تنفر از جنایت و نه جنایتکار؟
همه چیز علیهِ تو نیست بلکه علیهِ کاری ست که تو کردهای؟
مگر چنانچه مجرم به وکیل گوشزد کرد، آیا این دو یک چیز نیستند؟
گفتنِ جملهی نخست در مقامِ حرف ساده است اما باورِ راستین به آن بسیار دشوار است.
شاید تو همان کاری هستی که میکنی.
انسانها فراتر از اعمالِشان هستند؟
بسیار خب! انسان را اما آیا چیزی بهجز اعمالاش متعین میکند؟
تعیناتِ انسانی به چیست؟
جنایتکار میتواند به گل عشق بورزد و همهنگام کودکی را قطعه قطعه کند.
با جنایتکاران چه باید کرد؟
با حکمِ اعدام چه باید کرد؟
با مرگِ جنایتکار چه چیزی حل میشود؟
این سوال نه استفهامی انکاری که بهمعنایِ دقیقِ کلمه یک پرسش است.
همه چیز علیهِ تو نیست بلکه علیهِ کاری ست که تو کردهای؟
مگر چنانچه مجرم به وکیل گوشزد کرد، آیا این دو یک چیز نیستند؟
گفتنِ جملهی نخست در مقامِ حرف ساده است اما باورِ راستین به آن بسیار دشوار است.
شاید تو همان کاری هستی که میکنی.
انسانها فراتر از اعمالِشان هستند؟
بسیار خب! انسان را اما آیا چیزی بهجز اعمالاش متعین میکند؟
تعیناتِ انسانی به چیست؟
جنایتکار میتواند به گل عشق بورزد و همهنگام کودکی را قطعه قطعه کند.
با جنایتکاران چه باید کرد؟
با حکمِ اعدام چه باید کرد؟
با مرگِ جنایتکار چه چیزی حل میشود؟
این سوال نه استفهامی انکاری که بهمعنایِ دقیقِ کلمه یک پرسش است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر