۱۳۹۶ اردیبهشت ۳۰, شنبه

ما دشمن همدیگر نیستیم.

اگر این رژیم عزیز یک فاشیسم شیعی سراسر فاسد نبود و اگر ایران را بر لبه‌ی پرتگاه همچون آونگِ مرگ آویزان نکرده بود، چه‌بسا موضع هر یک از ما در قبال هر فراز «انتخاباتی» تا بدین‌حد ترجمه به نیستی و هستی نمی‌شد. گویا ارمغان ما از این کارناوال‌های ادواری تنها کدورت‌ها و گسستگی‌هاست. امروز هم گذشت ولی راه سعادت ما از صندوق‌های جمهوری اسلامی همچنان جدا خواهد ماند.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۹, جمعه

ضمانت ابوالفضل

جناح اصلاحی-اعتدالی (فارغ از آلوده بودنش به فساد و جنایت)، آنقدر در سیاست‌ورزی بی‌مسئولیت و در ارکان اصلی کشور بی‌نفوذ است که اگر پس‌فردا بگویند رئیسی رئيس‌جمهور است هیچ کاری از دست‌شان بر نمی‌آید و هیچ تمهیدی برای این شرایط در نظر نگرفته‌اند. یعنی هر احمقی برای رفتن به یک پیک‌نیک هم پلنِ بی دارد که اگر راه اصلی بسته بود از جاده‌ی شماره‌ی فلان می‌رویم، ولی اصلاح‌طلبان حتی برای رقابت بین دو سوی سفره‌ی انقلاب هم پلنِ بی ندارند. یعنی برای همین جدال بی‌سرانجام اما هوشمندانه که میان قبیله و خودی‌ها برقرار است و نام‌ش را کلاه‌بردارانه «انتخاب میان دموکراسی‌خواهی و اقتدارگرایی» نهاده‌اند، هیچ برنامه‌ی جایگزینی ندارند. این عزیزانی که حلق خود را آزردند تا به اپوزیسیون بگویند آلترناتیو ندارد، هیچ از اصلاح‌طلبان پرسیده‌اند که آلترناتیو شما بر فرض تقلب چیست؟ آن محصور مغفور که یک‌بار خودش این داستان را از سر گذرانده و یک جنبشِ پیرامون خود را به فنا داده و الان می‌گوید «از تبلیغات صدا و سیما مطمئن شدم باید به فلانی رای بدهم»، اگر رای‌های این فلانی را مانند هشتاد و هشت دود کنند و به هوا بفرستند چه کاری خواهد کرد؟ از حصر برای محصورِ نورسیده بیانیه می‌نویسد؟ چهار تایی (البته با حفظ حجاب رهنورد در حضور کروبی و روحانی) می‌نشینند تا هفته به هفته بچه‌ها و نوه‌ها بروند دیدارشان؟ این استدلال دروغ همین اصلاح‌طلبان که به مردم می‌گویند «همه بیائید» چرا که با حداکثر مشارکت، احتمال تقلب از بین می‌رود مگر یک‌بار در هشتاد و هشت سستی و نادرستی‌اش آشکار نشد؟ اگر این انتخابات هم همان بشود و شنبه حسن روحانی (وارونه‌ی نخست‌وزیر دوران طلایی) بیاید در تلویزیون بگوید «انتخابات سالم بود و این پیروزی را خدمت مقام معظم رهبری و ملت ایران تبریک می‌گویم»، عزیزان مشارکت‌جو و مُصر بر اقناع دیگران به رای دادن چه دارند بگویند؟ البته این میان عده‌ای هم هستند که بهره‌ی هوشی‌شان از مینیمم نیز پایین‌تر است و بر فرض کودتای انتخاباتی باز خواهند گفت که تقصیر تحریمی‌ها و قهرکنندگان از صندوق است، چون اگر آنها به‌جای نق زدن می‌آمدند رای می‌دادند دیگر مخالفانِ حسن جرات نمی‌کردند تقلب کنند. یعنی تصور اینان از دموکراسی چیزی در حد انتخابات کره‌ی شمالی است با صد درصد مشارکت. اگر برای این انتخابات پیشاپیش تصمیمی گرفته شده باشد، با «ده‌ها بار بوسیدن دست رهبری» هم کاری از پیش نمی‌رود. به‌هرحال، ریسمان پوسیده‌ی این جناح با کارنامه‌ی شرم‌آور بیست سال عدم اصلاحات نه ارزش چنگ زدن دارد و نه ارزش هزینه دادن. رئیس‌جمهور منتخب شما توان حل مشکلات بنیادی کشور را ندارد و مجموعه‌ی نیروهای سیاسی حامی او حتی توان صیانت از آرای‌تان را.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۷, چهارشنبه

ملکیان، سوریه، فلسفه اخلاق

یک خوبی مصطفی ملکیان این است که خیال ما را از سودمندی هر نوع فکر انتزاعی چه در وادی دین یا سیاست یا اخلاق راحت می‌کند. ملکیان خودش تجسم عینی ناکارامدی کلی‌گویی‌های فلسفی برای حل بحران‌های دنیای واقعی است. او اگر به‌قول خودش در پی کاستی گرفتن این ظلمات و تاریکی حاکم بر کشورمان بود، در این شش سال حداقل یک‌بار ضد جنایت علنی جمهوری اسلامی علیه بشریت و در خاک یک کشور دیگر موضع می‌گرفت. در زندان صیدیانا هزاران آدم را با همکاری «ایران» به قتل رسانده‌اند و دارند به کوره‌های آدم‌سوزی می‌فرستند. بعد روشنفکر معنوی ما با ژست حکیم افلاطون می‌نشیند روبروی دوربین و از «وظیفه‌ی اخلاقی» برای رای دادن به دولتی می‌گوید که نه دولتمردانش کاری جز پشتیبانی از قاسم تروریست کرده‌اند و نه خود این روشنفکر وظیفه‌ای اخلاقی برای خودش دیده که ضد این تبهکاری تاریخی دم بر بیاورد. بله حضرت استاد! تاریکی اگر بی‌کران هم باشد باز با افروختن یک شمع کاستی می‌گیرد. ولی شما هیچ شمعی برنیفروخته‌اید. خواهش می‌کنم به خودتان و مخاطبان بخت‌برگشته‌ی تشنه‌ی معنویت‌تان دروغ نگویید!

پس‌نوشت نخست:
سوریه به ما مربوط است عزیزان! سوریه به این انتخابات ربط دارد. جلایی‌پور جونیور و دیگر شعب تازه‌نفس جمهوری اسلامی در خارج از کشور اگر ذره‌ای در ادعای اصلاح صداقت داشتند می‌توانستند حمایت از حسن روحانی را با محکومیت جنایت در سوریه همزمان پیش ببرند و از دولت کنونی بخواهند که به پشتیبانی از بشار اسد پایان دهد. این حتماً مطالبه‌ای مهم‌تر از رفع حصر سه آدم است. آن سو نیم میلیون نفر کشته شده‌اند و ما هم بی‌آبرو شده‌ایم.

پس‌نوشت دوم:
جمهوری اسلامی مفاهیم زیادی از زیست ایرانی را بی‌معنا کرد. امثال مصطفی ملکیان هم با این کنش‌های سخیف و سطحی، فلسفه‌ی اخلاق را در ایران از معنا تهی کردند.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۶, سه‌شنبه

«تقصیر شماست.»

