی خودشون رو نشان داده‌اند و هم قدمی در راه هدايت من برداشته‌اند!!!
و جالب‌تر اينکه اين جماعت مقلد و پرمدعا توقع دارن که مردم دنبال‌شون راه بيفتند و هر مزخرفی هم که بگن، بقيه مثل "بز اخفش" به نشان تاييد و تحسين سر تکان دهند!
راستش! وقتی اين حرف‌ها رو از اطرافيانم می‌شنوم ياد حرف ملکيان می‌افتم که گفته بود:
«غالب متدينان "ذهن‌های اسفنجی" دارند. يعنی مثل (اسفنج) پذيرای هر باور متناقض و کاملا متخالف هستن». تو رو خدا ! به من بگيد که: اين هم شد "دينداری" ؟!

۱۳۸۲ مرداد ۱, چهارشنبه

چهارشنبه، 1 مرداد، 1382

از دنيای مجازی حالم بهم می‌خوره! دنيای به‌ظاهر واقعی ما هم چيزی جز "مجاز" نيست. در دنيای (Chat) هيچکس نمی‌فهمه که طرف مقابل، راست می‌گه يا دروغ و در دنيای واقعی هم اغلب ما چنين حالی داريم. نسبت مجازی، اسم مجازی، مدرک مجازی، شغل مجازی، دوست مجازی و... حتی زندگی مجازی همه و همه شباهت‌های تامل‌برانگيز اين دنيای مجازی خودساخته با دنيای به‌ظاهر واقعی ما انسانهاست. البته همه ما در اين زندگی مجازی و خواب کوتاه‌مان با حقايق فراوانی روبرو می‌شويم: "حقايق مجازی"

۱۳۸۲ تیر ۲۷, جمعه

درباره‌ی پروژه معنویت - بخش دوم

جمعه، 27 تير، 1382

بعد از حدود ۳ ماه سر تو کتاب داشتن، اومدم تهران.
راستی! آدرس "e-mail" من تغيير کرد: amirmoosavi@hotmail.com لطف کنيد به آدرس قبلی نامه نفرستيد.
"معنويت" مصطفي ملکيان، يک جور جمع ميان فلسفه و عرفان است.
به‌تعبيری عقلانيتي که او مطرح می‌کنه، يک نوع معنويت است و معنويت او هم به غايت عقلانی هست.
ملکيان، عقلانيت "مدرنيسم" را ناقص می‌دونه. از نظر او ما فقط و فقط با ادله سر و کار داريم و هرگز از ضعف يا فقدان دليل، نمی‌توان به نادرستي مدعا حکم کرد و البته هيچ توجيهی برای التزام به يک مدعای بدون دليل هم وجود ندارد (حتي اگر باور به "معاد"باشد).
اما اينگونه هم نيست که به هر آنچه باور نياورديم، به انکارش بپردازيم. در واقع از نظر او موضع ما در مورد باورهائی که راه تحقيق در آنها به روی انسان بسته است (مانند متافيزيک سنگين اديان )، تنها سکوت و "لا ادري" می‌باشد.
مهم در اين پروژه آن است که ناکارآمدی "دين" در جهان معاصر [بطوری که ديگر نمی‌تواند آنگونه که به انسان سنتي آرامش می‌داد به انسان امروزی هم آرامش بدهد] از پيش‌فرض‌های مبنائی آن می‌باشد.
به‌تعبير بهتر، ملکيان پذيرفته است که دين در دنيای مدرن، کارائی خودش رو از دست داده و الا هيچ ضرورتی براي طرح "پروژه معنويت" پيش نمی‌آمد.
برای همين بود که من گفتم اگر "تئوری تکامل معرفت دينی" عبدالکريم سروش غيرقابل دفاع باشه، راه برای طرح پروژه ملکيان باز می‌شود.
چون هدف در تئوری "قبض و بسط" بازگرداندن کارائی از دست‌رفته‌ی دين به آن و سازگار نمودن دين با يافته‌های دوران جديد می‌باشد. کافي است به اين نکته توجه کنيد که دکتر سروش دائم مدعی آن است که می‌خواهد قوت و عظمت از دست‌رفته دين را به آن بازگرداند، اما ملکيان صريحا می‌گويد که معنويت او چيزي مغاير (و نه لزوما متضاد) با دين است. دکتر سروش از دغدغه‌ی دين داشتن دم می‌زند، اما ملکيان صريحا می‌گويد که دغدغه‌ی حقيقت دارد نه دين.
البته ناگفته نماند که دين در روندی که سروش طرح می‌کند به‌نوعی استحاله می‌شود و رنگ دنيای مدرن را به خود می‌گيرد.
نقطه‌ی افتراق جدی اين دو متفکر در آن است که سروش به جمع ميان دين و مدرنيسم باور دارد اما ملکيان معتقد است که "دين" هرگز با "مدرنيسم" قابل جمع نمی‌باشد.
در هر صورت به‌نظر من راهی که ملکيان مطرح می‌کنه هم وضوح و صراحت بيش‌تری داره و هم قابل‌دفاع‌تر می‌باشد.
برای اينکه راجع به ديدگاه‌های ملکيان در اين باب اطلاعات بيش‌تری بدست آوريد، می‎‌توانيد به دو اثر زير مراجعه کنيد:
۱. راهی به رهائی ( جستارهائی در معنويت و عقلانيت ) : نشر نگاه معاصر
۲. سنت و سکولاريزم : انتشارات صراط
جمعه، 27 تير، 1382

