یکی میشود دُرسا درخشانی و یکی هم میشود آزاده معاونی. هر دو در بیرون ایران اسلامیزهشده زندگی میکنند. یکی در برابر ایدئولوژی زنستیز انقلاب اسلامی میایستد و بیحجاب و بیپردهپوشی با عنوان نمایندهی کشور اشغالی و بیحرمتشدهاش در مسابقات شطرنج جهانی حاضر میشود و دیگری با بهانهی اینکه حجاب اجباری چیز چندان سختگیرانهای نیست و در فرهنگ ما هم بیشترینهی زنان آنرا میپسندند، همان ایدئولوژی را برای آبرو خریدن بهر یکی از بیآبروترین رژیمهای سیاسی پشتیبانی میکند. آزاده معاونی برای توجیه زنستیزی حاکمان ما در میزبانی مسابقات شطرنج قلم زد و دُرسا درخشانی بدون هیچ ادعا یا نمایشی، همانند یک زن آزاد و حقخواه در این مسابقات شرکت کرد. صورت مسئله در همهی این چهل سال روشن بوده است. کسانی که کوشیدند چهرهی این پلشتی عریان را بپوشانند و در هیات آکادمیسین و روشنفکر و هنرمند به مالهکشی بر ابتذال جمهوری اسلامی دست یازیدند، سهمگینترین سرزنشهای تاریخ را بر سر خود آوار خواهند کرد، درست همانطور که ایران زیر آوار مانده را نادیده گرفتند و بهدروغ آنرا همواره در مسیر پیشرفت و رشد و توسعه معرفی کردند. اخبار این روزهای میهن از ارتقاء از کلیهفروشی به فرزندفروشی و «سازندگی» آخوندی در خشکاندن یک سرزمین با مکانیسم خودزندهنگهداری چند هزار ساله و نیز گورخوابی و آمار بیکاری و افسردگی و افتخار صدرنشینی در سیاههی غمگینترینهای مردمان تنها چشمههایی چند از فاضلاب پنجاه و هفت است. این چند تصویر را بهخاطر بسپارید! فمینیستهای سوئدی هم که با افتخار گونیپوش میشوند و به تهران مشرف، در همین غاری زندگی میکنند که آزاده معاونی. من برای دُرسا و همهی کسانی که مقابل این دروغهای روتوششده و این ریاکاریهای خاورمیانهستیز میایستند و فشارهای رژیم اسلامی و شاخههای رنگارنگ برونمرزی آنرا به جان میخرند بهنشانهی احترام کلاه از سر برمیدارم. غرب باید یکبار برای همیشه قاعدهی طلایی را برای خاورمیانه بهرسمیت بشناسد: «آنچه را برای خود میپسندی، برای دیگران هم بپسند».
۱۳۹۵ اسفند ۴, چهارشنبه
۱۳۹۵ بهمن ۱۹, سهشنبه
دین و سیاست در اندیشه ادموند برک
در این شماره من نیز مقالهای دارم با عنوان «دین و سیاست در اندیشه ادموند برک». دربارهی این مقاله ذکر چند نکته بایسته است:
۱. مقصود این بندهخدا از «دین» همانا مسیحیت است. شما هر جا در این متن دین آمده بهجایش میتوانید بگذارید مسیحیت. بنابراین، یک وقت خدای ناکرده این آموزهها و ژرفاندیشیهای ادموند برک را به اسلام هم تسری ندهید. شاید بتوان بسیاری از سرفصلها را بهنحو مشابه برای اسلام هم بهکار بُرد اما عنوان یکسان یا همانند نباید شما را بفریبد که پس محتوا هم میتواند همینگونه یکسان گرتهبرداری/اقتباس شود. مسیحیت از دل سنت یونانی-رومی بالید، اسلام نه. این تفاوتها را بههیچرو نادیده نگیرید تا سپستر ناگزیر نشوید از کامیابی تجربهی پروتستانتیسم شاهد بیاورید که اصلاح دینی در اسلام هم خواه ناخواه با موفقیت همراه خواهد بود (که هرآینه نبوده است). در کل، برابرنشاندن غنای سنت یهودی-مسیحی با این نسخهی واپسین ادیان سامی بهراستی بیانصافی در حق تاریخ بشری است.
۲. چارچوب اصلی و صورت نخستین این مقاله در سالیانی به قلم درآمد که هیچ برگردانی به فارسی از «تاملات» وجود نداشت و این یعنی منِ نویسنده هیچ راهی نداشتم مگر اینکه خودم بهتنهایی با متنی از یک فیلسوف و سیاستمدار سدهی هجدهم انگلستان سر و کله بزنم که هم خطیب بود و هم خطابی مینوشت. برخی تکجملهها بیش از نصف صفحه بود و شما باید میتوانستی این جمله را بهدرستی بخش بخش کنی و مفاد هر زیرجمله را به زبان مقصد منتقل کنی و اگر کسی ذرهای با این کتاب حشر و نشر داشته باشد میفهمد که این همه چه کار دشواری است. بههرحال، گفتآوردهای «تاملات» ترجمههای خود من است. البته گفتآوردهای دیگری هم در مقاله آمده است که ربطی به «تاملات» ندارد و بهعنوان نمونه از مجموعهی خطابههای ادموند برک در مجلس و نامهنگاریهای او با دیگران برگزیده شده است.