با این شور حسینی رو به تزاید می‌ترسم پس‌فردا اگر این عیسای شفابخش رای نیاورد، این زنجیره‌های امید که در ایام برجام در اروپا لبخندزنان عمو زنجیر باف بازی می‌کردند و از «صلح» دفاع می‌کردند اما کشتار کودکان سوری به هیچ‌جای مبارک‌شان نبود، دوره بیفتند و تحریمی‌ها یا مخالفان شرکت در انتخابات را به سزای خیانت‌شان برسانند. حضرت امام اگر امروز زنده بود می‌فرمود: «ما هر چه داریم نه از محرم و صفر که از این پاتریشیا سادات‌ها و آمیز کامبیزها است».

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۵, دوشنبه

کارگران معدن یورت هدایت شدند

دولتی که از رئیسش گرفته تا وزرایش امنیتی‌کار بوده‌ باشند، حتی اعتراض ساده‌ی شفاهی کارگر را هم تاب نمی‌آورد، از آنان اعتراف می‌گیرد و مجبورشان می‌کند به پوزش‌خواهی و نگارش نامه‌ی «غلط کردیم!». بعد وقتی می‌گوییم حسن روحانی با ابراهیم رئیسی تفاوتی ندارد، دوستان بر می‌آشوبند. تواب‌سازی از فعال سیاسی تا کارگر، هنر دولت تدبیر و امید است.

این هر چه باشد نام‌ش کوشش دموکراتیک نیست.

دوستان مقاله می‌نویسند و استدلال می‌کنند که رئيس‌جمهور مهم‌ترین مقام اجرایی پس از رهبر است و اینگونه نیست که انتخاب روحانی یا رقبایش فرقی نکند و تاثیری در روند دموکراسی‌خواهی نداشته باشد. اما چیزی که لطف می‌کنند و هرگز نمی‌گویند این است که انتخاب روحانی در سال ۹۲ چه تاثیر مشخصی بر روند دموکراسی‌خواهی داشته است. عزیزان می‌نویسند که با انتخاب روحانی یک دولت مذاکره‌پذیر با جامعه‌ی مدنی ایران خواهیم داشت اما نمی‌گویند در طی چهار سال گذشته میان این دولت و جامعه‌ی مدنیِ مفروض چه مذاکرات و توافقات و حتی گفتگویی شکل گرفته است. اینقدر در باغ سبز نشان مردم ندهید و باز آنان را در برهوت نظام اسلامی رها نکنید! کدام تاثیرگذاری؟ کدام مذاکره‌پذیری؟ اینکه شما مخالف جنایت جنگی در سوریه اید اما از رئیس دولتی حمایت می‌کنید که تمام‌قد از این جنایات پشتیبانی می‌کند، فقط نشان‌دهنده‌ی تناقض و اشتباه گرفتن زمین سیاست است. این‌جایی که شما دارید توپ می‌زنید، دروازه‌ها همه به‌سمت خودتان تعبیه شده است.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۴, یکشنبه

این نامه را بخوانید!

در بین چیزهای عجیب و غریبی که این روزها دیدم، این نامه تنها مورد آبرومندانه است که درباره‌ی «انتخابات» جمعه‌ی آینده از منظر تحول‌خواهی نگاشته شده است. من از دایره‌ی این پیشنهاد خودم را بیرون می‌بینم ولی آنرا همخوان می‌کنم، چه‌بسا کسانی بخواهند در چنین طرحی مشارکت کنند و از وجود نمونه‌هایی مانند این مطلع نباشند.

توضیح بیش‌تر درباره‌ی پیشنهاد نیما قاسمی را در این یادداشتِ او بخوانید!

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۲, جمعه

حماسه اساتید

چند روز پیش یک استاد علوم انسانی چیزی نوشته بود که خلاصه‌اش می‌شد «من به حسن روحانی رای می‌دهم ولی این نشد دموکراسی». بامداد امروز استاد دیگر علوم انسانی چیزی مرقوم فرمود که پیام‌ش صراحتاً این بود که «من به حسن روحانی رای می‌دهم و ملت ایران بی‌شعور است اگر چنین نکند». چنین نوابغ خوددرگیر یا خودگم‌کرده‌ای داریم که وضع کشور این است و وضع علوم انسانی‌اش آن.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

طبق طبق


مهم این نیست که درصد مشارکت در واقع چقدر است و در آمار نظام مقدس چقدر. مهم این هم نیست که چه کسی از میان این شش نفر مجری منویات ولی فقیه می‌شود. پس مهم چیست؟ مهم که چه عرض کنم! مصیبت این است که همچنان پاره‌ای از طبقه‌ی متوسط و نخبگانش نشان داده‌اند که در هر فراز می‌روند در جانب جمهوری اسلامی می‌ایستند. اینکه ایستنگاه آنان منجر به ادامه «وضع موجود» می‌شود ناخوشایند است. ولی چرا؟ باید به این اندیشید. چرا این پاره‌ی طبقه متوسط هنوز که هنوز است اپوزیسیون را چیزی بیرون از خودش و زائده‌ای جدا می‌بیند؟ طبقه متوسط تحت چه شرایطی حاضر است اپوزیسیون بشود؟ یعنی همان نقشی که بدبختانه در محرم پنجاه و هفت بازی کرد و باز هم بدبختانه حاضر نشده در این چهل سال به آن بازگردد. بدبختی در پی بدبختی!

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۹, سه‌شنبه

غلام‌رضا پهلوی


چه انسان متواضع و نیک‌نگر و تیزبین و جاافتاده‌ای! چه آدم نجیب و نجیب‌زاده‌ای! از این واژگان نهراسید! از عبارت‌های شاهزاده و شاهپور و شاهدخت و شهبانو نترسید! از این بترسید که با نام مستضعفان و کارگران و با شعار لغو نظام‌های امتیازورانه بر گرده‌ی من و شما سوار شوند و وجب به وجب خاک کشور را چپاول کنند و امتیاز حیات و ممات‌مان را هم مانند خداوندگار در دست بگیرند و هر بار ما را از ترس مرگ وادار به خودکشی در این سیرک‌های انتخاباتی کنند. یاد شاهپور غلام‌رضا پهلوی گرامی باد.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۸, دوشنبه

عبدالکریم و دموکراسی



نه حضرت استاد! نه برادر! نه پدر! نه روشنفکر جان دینی! شما از دموکراسی همان روز نخست جز همین را برای ملت ایران به ارمغان نیاوردید. پس هیچ تعجب ندارد که به «همین» بچسبید. به اسم مبارزه با استبداد، ایران را از ریل خارج کردید و هنوز هم به اسم عبرت گرفتن از آن پافشاری می‌کنید که ایران خارج از ریل بماند. این رتوریک‌های مغلطه‌بار هم که دیگر مایه‌ی سوگ است تا زهرخند.

پس‌نوشت:
راستی‌آزمایی واقعی و عینی برای مدعیات روشنفکران دینی همین است که می‌بینیم تک تک این‌بار هم به نام اصلاح در خدمت نظام اسلامی قلم می‌زنند. حالا الله، خوابِ محمد بوده یا بیداریِ او فرقی در این ندارد که روشنفکر مملکت از تغییر دست شسته و ملت را به سازش با فلاکت‌بارترین زمانه‌ی خود فرا می‌خواند. البته این نه بدان معناست که روشنفکر غیردینی در خدمت نظام مقدس نداریم که آنرا هم از خوش‌بختیِ مضاعف‌مان داریم.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۷, یکشنبه

جهان غیرغربی به‌مثابه موزه

با دختری که همراه دوست‌پسر گرامی جهانگردی می‌کنند نشسته بودیم در کافه به گپ و گفت و تمرین زبان فارسی-آلمانی، ازش پرسیدم کجاها رو بیش‌تر دوست داشتی، فرمود برزیل و کلاً آمریکای لاتین بدک نیست ولی westernize و غربی‌سازی شده‌اند و چندان برای منِ آلمانی جالب نیست. عوضش کشورهای آسیایی فرهنگ خودشان را دارند و خیلی جذاب‌تر است (خاورمیانه را هنوز نرفته بود). برای مطمئن شدن از مقصودش پرسیدم یعنی منظورت اینه که مثلاً برزیل از ارزش‌های غربی تقلید کرده؟ تایید کرد که بله، از ما تقلید می‌کنند و خب ما می‌ریم جهانگردی که چیزهای جدید ببینیم نه اینکه با نسخه‌ی دستِ دوم خودمون مواجه بشیم. ته‌ش چیه؟ اینکه همین عزیزان می‌رن ایران و از دیدن چادر یه جور ذوق می‌کنن و از حجاب بی‌حجابانه‌ی دخترکان و دلبرکان تهرانی هم یه جور دیگه و به مجموع این فلاکت و سرکوب سیستماتیک و آپارتاید مذهبی می‌گن culture و اصالت بومی و غیره. یادم است که در مستندی درباره‌ی دوران شاه یکی از این تحلیلگران نابغه‌ی غربی گفته بود وقتی که دیدم گیلاس شراب‌ش رو با کارتر در مهمانی تهران برده بالا با خودم گفتم چقدر این آدم نادانه ومردم خودشو نمی‌شناسه و همون روز مطمئن شدم که موندنی نیست و ازین دست مهملات. خب من در اینجور نگاه بیش از تحلیل، آرزو و دلخواه خود غربی‌ها رو می‌بینم. برای اینها کشوری که اکثریت‌ش مسلمانند یعنی کشوری که باید توش قوانین اسلامی که نشانه‌ی فرهنگ و سنت خود باشندگان اونجاست حکم‌فرما و سلطه‌گر باشه. جز این باشه براشون عجیبه و یه جای کار ایراد داره. البته بدبختانه ما هم در انقلاب شکوهمند و سپس اصلاحات بیست ساله ثابت کردیم که درست می‌گفتن. ولی مشکل کجاست؟ اینکه هست/نیست غربی‌ها درباره‌ی خاورمیانه خیلی شبیه باید/نباید است. یعنی صرف توصیف نیست و یه جور توصیه و نگاه هنجارگرایانه توشه. برای خودشون هنجار اینه که ارزش‌های غربی داشته باشن و برای باقی دنیا هنجار اینه که ارزش‌های غربی نداشته باشن وگرنه بورینگ و خسته‌کننده و غیرطبیعی هستند. حقوق بشر هم روی کاغذ جهانیه و اصل و اساسش ربطی به خاورمیانه نداره یا بهتر بگم نباید داشته باشه. شما با یک منبع پایان‌پذیر و یک منبع پایان‌ناپذیر تعریف می‌شید: نفت و اسلام. همین و بس! یا همینید و بس!

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۶, شنبه

دالتون‌ها و سوریه



افتخاری دیگر برای ایرانیان، دست‌پخت نظام مقدس جمهوری اسلامی که بر تارک جبین تشیع ایرانی تا همیشه خواهد درخشید. در مناظرات این شش کوتوله تنها چیزی که مهم نیست جان صدها هزار سوری و آبروی ریخته‌ی ما منفعلان صندوقی و غیرصندوقی است. همگی پاینده باشیم!

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۴, پنجشنبه

کرباسچی، سوریه و انتخابات

شش سال بیش‌تر است که سوریه در آتش و خون غرق است آنوقت غلامحسین کرباسچی تازه از خواب بیدار شده و یادش آمده که ضمن پشتیبانی از تقویت شیعیان در کشورهای همسایه، تنها به شیوه‌ی این مقوی‌سازی اعتراض کند. خب شمایی که ذوق می‌کنی از خودت نمی‌پرسی اگر در این سخنان ذره‌ای راست‌منشی بود چرا دم انتخابات بر زبان آورده می‌شود؟ از خودت نمی‌پرسی که نخستین متهم این سخنان خود حسن روحانی است که در مقام رئیس‌جمهور تمام‌قد از دخالت جنایتکارانه‌ی رژیم اسلامی در بحران سوریه حمایت کرده است؟ اصلاح‌طلبان روی وقاحت را سپید کرده‌اند و حتی مدعی چیزی می‌شوند که خودشان مقصر آنند. من به علی خامنه‌ای حق می‌دهم که به این جماعت تنها آب‌باریکه‌ای از تصدی‌های رده‌ی چندم دولتی را عطا کند و صرفاً برای گرم کردن تنور انتخابات از آنان استفاده‌ی ابزاری کند (نقشی که خودشان هم صمیمانه آنرا با حرص و ولع پذیرفته‌اند). اگر شما هم لَختی بیندیشید می‌بینید که به چنین آدم‌های متلون و بی‌پرنسیپی نمی‌توانید اعتماد کنید. اینان در تمام این سال‌ها حامی سیاست منطقه‌ای حاکمیت بوده‌اند و ناگهان به‌نحو موقتی جامه‌ی منتقد به تن می‌کنند. برای همین است که هم اعتماد مردم را از دست می‌دهند و هم اعتماد خامنه‌ای را و از هر دو جا رانده می‌شوند.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۲, سه‌شنبه

معجزه امام

این چیزی که من می‌بینم فراتر از مصلحت و "عقب‌تر نرویم" و بد و بدتر و غیره است. ما با یک «ایدئولوژی صندوق‌محور» و با یک «ایمان انتخاباتی» روبروییم که بی‌تردید از معجزات نظام مقدس اسلامی است.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱۰, یکشنبه

همدلی و تفاهم با اقلیت‌های قومی


خیلی هم متین و منطقی و روشنگرانه! درخواست سخن گفتن حزب دموکرات کردستان با ملت ایران یکی از بهترین و خلاقانه‌ترین کارهای این کمپین است، به‌ویژه از جهت نفرت و بدبینی تنیده‌شده بر پایه‌های دروغ و تحریف تاریخی که رژیم اسلامی درباره‌ی احزاب کُرد در ذهن ما از کودکی تا به امروز جای داده است. یک ایران آزاد که از خطر تکه پاره شدن در امان بماند، بدون توافق با این گروه‌ها سرابی بیش نیست.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۳, یکشنبه

تاریخ مردم‌سالاری دینی

به‌مناسبتی داشتم کتاب ابوالحسن ماوردی فقیه شافعی سده‌ی دهم و یازدهم میلادی (در دوران خلافت عباسی) را با عنوان «الأحكام السلطانية والولايات الدينية» تورق/برگ‌خوانی می‌کردم که در آغاز باب سوم چشمم به یکی از جلوه‌های مردم‌سالاری دینی در قرون گذشته روشن شد. ایشان در توضیح یک قسم از حکم‌رانی (که نصب از سوی خلیفه باشد) می‌آغازد به برشمردن وظایف چندگانه‌ی این منصوب معذور. همینطور که برمی‌شمارد، می‌گه و می‌گه تا می‌رسه اینجاها: «... و مراعاة الدین من تغییر أو تبدیل. و الخامس إقامة الحدود فی حق الله و حقوق الآدمیین». خب این فارسیِ الف و لام‌داره و ترجمه نمی‌خواد. از فراز قبل روشن می‌شود که حق این آدمیان مطلقاً بوالفضولی در دین خدا و انگشت کردن به آیات و مقاصد و منویات الاهی نیست. خلاصه اینکه مقام معظم رهبری می‌فرمایند رای در نظام اسلامی حق الناس است و از آن طرف هم که دگرباش جنسی را با جرثقیل گرامی می‌دارند و دست دزد را با دستگاه بُرِش قطعه قطعه می‌کنند و دگراندیش سیاسی و دینی را هم کاردآجین یا گلوله‌پیچ* می‌کنند، هیچ تناقضی با هم ندارد. اینها همه حق الله بود که فی ذاته حق الناس هم است. القاء تباین و دوئیّت میان این دو کار دژمن است. حقوق بشر اسلامی از اساس همین است؛ ما رای می‌دهیم تا صغیر انگاشته شویم. رای می‌دهیم تا ثابت کنیم حق مسلمان مندرج و حتی منحل در حقوق اسلامی است (که هست). رای می‌دهیم تا پیش از شهروند (و به‌جای شهروند)، مسلمان انگاشته شویم. چی بهتر از این؟

* واژه‌ی «گلوله‌پیچ» را از زنده‌یاد دهخدا آموخته‌ام.

۱۳۹۶ اردیبهشت ۱, جمعه

ابرتناقض

یک بام و چند هوا یعنی خوش‌حالی از رد صلاحیت احمدی‌نژاد و هم‌زمان پیف پیف نظارت استصوابی، یعنی شب ودکا بخوری و صبح برای جنتی هورا بکشی.

۱۳۹۶ فروردین ۳۰, چهارشنبه

۱۳۹۶ فروردین ۲۸, دوشنبه

امتناع

طرف در کل دوران چهارساله‌ی صدارت‌ش یه بیلاخ بزرگ داده به جامعه‌ی مدنی ایران و تنها هنرش به‌سرانجام رساندن چیزی بوده که قبل از روی کار آمدنش همه‌ی قرار و مدارهاش از سوی مقام معظم رهبری بسته شده بود و حالا یک عده به‌سبک سعید حجاریان که «اصلاحات مرد. زنده باد اصلاحات!»، باز دارن روضه‌ی بیست ساله و ناکام استمرارطلبان را با نوایی دیگر کوک می‌کنند که بریم به روحانی رای بدیم که احمدی‌نژاد و رئیسی نیان که خدای‌نکرده جامعه‌ی مدنی رو نابود می‌کنن. یاد آن دوست نادیده‌ای افتادم که از امضاء اینجانب پای نامه به ترامپ مبنی بر سخت‌گیری به سپاه برآشفته شده بود که «نکنید و بگذارید سپاه قدم به قدم پای‌ش را از اقتصاد و سیاست بکشد بیرون». انگار که سرداران سپاه منتظر لبیک به دعوت که نه، به تعارفات حسن روحانی بودند و خیز برداشته بودند برای عقب‌نشینی که ما مانع شدیم. حالا هم شما فرض می‌گیرید که جامعه‌ی مدنی در چهار سال گذشته می‌توانست له شود اما حجة الاسلام رئیس‌جمهور اجازه نداد و پس واقعاً در خطریم. متن زیر را بخوانید، به «کمپین امتناع» بپیوندید و ضد هذیاناتی که تکرارش دارد سر به دو دهه می‌زند بایستید!

۱۳۹۶ فروردین ۲۳, چهارشنبه

اکنون سوریه و آینده ما



جمهوری اسلامی (یعنی همین حسن روحانی و محمد خاتمی و کسانی که به‌قول سعید برزین «آبرو» برای ما خریده‌اند یا بهتر بگویم آبروی ما را برده‌اند)، «ملت ایران» را به‌همان معنایی به‌کار می‌برند که «ملت سوریه» را. بنابراین، پس‌فردا که یک خیزشی در ایران به‌پا شود و همین تدارکاتچی‌های قدیم و جدید از بمباران شهرهای کشور و کشتار ایرانیان پشتیبانی کنند (یا در بهترین حالت بر دهان مبارک قفل بزنند و لال شوند) و آنوقت خدای‌نکرده شیطان بزرگ ناپرهیزی کند و یک خدنگی به یکی از لانه‌های سپاه بیندازد، هیچ تعجب نکنید که پوتین و اسد در گفتگوی تلفنی از جنایت آمریکا علیه «ملت ایران» ابراز انزجار کنند و به‌روی مبارک هم نیاورند که ملت ایران دارد به‌دست دولت‌ش سلاخی می‌شود. روز امروز سوریه می‌تواند فردای ناپیدای خودمان باشد. اگر عینک چپی-اسلامی را از دیدگان برداریم، صورت مسئله روشن است و «حقوق بین‌الملل» هم دستاویز قصابی قریب نیم میلیون انسان بی‌گناه نمی‌شود.

۱۳۹۶ فروردین ۲۰, یکشنبه

پاسدار مسعود بهنود




استاد مسعود بهنود، دو روز پیش:
آمادگی فوری و موشک‌باران سوریه نشان می‌دهد شیمیایی ادلب از کجا آمده بود. ترامپ اوباماکر را نتوانست حذف کند اما نقشه‌ی صلح سوریه را هدف گرفت.

سرلشگر پاسدار محمد باقری در گفتگو با هم‌تای سوری خود، امروز:
حادثه هولناک شیمیایی خان شیخون، حادثه‌ای مشکوک و توطئه ضد دولت و ملت سوریه بوده است. حمله موشکی آمریکا به سوریه برای روحیه دادن به تروریست‌هاست.