"زندگی گاهی سکوتی مرگبار است در زمانی که همگان انتظار شنيدن کمترين جواب را دارند و يا فريادی رعشه‌افکن در زماني که همگان انتظار سکوت دارند." [اين جمله، comment من برای يادداشت ۷ تير وبلاگ "شير کوه" بود که حيفم اومد توی وبلاگ خودم درج نشه.]

سرکوب نهادهای اندیشه‌آفرین

جمعه، 27 تير، 1382

انتشارات "صراط" و موسسه "معرفت و پژوهش" تعطيل شدند.
اين خبر، ناگوارترين رخداد برای من در طی چند ماه اخير بود. دکتر عبدالکريم سروش در تاريخ ۱۷ تير ماه درباره اين رفتار احمقانه با دو موسسه علمی ـ فرهنگی مذکور، نامه‌ای اعتراض‌آميز (و البته طبق شيوه معهود ايشان با لحنی تند، گزنده و در برخی مواضع تا حدی غيرمنصفانه) خطاب به رئيس‌جمهور خوش‌خنده و مغلول‌اليد کشورمان ـ سيد محمد خاتمی ـ نوشته است.
در بخش‌هائی از اين نامه آمده است:...آقای خاتمی موسسات غيرانتفاعی "صراط" و "معرفت و پژوهش" دو خادم خرد از خيل خدام خرد درين ديار بودند؛ با پيشينه‎‌يی کوتاه و کارنامه‌يی بلند و درخشان، و پناه‌گاهی برای انديشه‌ورزان و دانش‌دوستان جوان. و البته نه درس تقليد می‌دادند و نه مريد می‌پروردند. نه مداحی می‌کردند نه طبالی. و سيمرغ‌وار در قاف قناعت نشيمن داشتند. اما عزمی که عمله استبداد دينی بر افشاندن بذر تقليد و برکندن بيخ تحقيق دارد، آن دو مزرعه را نيز آزاد و آباد نگذاشت. بهانه برای مهر می‌جستند و عاقبت آنرا از موم تراشيدند. نسل حاضر و نسل‌های آتی هرگز اين پيام ناخجسته استبداد دينی را از ياد نخواهد برد که: امروز بهترين روزنامه آنست که بسته باشد، بهترين زبان آنست که بريده باشد، بهترين قلم آنست که شکسته باشد، و بهترين متفکر آنست که اصلا نباشد. دانشجو و نماينده ، سياست‌پيشه و نويسنده همه تاوان استقلال خود را می‌پردازند و هر کس سر بر آن آستان ندارد آستين را به خون جگر بشويد {...} . امروز جانی تاوان انتقادی است. والله که مرا و هيچ‌کس را طاقت و رغبت اين اسلام استبدادی نيست. "کافرم من گر از اين شيوه تو ايمان داری"... .
سطح علمی اساتيدی که در "معرفت و پژوهش" تدريس يا سخنرانی داشتند، در حد اساتيد دوره فوق‌ليسانس و دکتری دانشگاه‌ها بود. بزرگانی مثل: محمدعلی موحد، مراد فرهادپور، بيژن عبدالکريمی، امير اکرمی، ضياء موحد، مصطفی ملکيان، محمد راسخ، ابراهيم سلطانی، محسن کديور، هومن پناهنده و... کارهای اين قبيل موسسات حداقل فعاليت جهت ترويج و اشاعه تفکر، انديشه و عقلانيت در جوامعی مثل ما می‌باشد، که از "تنبلی ذهنی" و فقر "انديشه فلسفی" رنج می‌برد. اما حاکمان ايران، اين حداقل را هم نتوانستند تحمل کنند و آن را از جامعه و نسل جوان مشتاق به اين قبيل مباحث دريغ نمودند.
چند سالی است که در پی وقائعی که در ايران اتفاق می‌افتد جز اظهار تاسف، کاری نمی‌توان کرد. فقط دعا کنيد که سردار "اصلاحات قضائی" در آينده مسند رهبری ايران را بدست نگيرد و الا مملکت "گل و بلبل"مان به "سبزه" نيز آراسته خواهد شد!!!!!

