جنجالی که این سخنرانی بهپا کرد مهم بود، اما نه از آنجهت که حس "ایرانیت" برخی بواسطهاش جریحهدار گشت، بلکه دقیقا به این دلیل که در این بین ادعاهای تاریخی بزرگی هم از جانب سخنران و هم از جانب مخالفان او مطرح گردید.
خود ملکیان زمانی که برای من یک ادعای تاریخی مهم و دارای شواهد در تاریخ اسلام را بازگو میکرد که استلزامات حساسیتبرانگیزی هم بر آن مترتب میشد، در آخر گفتگویمان به من چنین گفت: "... من چون در تاریخ کار جدی نکردهام، بر ادعاهای تاریخیام هم چندان اصراری ندارم." (نقل بهمضمون)
و با اینحال من تعجب میکنم چگونه ایشان با این شدت و حدت در آن جلسه سخن گفته است و جالب آنکه مخالفان ملکیان هم برای تمدن عظیم ایران قبل از اسلام هیچ مدرکی ارائه نمیکنند و از آن بامزهتر اینکه برخیشان جوری سخن گفتهاند که گوئی این امر از بدیهیات است و هر کس هم که آنرا انکار کند، ایرانی بودن خود را انکار کرده است؟!!
نظرات "سیدا.محمدی" برای یادداشت سیبستان، به اندازهی کافی دغدغههای آنالیتیک ملکیان را تصویر کرده است.
پاسخهای محسن مؤمنی به ناقدان، نیز دقیق و خواندنی بود.
در اینکه "تجدد ایرانی" ترکیب مبهمی است هم کاملا با ملکیان موافقم و خصوصا این دو نکتهی او را شایستهی تأمل میبینم:
" ...مشكل اول اينكه آيا تجدد میتواند مؤلفههای غيرمتجددانه را در خود راه بدهد و در آن دخيل بشود؟ و بر فرض حل مشكل اول بايد پاسخ داد كه مؤلفههای ايراني بودن چيست؟ "
و شگفتانگیز آنکه هیچ یک از ناقدان پاسخ روشنی به این دو سؤال ندادهاند.
اما حال و هوای مشترکی بر نقدها حاکم بود که برای من غیرقابلتحمل بود و آنرا اینجا بازگو میکنم:
مجید زهری نوشته: "... تفکر سخنان او ملغمهای است از مارکسيزم، اسلاميزم و نگاه اروپامدار به تاريخ ايران..."
و حتی نیاز ندیده که یک استناد کوچک برای این ادعای بزرگ خصوصا در دو مورد اول بیاورد!!!
کسی که ردپای "اسلامیزم" را در سخنان ملکیان ببیند، یا ملکیان را نمیشناسد یا اسلام را یا هر دو را.
مهدی جامی نوشته: "...کار درست ستايش ايران و نکوهش اسلام يا ستايش اسلام و نکوهش ايران نيست. کار درست بازشناختن عناصر فکری و فرهنگی خود است."
بنظر من ملکیان نه درصدد ستایش اسلام هست و نه نکوهش ایران، پروژهی ملکیان بهتعبیر دقیق نقد اسلام و ایران و نقد فرهنگ برآمده از آندو است.
کسانی که سخنان محافل خصوصی او را شنیده باشند، خوب میدانند که ملکیان وقتی به نقد اسلام (بمعنی همان کتاب مقدس) میپردازد، در مقام یک روشنفکر لائیک، نقد خود را تا کجاها که نمیبرد!