۱۳۹۶ فروردین ۸, سه‌شنبه

در ضرورت پیوند رنج خاندان پهلوی به رنج ملت ایران



در این شبانگاه اروپا چشمم افتاد به این ویدیو (مراسم یادبود علیرضا پهلوی) و در میانه‌ی فِریم‌های آن به تاریخ و آغاز و اکنون و فرجام ناپیدای سرزمین‌مان اندیشیدم.
چیزی که چه‌بسا برای شما نیز چشم‌گیر باشد، برازندگی و شکوه و بزرگی و وقار و جلال و در یک کلام «اشرافیت طبیعی» خاندان سلطنتی است. باید از خودمان بپرسیم و به این مسئله بیندیشیم که ما چه نسبتی با این اشرافیت ازدست‌رفته داریم («از دست رفته» به‌جهت بی‌چارگیِ زیستن در غربت). باید بپرسیم که پیامدها و استلزامات سیاسیِ همچنان زنده و توانای این اشرافیت پادشاهی پهلوی چیست. باید ببینیم چگونه این بزرگی در بهمن پنجاه و هفت جامه‌ی خوارداشت و آوارگی و بی‌سرانجامی به تن کرد. همپای این خانواده، بسیاری از مردم ایران نیز عزیزان خود را در این چهل سال از دست داده‌اند. تفاوت این دو فقدان چیست؟ ما چگونه می‌توانیم یک پیوستگی و پیوند میان رنج خاندان پهلوی و رنج ملت ایران برقرار کنیم؟ آیا این خاندان جایگزین‌پذیر است و این یعنی آیا خاندان مشابهی داریم که همین حجم از احساسات و خاطره و پشتیبانی را برانگیزد؟
به‌گمان من، مبارزانی که روی ایده‌ی برابری و آزادی و فردیت تاکید فراوان می‌کنند اما از آن سو، فقدان تجربه‌ی پیوسته و قابل اتکا از حاکمیت قانون و حقوق شهروندی و در یک کلام چارچوب مهارکننده‌ و همهنگام پیش‌برنده‌ای همچون دولت توسعه‌گرا را در خطه‌ی ما نادیده می‌گیرند، نتیجه‌ی مبارزات‌شان توان زایش چیزی وارونه‌ی مطلوب آنان را خواهد داشت. به‌عنوان واقعیتی بدیل و هماورد، به حجم احساساتی که در دوران جنبش سبز نثار میرحسین موسوی و زهرا رهنورد شد نیز باید بیندیشیم. من دل‌م به حال خودمان و جامعه‌ی‌مان می‌سوزد که از شدت خردشدگی زیر فشار ایدئولوژی شیعی، اینکه میرحسین دست زن‌ش را بگیرد یک خروش دیجیتال با طوفان عواطفی را به پا می‌کند که بیش از هر چیز نشان‌دهنده‌ی محرومیت و عقب‌ماندگی و حسرت و تهیدستی ماست! این دو گونه احساس (همدردی با خودکشی علیرضا پهلوی و شوق از دستان درهم‌گره‌خورده‌ی یک زوج اسلام‌گرا) چه‌بسا از یک سرخوردگی واحد سرچشمه می‌گیرد؛ پس از انقلاب اسلامی جایگزینی برای این نماد سیاسی ارائه نشد و انقلابیان و نظام ولایت فقیه توان چنین ارائه‌ای را هم نداشتند. خمینی به‌تنهایی سرچشمه‌ی ابراز احساسات بود نه فرزندش و نه همسرش و نه هیچ‌یک از وابستگان‌ش.
من هم می‌دانم که این نماد، بازمانده‌ی پدرسالاری سیاسی است اما عقلانی نیست که هر نمادی را به‌صرف تعلق‌ش به گذشته کنار گذاشت. به‌گمان من کارکرد این نمادهای سیاسی می‌بایست نخستین سنجه‌ی ما برای داوری باشد. از دید من، کارکرد خاندان سلطنتی پهلوی مثبت و سازنده است. باید ببینیم این روند و تعامل میان آنان با جامعه را چگونه می‌توانیم به توشه‌ای برای براندازی جمهوری اسلامی و سپس بنیان نهادن یک تنواره‌ی سیاسی قانونمند، آزاد، عدالت‌گرا و همهنگام ثبات‌بخش بدل کنیم. من بلند بلند فکر کردم تا در این باهمستان دیگران نیز به‌همین شیوه اندیشه‌نگاری کنند. شما لازم نیست پادشاهی‌خواه باشید تا به سودمندی این کارکرد اعتراف کنید، تنها بسنده است که دلنگران آینده‌ی ایران باشید. روی احساسات سیاسی باید کار کرد و هرگز نمی‌بایست فریفته‌ی گفتاری شد که شاید بتوان آنرا لیبرالیسم پوزیتیویستی، اراده‌گرایی خیال‌پردازانه و آزادی‌خواهی ناب نام نهاد. انسان یعنی احساس و خرد توامان و برای هر طرح سیاسی باید روی احساسات و افکار همزمان سرمایه‌گذاری کرد.

پس‌نوشت:
دقایق پایانی این فیلم را (از ۹:۴۱ به بعد) در خاکسپاری لیلا پهلوی بنگرید! شهبانو گلی را از طرف لیلا تقدیم می‌کند به همه‌ی جوانانی که عمر خودشان را باختند و «چه‌بسا قبرشان نام و نشانی هم ندارد». این یعنی یک جلوه از پیوند دادن رنج خاندان سلطنتی به رنج ملت ایران. این رفتار یعنی نهایت هوشیاری و دردمندی سیاسی شهبانو.

۱۳۹۵ اسفند ۲۶, پنجشنبه

از دریچه نگاه دیگران


با یک خانم برازنده‌ی ایتالیایی در کافه‌ای گپ می‌زدم. گفت در کودکی‌اش تصویرهای شهبانو برایش حکم قصه‌های پریان را داشت. هنگام گفتن این جمله هم حتی لبخند زیبایی بر لب‌ش آمد و گل از گل‌ش به یاد خاطرات خردسالی شکفت. من در مستندها دیده بودم کسی از هم‌میهنان چنین چیزی بگوید ولی بار نخست بود که از یک اروپایی چنین چیزی را می‌شنیدم. خب گفتن ندارد که زیبا و زشت در سیاست فقط زیبا و زشت نیست بلکه یک جهان معنی و گونه‌ای زیست جمعی با خود دارد. گرچه هیچ گزین‌گویه‌ای نیست که ناگزیر از ساده‌سازی باشد، ولی می‌توان به‌درستی گفت که «آنان زیبا بودند و اینان زشتند». جهان ایرانی آن زمان زیبا بود و اکنون زشت است. بازنُمایی و پنداشت جهانیان هم از ما در آن دوران زیبا بود و اکنون زشت است. مشکل چه بود؟ تصور ایرانی از خودش (و در نتیجه تصویری که از خود و کشورش به دیگران نشان می‌داد) در آن دوران فرسنگ‌ها با واقعیت فاصله داشت.

پس‌نوشت:
«روی‌هم‌رفته» و پسوند «تر» و غیره را خودتان هر جا خواستید به متن بیفزایید. خلاصه پسندیدگی و امر پسندیده را در سیاست هرگز نباید دست کم گرفت. اینجور هم می‌توان گفت که «آنان پسندیده بودند و اینان ناپسندند».

۱۳۹۵ اسفند ۱۵, یکشنبه

Ian Bremmer, Iran and Trump


It is just simplifying; the way that some Western liberal minds try to figure out what happens/had happened in Iran. Often we do not have anything to say or may keep silent. For instance, we keep our mouths shut and just look at an essayist, who could not distinguish between an annual governmental march (which is always well-organized) and the uprisings in 2009-10 (the so called Green movement). These mentalities don't want to recall or even mention, that supporters of the Islamic regime burned Obama's puppets/pictures beside US-Flags at the governmental carnivals. It seems we face with blind spots, when someone wants to confront the "evil", he/she just could point out to 👉 #Donald_Trump
P.S. Never is too late to speak about the truth.
***
امان از ساده‌اندیشی ذهنیت لیبرال غربی که فرق تظاهرات حکومتی سالگرد آن انقلاب شوم را با راه‌پیمایی‌های اعتراضی جنبش سبز نمی‌فهمد و برای مبارزه‌ی مقدس آزادی‌خواهانه علیه ترامپ حاضر است نفهمد یا آنچه را می‌فهمد پنهان کند و در هر صورت به مخاطب غربی چیزی را بگوید که با واقعیت فرسنگ‌ها فاصله دارد (انگار نه انگار که هر سال عین همین اتفاق با همین شُمار جمعیت درباره‌ی تمثال حضرت اوباما هم می‌افتاد). این را می‌خواستم همان زمان بنویسم ولی به هزار و یک دلیل به تاخیر افتاد.