۱۳۸۲ تیر ۱۹, پنجشنبه

درباره‌ی پروژه معنویت - بخش اول

پنجشنبه، 19 تير، 1382

اگر "قبض و بسط تئوريک شريعت" عبدالکريم سروش غيرقابل دفاع باشه، در اينصورت نياز به "پروژه معنويت" مصطفی ملکيان خيلی بيش‌تر خواهد شد!!!!
پنجشنبه، 19 تير، 1382

آدمی سرانجام عاشق هوس خويش است نه آنچه هوس کرده است. (فردريش نيچه)
پنجشنبه، 19 تير، 1382

"می‌خواهی دلش را بدست آوری؟ وانمود کن که در برابرش دست و پای خود را گم کرده‌ای ــ" (فردريش نيچه)
پنجشنبه، 19 تير، 1382

آنچه انسانی را والا می‌سازد، نه شدت احساس‌های والا که مدت آنهاست. (فردريش نيچه)
پنجشنبه، 19 تير، 1382

اخيرا يک حسی پيدا کردم درباره خودم که کاملا برخلاف حالات گذشته احساس می‌کنم: "آينده ايده‌آل" خودم رو کم کم دارم محقق می‌کنم!
پنجشنبه، 19 تير، 1382

متدينان با هر مساله‌ای که خواستند، توانستند مماشات کرده و از کنارش با بی‌خيالی گذر کنند مگر مساله "شر" که هر چقدر هم بخواهند با ساده‌نگری خاص خودشان با آن روبرو شوند، باز هم چيزی هست که وجدانشان را آزار می‌دهد!!!

۱۳۸۲ تیر ۱۵, یکشنبه

ماتریالیزم روش‌شناختی

يكشنبه، 15 تير، 1382

قائل شدن به "ماترياليزم روش‏‌شناختی" [هر پديده طبيعی، علتی طبيعی داره] تنها راه برای يک زندگی منطقی، واقعی، طبيعی و عاری از خيال‌پردازی، خرافات و توهمات عجيب و غريب می‌باشد.
اين نوع ماترياليزم همانقدر که به زندگی يک "انسان مدرن" آرامش می‌دهد، به‌همان ميزان از زندگی متدينين سلب آرامش می‌کند. چون فرد ديندار برای آنکه "عنايت الهی" (providence) را به‌نحوی در زندگی خود، ساری و جاری بداند و دچار گناه کبيره انکار "توجهات ربوبی" نگردد، مجبور است که برای بسياری از پديده‌های طبيعی عللی ماوراء طبيعی بتراشد!! بنابراين، مثلا نزول باران از آسمان را دليل بر رحمت خداوند و وقوع بلايای طبيعی از قبيل سيل و زلزله را نشانه غضب باری تعالی خواهد دانست!!!
اگر در دنيای متدينين کسی منکر علل ماوراءطبيعی يک حادثه طبيعی شود، آنرا نشانه انحراف و گمراهی آن شخص می‌دانند و به شما خواهند گفت: "ای ضعيف‌الايمان!"
بهرحال، متدينان برای رهائی از مخمصه‌ی "ماترياليزم روش‌شناختی" دو راه بيش‌تر پيش رو ندارند: ۱. بتوانند اثبات کنند که اين نوع ماترياليزم، باطل و غيرقابل دفاع می باشد!!!! [چيزی که به‌نظر من در حد محال است] ۲. بتوانند اثبات کنند که دخالت نيروها و عوامل ماوراءطبيعی منافاتی با "ماترياليزم روش‌شناختی" ندارد!!! [که اين هم کار هر....نيست اثبات کردن اش]

