(4)
کلمههای عربی گاه طنینِ درخور و مفهومِ عمیقتر یا بهتر است بگویم همهجانبهتری دارند. بهعنوانِ نمونه هنگامی که در موضوعِ پاسداشتِ سنتِ نیاکان سخن میگوییم، برای «innovation»، «بدعتگذاری» چهبسا ترجمهی مناسبتری باشد تا «نوآوری». چرا که محافظهکاران در سخنسراییها و لفاظیهای خود باور دارند که سنت در دلِ خود نوآوری دارد (یعنی چیزی که با رویهی پیشینیان رویارویی نداشته باشد) اما هرگز بدعت ندارد.
(5)
بهنظرم آهنگینسازیِ کلام (که برخی اوقات با پارسیسازیِ واژگان نیز یکی میشود) همیشه و لزوماً مطلوب نیست. حتی گاه چهبسا بایسته است که وارونه عمل کنیم. بهویژه در بزنگاههایی که توجهِ خواننده باید یکسره به محتوا و درونمایه جلب شود، نه اینکه صورت و فرمِ نوشته حواسِ او را به خود مشغول دارد. مثلاً این عبارت: «interpose a salutary check to all precipitate resolutions» را شاید بهتر است بگوییم «معیاری سودمند برای همهی راهحلهای شتابزده پیش میکشد» تا اینکه بگوییم «سنجهای سودمند برای همهی راهحلهای نسنجیده پیش میکشد» و با این آرایشِ اخیرِ واژگان، ذهنِ خواننده را به تناسبِ میانِ «سنجه» و «نسنجیده» مشغول داریم.
(6)
پارهای معادلهای پارسی اگر در کنارِ هم آورده شود، مفهومِ انگلیسیِ خود را از جهتِ تمایزِ آنها با یکدیگر چندان نشان نمیدهد. مثلاً «توانگری»، «توانمندی» و «توانایی» بهترتیب بهجای «opulence» ،«talent» و «capacity». بهویژه دو موردِ اول در جمله تمایزهای خود را با یکدیگر از دست میدهند و خواننده چندان روشن در نمییابد که «توانگری» چه مرزی با «توانمندی» دارد، در حالی که برابرنهادهی عربیِ آن سه یعنی «ثروت»، «استعداد» و «ظرفیت» خیلی روشن تمایزها را نشان میدهد.
(7)
گاه برابرنهادهی پارسی برای یک واژه با صورتِ نکرهی آن یکی است و این همانندی میتواند اندکی در بدخوانیِ متن اثرگذار باشد. بهعنوانِ نمونه «atheism» را اگر «الحاد» یا «کفر» بگوییم امنتر است تا آنرا به «خدانشناسی» یا «بیخدایی» برگردانیم. بهویژه در جملههایی مانندِ این:
If our religious tenets should ever want a further elucidation, we shall not call on atheism to explain them
کلمههای عربی گاه طنینِ درخور و مفهومِ عمیقتر یا بهتر است بگویم همهجانبهتری دارند. بهعنوانِ نمونه هنگامی که در موضوعِ پاسداشتِ سنتِ نیاکان سخن میگوییم، برای «innovation»، «بدعتگذاری» چهبسا ترجمهی مناسبتری باشد تا «نوآوری». چرا که محافظهکاران در سخنسراییها و لفاظیهای خود باور دارند که سنت در دلِ خود نوآوری دارد (یعنی چیزی که با رویهی پیشینیان رویارویی نداشته باشد) اما هرگز بدعت ندارد.
(5)
بهنظرم آهنگینسازیِ کلام (که برخی اوقات با پارسیسازیِ واژگان نیز یکی میشود) همیشه و لزوماً مطلوب نیست. حتی گاه چهبسا بایسته است که وارونه عمل کنیم. بهویژه در بزنگاههایی که توجهِ خواننده باید یکسره به محتوا و درونمایه جلب شود، نه اینکه صورت و فرمِ نوشته حواسِ او را به خود مشغول دارد. مثلاً این عبارت: «interpose a salutary check to all precipitate resolutions» را شاید بهتر است بگوییم «معیاری سودمند برای همهی راهحلهای شتابزده پیش میکشد» تا اینکه بگوییم «سنجهای سودمند برای همهی راهحلهای نسنجیده پیش میکشد» و با این آرایشِ اخیرِ واژگان، ذهنِ خواننده را به تناسبِ میانِ «سنجه» و «نسنجیده» مشغول داریم.
(6)
پارهای معادلهای پارسی اگر در کنارِ هم آورده شود، مفهومِ انگلیسیِ خود را از جهتِ تمایزِ آنها با یکدیگر چندان نشان نمیدهد. مثلاً «توانگری»، «توانمندی» و «توانایی» بهترتیب بهجای «opulence» ،«talent» و «capacity». بهویژه دو موردِ اول در جمله تمایزهای خود را با یکدیگر از دست میدهند و خواننده چندان روشن در نمییابد که «توانگری» چه مرزی با «توانمندی» دارد، در حالی که برابرنهادهی عربیِ آن سه یعنی «ثروت»، «استعداد» و «ظرفیت» خیلی روشن تمایزها را نشان میدهد.
(7)
گاه برابرنهادهی پارسی برای یک واژه با صورتِ نکرهی آن یکی است و این همانندی میتواند اندکی در بدخوانیِ متن اثرگذار باشد. بهعنوانِ نمونه «atheism» را اگر «الحاد» یا «کفر» بگوییم امنتر است تا آنرا به «خدانشناسی» یا «بیخدایی» برگردانیم. بهویژه در جملههایی مانندِ این:
If our religious tenets should ever want a further elucidation, we shall not call on atheism to explain them