۱۳۹۵ اسفند ۱۳, جمعه

بد، بدتر، بدترین و الخ



نخستین نطق انتخاباتی استاد حمید بقایی را ببینید! هر گاه به این نتیجه رسیدیم که حسن روحانی با این بابا فرقی ندارد و مافیای جمهوری اسلامی با دهان گشاد و روی زیاد همه‌ی ما را منتر خودش کرده است، بعد می‌توانیم فکر دیگری کنیم. توهم اصلاحات دارد به بیستمین سالگرد خودش می‌رسد و همگی همچنان اندر خم یک جوب مانده‌ایم.

۱۳۹۵ اسفند ۴, چهارشنبه

دُرسا درخشانی یا آزاده معاونی؟ مسئله این است.


یکی می‌شود دُرسا درخشانی و یکی هم می‌شود آزاده معاونی. هر دو در بیرون ایران اسلامیزه‌شده زندگی می‌کنند. یکی در برابر ایدئولوژی زن‌ستیز انقلاب اسلامی می‌ایستد و بی‌حجاب و بی‌پرده‌پوشی با عنوان نماینده‌ی کشور اشغالی و بی‌حرمت‌شده‌اش در مسابقات شطرنج جهانی حاضر می‌شود و دیگری با بهانه‌ی اینکه حجاب اجباری چیز چندان سخت‌گیرانه‌ای نیست و در فرهنگ ما هم بیش‌ترینه‌ی زنان آنرا می‌پسندند، همان ایدئولوژی را برای آبرو خریدن بهر یکی از بی‌آبروترین رژیم‌های سیاسی پشتیبانی می‌کند. آزاده معاونی برای توجیه زن‌ستیزی حاکمان ما در میزبانی مسابقات شطرنج قلم زد و دُرسا درخشانی بدون هیچ ادعا یا نمایشی، همانند یک زن آزاد و حق‌خواه در این مسابقات شرکت کرد. صورت مسئله در همه‌ی این چهل سال روشن بوده است. کسانی که کوشیدند چهره‌ی این پلشتی عریان را بپوشانند و در هیات آکادمیسین و روشنفکر و هنرمند به ماله‌کشی بر ابتذال جمهوری اسلامی دست یازیدند، سهمگین‌ترین سرزنش‌های تاریخ را بر سر خود آوار خواهند کرد، درست همانطور که ایران زیر آوار مانده را نادیده گرفتند و به‌دروغ آنرا همواره در مسیر پیشرفت و رشد و توسعه معرفی کردند. اخبار این روزهای میهن از ارتقاء از کلیه‌فروشی به فرزندفروشی و «سازندگی» آخوندی در خشکاندن یک سرزمین با مکانیسم خودزنده‌نگهداری چند هزار ساله و نیز گورخوابی و آمار بیکاری و افسردگی و افتخار صدرنشینی در سیاهه‌ی غمگین‌ترین‌های مردمان تنها چشمه‌هایی چند از فاضلاب پنجاه و هفت است. این چند تصویر را به‌خاطر بسپارید! فمینیست‌های سوئدی هم که با افتخار گونی‌پوش می‌شوند و به تهران مشرف، در همین غاری زندگی می‌کنند که آزاده معاونی. من برای دُرسا و همه‌ی کسانی که مقابل این دروغ‌های روتوش‌شده و این ریاکاری‌های خاورمیانه‌ستیز می‌ایستند و فشارهای رژیم اسلامی و شاخه‌های رنگارنگ برون‌مرزی آنرا به جان می‌خرند به‌نشانه‌ی احترام کلاه از سر برمی‌دارم. غرب باید یک‌بار برای همیشه قاعده‌ی طلایی را برای خاورمیانه به‌رسمیت بشناسد: «آنچه را برای خود می‌پسندی، برای دیگران هم بپسند».

۱۳۹۵ بهمن ۱۹, سه‌شنبه

دین و سیاست در اندیشه ادموند برک



دوستان گرامی، شماره‌ی سوم نشریه‌ی «آزادی اندیشه» در دسترس شماست.

در این شماره من نیز مقاله‌ای دارم با عنوان «دین و سیاست در اندیشه ادموند برک». درباره‌ی این مقاله ذکر چند نکته بایسته است:

۱. مقصود این بنده‌خدا از «دین» همانا مسیحیت است. شما هر جا در این متن دین آمده به‌جایش می‌توانید بگذارید مسیحیت. بنابراین، یک وقت خدای ناکرده این آموزه‌ها و ژرف‌اندیشی‌های ادموند برک را به اسلام هم تسری ندهید. شاید بتوان بسیاری از سرفصل‌ها را به‌نحو مشابه برای اسلام هم به‌کار بُرد اما عنوان یکسان یا همانند نباید شما را بفریبد که پس محتوا هم می‌تواند همینگونه یکسان گرته‌برداری/اقتباس شود. مسیحیت از دل سنت یونانی-رومی بالید، اسلام نه. این تفاوت‌ها را به‌هیچ‌رو نادیده نگیرید تا سپس‌تر ناگزیر نشوید از کام‌یابی تجربه‌ی پروتستانتیسم شاهد بیاورید که اصلاح دینی در اسلام هم خواه ناخواه با موفقیت همراه خواهد بود (که هرآینه نبوده است). در کل، برابرنشاندن غنای سنت یهودی-مسیحی با این نسخه‌ی واپسین ادیان سامی به‌راستی بی‌انصافی در حق تاریخ بشری است.

۲. چارچوب اصلی و صورت نخستین این مقاله در سالیانی به قلم درآمد که هیچ برگردانی به فارسی از «تاملات» وجود نداشت و این یعنی منِ نویسنده هیچ راهی نداشتم مگر اینکه خودم به‌تنهایی با متنی از یک فیلسوف و سیاستمدار سده‌ی هجدهم انگلستان سر و کله بزنم که هم خطیب بود و هم خطابی می‌نوشت. برخی تک‌جمله‌ها بیش از نصف صفحه بود و شما باید می‌توانستی این جمله را به‌درستی بخش بخش کنی و مفاد هر زیرجمله را به زبان مقصد منتقل کنی و اگر کسی ذره‌ای با این کتاب حشر و نشر داشته باشد می‌فهمد که این همه چه کار دشواری است. به‌هرحال، گفت‌آوردهای «تاملات» ترجمه‌های خود من است. البته گفت‌آوردهای دیگری هم در مقاله آمده است که ربطی به «تاملات» ندارد و به‌عنوان نمونه از مجموعه‌ی خطابه‌های ادموند برک در مجلس و نامه‌نگاری‌های او با دیگران برگزیده شده است.