۱۳۸۲ تیر ۱۲, پنجشنبه

در نقد دعوت متفکران غربی

پنجشنبه، 12 تير، 1382
در جامعه‌ای که هنوز با مبانی و مبادی "مدرنيسم" بيگانه است و هيچ يک از افراد آن "مدرن" بودن را به‌معنای حقيقی آن درک نکرده‌اند مگر قليلی، آيا به مصلحت است که به ترويج "پست‌مدرنيسم" بپردازيم؟!
در جامعه‌ای که ترويج "عقلانيت" مساوی با ترويج "کفر" قلمداد می‌شود، آيا به مصلحت است که به "نقد عقلانيت" بپردازيم؟!
حالا فرض کنيد که در چنين فضائی، دو سال پيش "مرکز بين‌المللی گفتگوی تمدن‌ها" از "يورگن هابرماس" دعوت کرد.
متفکری متعلق به "مکتب فرانکفورت" که شايد بتوان آنها را مروجان "پسامارکسيسم" دانست.
آوردن اين پيرمرد به ايران آنهم با اقامت حداکثر يک هفته‌ای تا چه حد توانست جامعه‌ی علمی ما را از نظريات او آگاه سازد؟!
متاسفانه اکثر فعاليت‌های ما ايرانيان حتی فعاليت‌های به‌اصطلاح علمی‌مان هم کاملا "ژورناليستی" است.
اين پيرمرد آمد و در دانشگاه تهران سخنرانی کرد. اما به تصريح استادانی که در آنجا حضور داشتند، اصلا مباحثی را که بخاطر طرح آنها "هابرماس" تبديل به "هابرماس مشهور" شده بود، مطرح نکرد. (مثلا او انتقادات عميقی در باب تکنولوژی دارد).
بلکه يک سخنرانی کاملا تبليغاتی در باب لزوم "سکولار شدن" جوامعی مثل ايران ارائه داد که البته با اعتراض برخی حاضران هم مواجه گرديد.
مثلا "مراد فرهادپور" به پشت تريبون رفت و سخنان او را "تو خالی" و "تکراری" دانست.
جالبه بدونيد که هزينه‌ی سفر "هابرماس" به ايران چيزی بالغ بر ۱۰۰ ميليون تومان شد!!
اگر واقعا مسوولان محترم آن مرکز، قصد داشتند که جامعه‌ی ايران را با افکار "هابرماس" آشنا کنند، می‌توانستند چند مترجم قابل و طراز اول کشور را به ترجمه‌ی مهمترين آثار اين متفکر پست‌مدرن دعوت کنند. [تازه بر فرض آنکه آشنائی جامعه با اين افکار به صلاح بوده و زودهنگام نباشد] و هزينه اين کار به‌واقع علمی، به‌مراتب کم‌تر از خرج سفر او به ايران بود.
از همه بدتر وضع اسفناک «مرکز گفتگوی تمدن‌ها» می‌باشد که با استعفای دومين رئيس آن، به‌واقع هدف تاسيس آن هم زير سوال رفته است!!!

۱۳۸۲ تیر ۱۱, چهارشنبه

خدا مرده است؟

چهارشنبه، 11 تير، 1382

بابا جون! "نيچه" که برگشت گفت: "خدا مرده است" اصلا منظورش اين نبود که خدائی وجود ندارد. به‌قول ملکيان، سخن او ناظر به «خدای روانشناختی» بود نه «خدای جهان شناختی». به‌تعبيری نيچه نمی‌خواست بگويد که خدا در عالم واقع نابود شده است. بلکه می‌خواست بگه که خدا در ذهن و ضمير آدميان ديگر جائی ندارد و مرده است. تازه! از اين هم بالاتر گفته شده. مثلا به‌قول يکی از نيچه‌شناسان ايرانی (مراد فرهادپور): نيچه اين مرگ خدا رو در اذهان آدميان بعنوان يک پيروزی و شادباش مطرح نکرد، بلکه به عنوان يک "درد" طرح کرد!!!

بایستگی نیازسنجی از جامعه

چهارشنبه، 11 تير، 1382

آيا روشنفکران ما، نيازها و اولويت‌های فعلی جامعه ايران رو می‌شناسن؟ روشنفکران ما گاها آنچنان سرگرم بحث‌های آکادميک خودشان می‌شوند که فراموش می‌کنند جامعه به کدام سمت می‌رود و فی‌الواقع به کدام سمت بايد می‌رفت. مثلا "پروژه معنويت" مصطفی ملکيان، انصافا طرح کردنش برای جامعه عقب‌مانده ايران خيلی زود بود (گرچه بنظر من جامعه ما به چنين "شوک‌های معرفتی" نياز داره تا باورش بياد که چقدر از قافله انديشه عقب افتاده است). جامعه ما، چيزی در حد سخنان آميخته با شعرهای مولوی که دکتر سروش مطرح می‌کنه را بهتر هضم می‌کنه. گرچه او هم بعضا حرف‌های عميقی داره که باز هم از قد و قواره جامعه ما بالاتر هست! (مثل بحث "اخلاق خدايان") تازه! يکی از رفقا می‌گفت که در جامعه فعلی ما بايد به چيزی در حد همان سخنان علی شريعتی اکتفا کرد (که با همه احترامی که برايش قائلم، کمتر می‌تونيد در سخنانش استدلال پيدا کنيد).

۱۳۸۲ تیر ۱۰, سه‌شنبه

سه شنبه، 10 تير، 1382

کسانی که در " context " (زمينه، بافت) مذهبی رشد و تربيت پيدا می‌کنند، غالبا آدم‌هائی پرمدعا هستن که در موارد ادعائی هم کاملا بی‌سواد می‌باشند (مثل غالب مردم ايران). مثلا یکی از همين فامیل‌های ما؛ ايشان فکر می‌کنه حق داره در مورد همه چيز نظر بده و از اون جالب‌تر اينکه توقع داره هر چی که می‌گه، من در جواب بگم: "چشم! فامیل جان. شما درست می‌فرمائيد."