چه بسیار دیدگانی که امشب برای آخرینبار خوابیدند
به امیدِ فردایی که آنان را برایِ همیشه با خود بُرد
به امیدِ فریادی که برای همیشه در گلویشان لخته شد
و گورهای گمنام
با دامنی لکهدار
آبستنِ آرزوهای بیشمار شدند.
...
برای آسمانِ امیرآباد مینویسم
آنگاه که چشمهای تو بیتاب بود.
از تاوانِ گناهِ پدران
سینهات سوخت
و از آوارِ تباهیِ سختجان
خون گریه کردی.
مرگِ تو را هر روز زندگی میکنیم
بُهتِ چشمانت را در هزاران دیده بهیادگار گذاشتی
ما پرواز را از یاد برده بودیم
تو پَر پَر زدی
و مردمانی را بالِ رهایی بخشیدی.
پسنوشتِ اول:
«22 مرثیه در تیرماه» با شعر و صدای شمسِ لنگرودی و دو ترانهی «لالایی» و «سرزمینِ من» از دریا دادور، سخت با حال و هوای این روزها میخواند.
پسنوشتِ دوم:
در عبارتِ پایانی «مردمان» جایگزینِ «ملت» شد.
بازتاب در بالاترین و دنباله (1 و 2)
به امیدِ فردایی که آنان را برایِ همیشه با خود بُرد
به امیدِ فریادی که برای همیشه در گلویشان لخته شد
و گورهای گمنام
با دامنی لکهدار
آبستنِ آرزوهای بیشمار شدند.
...
برای آسمانِ امیرآباد مینویسم
آنگاه که چشمهای تو بیتاب بود.
از تاوانِ گناهِ پدران
سینهات سوخت
و از آوارِ تباهیِ سختجان
خون گریه کردی.
مرگِ تو را هر روز زندگی میکنیم
بُهتِ چشمانت را در هزاران دیده بهیادگار گذاشتی
ما پرواز را از یاد برده بودیم
تو پَر پَر زدی
و مردمانی را بالِ رهایی بخشیدی.
پسنوشتِ اول:
«22 مرثیه در تیرماه» با شعر و صدای شمسِ لنگرودی و دو ترانهی «لالایی» و «سرزمینِ من» از دریا دادور، سخت با حال و هوای این روزها میخواند.
پسنوشتِ دوم:
در عبارتِ پایانی «مردمان» جایگزینِ «ملت» شد.
بازتاب در بالاترین و دنباله (1 و 2)