۱۳۸۶ دی ۵, چهارشنبه

شب به خیر جناب رادی!


«... من همیشه طالبِ زبانی بوده‌ام پرفشار و جهنده، که نیش و خون و ضربه داشته باشد و نماینده‌ی مصائبِ عصر من بوده باشد. ... هرگاه در معرفتِ حضوریِ خود از جهانِ هستی، در این مخالطه یا تماس رخ‌به‌رخ با جریانِ وقایع و اشیاء، به لمس تجربه‌های منحصر به‌فردِ خود رسیده باشیم، هرگاه هیبتِ کائنات را در اندرونِ خود بلعیده و آن‌جا متلاشی و تخمیر کرده باشیم، یعنی اگر بتوانیم زبانِ خام تفکر را چکیده به‌حس معاصر کنیم، آنگاه به جثه‌ی هر هنرمند و هر اثر یک واقعیت داریم، واقعیتی به رنگِ ذهن ما و روح جهان، واقعیتِ یگانه‌ای که فقط مالِ یک قلم است؛ رئالیسم. ... لبِّ کلام این است که اسبِ بخار شما، یعنی استعداد برای کشیدنِ بار سنگین یک اثر ادبی به‌تنهایی کافی نیست. استعداد سنگِ خامی است که باید با کفّ نفس و مراقبه و سال‌های متوالی تراش بردارد و سمت و سو و مقصد و معنی پیدا کند. علاوه بر این، چیزهای دیگری هم لازم است: شور، صداقت، دماغ زنده و جانی که میل به سوختن دارد.»
مکالمات، اکبر رادی
اکبر رادی مرد .
بهت، شوک، غم، حسرت ... .
امروز برای مرگِ یک مرد گریستم.
برای مردی که لبخندِ باشکوه‌اش من را پس از سال‌های سال دوری از تئاتر، به‌تماشای صحنه کشاند،
برای مردی که مکالمات‌اش نمونه‌ی زلالی روح، ذوقِ ذهن و زیباییِ بیان بود.
اکبر رادی از زمره‌ی نویسندگانی بود که بر من (منِ سردِ خشکِ منطقی گرفتار در قفس فلسفه و تحلیل) بسیار تاثیر گذاشت.
رادی به من آموخت که رخدادِ صحنه گاه از هر کتابِ فلسفی ارزشمندتر است.
برای روحِ نازنین‌اش، آرزوی آرامش و شادی دارم!

۱۳۸۶ آذر ۱۶, جمعه

فراموش کنید

آن آدم را به یاد دارید که در وبلاگش نوشت «... ما نسلِ جدید می‌خواهیم زندگی کنیم، به ما چه که در سالِ شصت و هفت چند نفر را اعدام کرده‌اند!»؟
تمامِ آن یادداشت آدرسِ فراموشی می‌داد؛ جنایت‌های رژیم را فراموش کنید!

دین و حکومت دینی

نظریه‌پردازانی که ربط و نسبتِ جنایت‌های جمهوریِ دینی را با دین نادیده گرفته یا انکار می‌کنند، همگی در سربرآوردنِ گونه‌ای دیگر از استبدادِ دینی مسؤول خواهند بود.

موزه

ایرانِ امروز، موزه‌ی تناقض‌ها و ناسازهای روح و روانِ مردمانِ سرزمینِ من است.

کارکرد کافه

سارتر در کافه هم می‌نوشت... ما در کافه چه کار می‌کنیم؟

ایده‌ی افلاطونی

فرآورده‌ی احمقانه‌ی تخیلِ فلسفی؟!
آری مکیِ عزیز! شاید تو حق داشته باشی چنین بگویی. اما من نه!

قدرت دین

هر نوع ستیز با دین در نهایت و ناگزیر به گونه‌ای دین‌پیرایی تن می‌دهد.

فاصله

هر فرد با دیگری فاصله‌ی انکارناپذیری دارد که هیچ‌گاه از میان نمی‌رود.

کتاب مقدس

کتابِ مقدس درباره‌ی امرِ مقدس است و خود نزدِ متدینان مقدس است و سرچشمه‌ی مقدس‌سازی‌هایِ بعدی است.

۱۳۸۶ آذر ۱۲, دوشنبه

حسینیه‌ی شهر

تئاتر مالِ خر است. امام خمینی (ره)
بسم الله الرحمنِ الرحیم!
با لعنت به روحِ خبیثِ آریستوفانس و درود بر روانِ پاکِ بنیانگذارِ انقلاب!
اینجانب به‌عنوانِ یک جوانِ متدینِ انقلابی پیشنهاد می‌کنم که مجموعه‌ی تئاترِ شهر به یک حسینیه‌ی سه سالنه تبدیل شود تا مردمِ خداجوی تهران از سراسرِ شهر، به‌وسیله‌ی مترو بتوانند به این مکانِ در آینده مقدس (و اکنون پلید) آمده و با ذکر و دعا موجباتِ شادیِ قلبِ امامِ زمان (ان) را فراهم سازند.
باشد تا بارِ دیگر ثابت کنیم که تکنولوژی نیز در خدمتِ دین خدا است و بس!
والسلام علی من التبع الهادی و الهدی
مخلوق

پی‌نوشت:
در اصل، کامنتی بود برایِ این یادداشت