۳. این متن در واقع قرار بود مقاله‌ی علمی-پژوهشی ماخوذ از رساله‌ی کارشناسی ارشد من برای نشریه‌ی «شناخت» دانشگاه ملی (شهید بهشتی فعلی) باشد. پس از دو سال و نیم پیگیری‌های گاه و بی‌گاه به‌فرجام از چاپ آن درون مرز پرگهر منصرف شدم. همان زمان هم دکتر منوچهر صانعی دره‌بیدی (که نام‌ش قرار بود در کنار مقاله بیاید) به من زنهار داد که امید نبندم حالا حالاها چشمم به جمالِ صورت چاپی این خطوط روشن شود. مثالی هم زد از یک شاگرد دیگری که پنج سال پس از ارسال مقاله با او تماس می‌گیرند که می‌خواهیم چاپ‌ش کنیم. او هم می‌گوید «نمی‌خواهم چاپش کنید! آنزمان که فرستادم می‌خواستم راه دیگری در زندگی بروم. الان هم حرفه‌ام را تغییر داده‌ام و هم همه چیزم را. دیگر هم نیازی به این امتیازهای آکادمیک ندارم». خلاصه من هم دیدم وقتی راهی برای بازگشت به میهن نداری، دردسر چاپ مقاله در نشریات داخل کشور را هم نباید به خودت بدهی. اگر نویسنده حق زندگی در سرزمینش را نداشته باشد، چرا باید پیگیر و دلنگران چاپ نوشته‌اش در آن دیار شود؟

۴. هیچ‌جا برای چاپ این خطوط درخورتر از نشریه‌ی «آزادی اندیشه» نبود. دوستان و بزرگوارانی که دارند برای ادامه‌ی حیات این انجمن و یگانه فرآورده‌ی آن شبانه‌روز می‌کوشند، دستان‌شان از جهت مادی خالی است ولی قدر و قیمت کارشان با هیچ چیز قیاس‌پذیر نیست. بدین خاطر، تصمیم گرفتم آنرا برای گروهی بفرستم که هم عضو آنم و هم دلبسته‌اش. این شد که کل متن را دوباره از نو خواندم و هر جا ابهامی داشت زدودم و سراسر مقاله را بازبینی کردم. اگر از من بپرسید، «آزادی اندیشه» نشریه‌ی علمی-پژوهشیِ غربت‌نشینان و هجرت‌گزیدگان است.

۵. روش نگارش این مقاله بر اساس چارچوبی است که دکتر عبدالکریم رشیدیان آنرا به من آموخته بود و همواره تاکید داشت که یگانه شیوه‌ی راستین در رویارویی با اندیشه‌ها و اندیشه‌ورزان است؛ یعنی فهم و فهم و فهم و در نهایت اگر توان و مجال و امکانی بود، نقد و سنجش هم به میان بیاید. اگر شما چیزی را درست نفهمیده باشید، در نقادی آن نیز پرت و پلا خواهید گفت. بنابراین، اولویت نخست فهمیدن بود نه نقادی. از همین رو، سراسر کار چه‌بسا بیش‌تر توصیفی به‌دید بیاید. با اینهمه، هر جا شدنی بود و ضرورتی در کار می‌آمد به سنجشگری هم وفا شده است. این توضیح لازم بود تا به خواننده یادآور شوم که این نوشتار پیش از هر چیز برای شناخت دیدگاه ادموند برک و نزدیک کردن افق فهم ما به منظری است که برک از آن به جهان پرآشوب اروپا با دگرگونی‌های شتابانش می‌نگریست.

۶. شوربختانه به‌هر دلیل، فونت این شماره به‌زیبایی و چشم‌نوازی شماره‌ی پیشین نیست و نیز فرازهایی که متن باید ایتالیک می‌شده است یا بهتر بگویم ایتالیک بودن نسخه‌های اصلی حفظ می‌شده است (نمونه‌ی روشنش در نام کتاب‌ها)، یکسره به‌وضعیت غیرایتالیک منتشر شده است. از این رو، شاید آسوده‌تر باشید که به نسخه‌ی پی‌دی‌اف اصلی در صفحه‌ی شخصی‌ام در تارنمای آکادمیا رجوع کنید (پیوند در نخستین کامنت).

۷. لطفاً پانوشت‌ها را هم بخوانید! گاه اهمیت‌ش اگر بیش از متن نباشد، کم‌تر هم نیست.

۱۳۹۵ بهمن ۱۶, شنبه

Democracy without political tolerance: A critique of moral attitudes of Iranian intellectuals

From my article:
"Let us imagine a society with a long history of violence against its minority groups. This society has been experiencing organized violence against minorities supported by the government for almost four decades. Taking into account social and political structure, the question arises as to the stance of its intellectuals toward government’s discrimination and whether they are to be held responsible for the organized and consolidated violence against minority groups. Now call this imagined society Iran; Iranian intellectuals have been persistently evasive on whether and how the Islamic regime has been a cause or a catalyzer to human rights violations in Iran. Instead, they have tried to establish a philosophical and mystical justification according to which they could cultivate moral virtues of the people based on their own desired objectives and rally support for their own agenda."

۱۳۹۵ بهمن ۱۲, سه‌شنبه

اسرائیل، ایران و سوریه

لطفاً مقایسه کنید با جمهوری اسلامی که هم دست‌هایش تا آرنج در خون سوری‌هاست و هم جامعه‌ی مدنی و نخبگان کشورمان در برابر این تبهکاری منطقه‌ای یا خاموش ماندند یا پشتیبانی کردند. بعد حتی یک سوری محض نمایش نوع‌پوستی هم به آن مرز پرگهر راه ندارد. تازه کارنامه‌ی ما در برخورد با اتباع دیگر مگر چقدر درخشان است؟ مضحک‌تر از همه ژست‌های ضداسرائیلی همین هنرمندان تباه و روشنفکران سروته ماست. عجالتاً اخلاق و معنویت و انسانیت را از همین اسرائیل بیاموزید تا بعد!
***
"Israel and Syria have technically been at war since the Jewish state was created in 1948. The offering of asylum to citizens of a country with which Israel has no diplomatic relations is thought to be a first."

۱۳۹۵ بهمن ۲, شنبه

Dear Donald Trump: A letter from a Syrian refugee


"We are weak. And we wanted the international community's support." Dear Intellectuals, Please accept the weakness of human beings and respect it, instead of praising the unreal and delusive power of people! That's why we established United Nations.

۱۳۹۵ دی ۲۳, پنجشنبه

مرگ رفسنجانی، بنگاه‌های جعل و تحریف و آینده ایران

۱
وقاحت و تحریف شانه به شانه‌ی هم ره می‌سپُرند. این روزها دروغ هم رستاخیز دوباره‌ای یافت و دلالت‌های معنایی نوینی به خود گرفت. علیرضا نامور حقیقی از شاخه‌ی دانشگاهی رژیم اسلامی در تورنتو به رفسنجانیِ پیش از انقلاب لقب «مبارز راه حقوق بشر» را ارزانی کرد و خود آن مرحوم اسلام‌گرای مشارکت‌جو در ترور نخست‌وزیر مملکت را در قبر به قهقهه انداخت. او فرج سرکوهی را متهم می‌کند که ضد شاه نفرت‌پراکنی کردند و خودش پس از چهل سال تجربه‌ی ناب از «فساد و ظلم» جمهوری اسلامی، این دو وصف را در نهایت ریاکاری به رژیم پیشین می‌چسباند تا کارنامه‌ی حقوق بشری رفسنجانی را رنگ و جلای دیگری بدهد. از آن سو، کرباسچی و مهاجرانی نشان دادند که طویله‌ی پانزده خرداد برای همیشه تازه‌نفس باقی خواهد ماند. این نخوت تکنوکرات‌های خمینی‌ساخته خودش نیازمند مطالعه‌ی جداگانه است. دار و ندار این دو دُردانه از رفسنجانی بود. اما ولی‌نعمت ایشان دار و ندار خیلی‌ها را بر باد داد. کاش این را می‌فهمیدند! غلامحسین خان مردم را تیول و طفیلی سفره‌داران انقلاب می‌پندارد و حاضر است رفسنجانی را برتر از کورش بنشاند. اگر او سردبیر بی‌بی‌سی فارسی می‌شد، لابد یک هفته عزای عمومی اعلام می‌کرد و جمال‌الدین موسوی را مجبور می‌کرد که سیاه بپوشد، بغض کند و زیارتنامه‌ی تنظیمی برای آیت‌الله هاشمی را از بَر بخواند. عطاء‌الله خان رسماً ملت را خر فرض می‌کند وقتی می‌گوید هاشمی زمانی جنگ را متوقف کرد که به‌نفع کشور بود. یعنی اینکه آن عزیز ازدست‌رفته توانست شش سال وقت اضافه برای ویرانی و مرگ و فلاکت بخرد، از ذکاوت و بزرگمردی و ایران‌دوستی‌اش بود. روشنفکر انقلاب اسلامی که بعدها خودش را «روشنفکر دینی» نامید، علناً ماشین ترور جمهوری اسلامی را که از همان فردای انفجار نور به کار افتاد، تطهیر می‌کند و مجاهدین «خدانیامرز» را مقصر اصلی در بسته شدن فضای سیاسی و خشونت دولتی می‌انگارد که سبب شدند «آرمان‌های نیک انقلاب» عقب بیفتد و فراموش شود. انگار نه انگار که آن آرمان‌ها از همان پشت بام مدرسه‌ی رفاه (و البته با تکبیرهای پرشور همین مجاهدین) پیگیری شد تا اینکه در پایان آن دهه به گورستان خاوران انجامید. در این دروغ بزرگ که «مجاهدین دست به ترور زدند و دولت انقلابی هم ناگزیر شد متقابلاً خشونت نشان دهد» هیچ تفاوتی میان عبدالکریم سروش و عطاءالله مهاجرانی نیست. مثل آبِ خوردن انکار می‌کنند که جمهوری اسلامی از همان روز نخست و خیلی پیش از آنکه مجاهدین خلق وارد فاز مسلحانه شوند، به کشتار و شکنجه و سرکوب سیستماتیک بسیاری از اعضاء این سازمان روی آورد و حتی هواداران نوجوان آنرا به‌جرم داشتن یک اعلامیه یا عکس یا روزنامه به جوخه‌ی اعدام سپرد. از آن سو، ورشکسته‌های پیر و جوان چپ که درد نیستی خود را با ستایش هستی جمهوری اسلامی مرهم می‌نهند، به روح بزرگ آن مرحوم درود فرستادند یا موی گندیده‌ی عفت مرعشی را با فرهیخته‌ترین زن تاریخ معاصر تاخت زدند. 

۲
این یک سناریو است و من در محقق‌شدنش با کمال تاسف هیچ بُعد و امتناعی نمی‌بینم:
تیمی که خارج از کشور برای پشتیبانی از مذاکرات هسته‌ای به برپایی زنجیره‌ی امید در ممالک غربی دست زد و حتی یک دانه از آن زنجیره‌ها را در اعتراض به نسل‌کشی در سوریه تشکیل نداد، ائتلافی که هم شاخه‌ی دانشگاهی دارد و هم پناهنده‌ی سیاسی و هم روزنامه‌نگار و هم تروریست و آدم امنیتی که همگی پس از ریاست‌جمهوری حسن روحانی در هر برهه یک‌صدا عمل کرده‌اند و «دستگاه تولید رضایت» را (به‌تعبیر رسای رامین پرهام) می‌چرخانند به‌علاوه‌ی اسدیست‌های مقیم اروپا و کانادا و آمریکا، اگر روزی مردم با خواست تغییر به خیابان‌ها بیایند و رژیم هم از حسن نصرالله و دیگر دست‌پرورده‌های خودش یاری بطلبد و خلاصه سرکوب را به‌شکلی عریان کلید بزند، همه‌ی این ائتلاف مذکور یکسره پشت جمهوری اسلامی خواهند ایستاد و توجیه‌های دیروز و امروزشان را درست به‌همان شیوه‌ای که اپوزیسیون را می‌زدند، این‌بار برای مشروعیت‌بخشیدن به حمام خون در ایران بی‌کم‌وکاست تکرار خواهند کرد. «جزیره‌ی ثبات حق دارد که در برابر ناامنی و آشوب بایستد». کسانی که از یک حکومت فرقه‌ای و فاقد مشروعیت قدم به قدم صورتکی از دولت ملی و مشروع تراشیدند و قاسم سلیمانی را با آرش کمانگیر همسان کردند، آنانی که «ثبات سیاسی» را با هزار مَن سریش به رژیمی چسباندند که عامل بی‌ثباتی و به خاک ‌سیاه ‌نشاندن همسایگانش بود، کسانی که با استناد به مقاومت ضد اسرائیل یا ارجاع‌های از سر ذوق‌زدگی به کارل اشمیت از «حقانیت دولت» در سوریه دم زدند و اسدنوازی پیشه ساختند، صلح‌دوستان نادانی که شعورشان در این حد بود تا ضد طرح منطقه‌ی پرواز ممنوع در سوریه موضع‌گیری کنند، عزیزانی که هر بار در بازسازی ایدئولوژیک رژیم آنرا صمیمانه یاری کردند و در سیاست منطقه‌ای خانمان‌سوز ولی‌فقیه و سپاه با اسم رمز «عمق استراتژیک» به ماله‌کشی پرداختند، یقین بدانید که روز موعود «مردم» را به کسانی به‌جز صدها هزار کشته‌ی تهران و اصفهان و مشهد و سنندج و شیراز و تبریز ترجمه خواهند کرد. همین دلسوزانی که دائم روضه‌ی «اصلاح تدریجی» می‌خوانند و تحریم سپاه را معادل تحریم مردم جا می‌زنند و هر اقدامی را برای فشار به ملایان حاکم «جنگ‌طلبی» می‌نامند، روزی که اصلاح واقعی دیگر گروگان جناح فاسد استمرارطلب نباشد بی‌هیچ شرمی پشت سپاه در می‌آیند و قتل عام مردم را نادیده می‌گیرند. مطمئن باشید در آن روز چپ کهنه‌کار ایرانی (در راستای سنت مقدس بیگانه‌هراسی) مقالات درخشانی خواهد نوشت که ما نیازی به «دخالت بشردوستانه» نداریم و عزت نفس ایرانیان طلب کمک از اجنبی را برنمی‌تابد و خود مردم از پس دفن عزیزانشان در گورهای بی‌نام‌ونشان برخواهند آمد. جمهوری اسلامی برای «روز سرکوب بزرگ» یک تیم کامل با ویترینی از همه جور تیپ اجتماعی (هنرمند و طنزنویس و روشنفکر و مبارز سیاسی و فعال حقوق بشر) تدارک دیده است و یک پروپاگاندای عریض و طویل در آستین دارد که از صداوسیما تا صدای آمریکا لبیک‌گویان آماده‌اند که بوق‌های خود را به‌سود بقاء خونین مافیای شیعی حاکم بر ایران به کار بیندازند. من از اینکه چنین روزی جامه‌ی واقعیت به تن کند می‌ترسم و در آن هنگام دست‌های تک تک کسانی را که امروز دارند روی وقاحت و تحریف را سپید می‌کنند، آلوده به خون مردم ایران خواهم دید.