۳. این متن در واقع قرار بود مقالهی علمی-پژوهشی ماخوذ از رسالهی کارشناسی ارشد من برای نشریهی «شناخت» دانشگاه ملی (شهید بهشتی فعلی) باشد. پس از دو سال و نیم پیگیریهای گاه و بیگاه بهفرجام از چاپ آن درون مرز پرگهر منصرف شدم. همان زمان هم دکتر منوچهر صانعی درهبیدی (که نامش قرار بود در کنار مقاله بیاید) به من زنهار داد که امید نبندم حالا حالاها چشمم به جمالِ صورت چاپی این خطوط روشن شود. مثالی هم زد از یک شاگرد دیگری که پنج سال پس از ارسال مقاله با او تماس میگیرند که میخواهیم چاپش کنیم. او هم میگوید «نمیخواهم چاپش کنید! آنزمان که فرستادم میخواستم راه دیگری در زندگی بروم. الان هم حرفهام را تغییر دادهام و هم همه چیزم را. دیگر هم نیازی به این امتیازهای آکادمیک ندارم». خلاصه من هم دیدم وقتی راهی برای بازگشت به میهن نداری، دردسر چاپ مقاله در نشریات داخل کشور را هم نباید به خودت بدهی. اگر نویسنده حق زندگی در سرزمینش را نداشته باشد، چرا باید پیگیر و دلنگران چاپ نوشتهاش در آن دیار شود؟
۴. هیچجا برای چاپ این خطوط درخورتر از نشریهی «آزادی اندیشه» نبود. دوستان و بزرگوارانی که دارند برای ادامهی حیات این انجمن و یگانه فرآوردهی آن شبانهروز میکوشند، دستانشان از جهت مادی خالی است ولی قدر و قیمت کارشان با هیچ چیز قیاسپذیر نیست. بدین خاطر، تصمیم گرفتم آنرا برای گروهی بفرستم که هم عضو آنم و هم دلبستهاش. این شد که کل متن را دوباره از نو خواندم و هر جا ابهامی داشت زدودم و سراسر مقاله را بازبینی کردم. اگر از من بپرسید، «آزادی اندیشه» نشریهی علمی-پژوهشیِ غربتنشینان و هجرتگزیدگان است.
۵. روش نگارش این مقاله بر اساس چارچوبی است که دکتر عبدالکریم رشیدیان آنرا به من آموخته بود و همواره تاکید داشت که یگانه شیوهی راستین در رویارویی با اندیشهها و اندیشهورزان است؛ یعنی فهم و فهم و فهم و در نهایت اگر توان و مجال و امکانی بود، نقد و سنجش هم به میان بیاید. اگر شما چیزی را درست نفهمیده باشید، در نقادی آن نیز پرت و پلا خواهید گفت. بنابراین، اولویت نخست فهمیدن بود نه نقادی. از همین رو، سراسر کار چهبسا بیشتر توصیفی بهدید بیاید. با اینهمه، هر جا شدنی بود و ضرورتی در کار میآمد به سنجشگری هم وفا شده است. این توضیح لازم بود تا به خواننده یادآور شوم که این نوشتار پیش از هر چیز برای شناخت دیدگاه ادموند برک و نزدیک کردن افق فهم ما به منظری است که برک از آن به جهان پرآشوب اروپا با دگرگونیهای شتابانش مینگریست.
۶. شوربختانه بههر دلیل، فونت این شماره بهزیبایی و چشمنوازی شمارهی پیشین نیست و نیز فرازهایی که متن باید ایتالیک میشده است یا بهتر بگویم ایتالیک بودن نسخههای اصلی حفظ میشده است (نمونهی روشنش در نام کتابها)، یکسره بهوضعیت غیرایتالیک منتشر شده است. از این رو، شاید آسودهتر باشید که به نسخهی پیدیاف اصلی در صفحهی شخصیام در تارنمای آکادمیا رجوع کنید (پیوند در نخستین کامنت).
۷. لطفاً پانوشتها را هم بخوانید! گاه اهمیتش اگر بیش از متن نباشد، کمتر هم نیست.
۱۳۹۵ بهمن ۱۶, شنبه
Democracy without political tolerance: A critique of moral attitudes of Iranian intellectuals
From my article:
"Let us imagine a society with a long history of violence against its minority groups. This society has been experiencing organized violence against minorities supported by the government for almost four decades. Taking into account social and political structure, the question arises as to the stance of its intellectuals toward government’s discrimination and whether they are to be held responsible for the organized and consolidated violence against minority groups. Now call this imagined society Iran; Iranian intellectuals have been persistently evasive on whether and how the Islamic regime has been a cause or a catalyzer to human rights violations in Iran. Instead, they have tried to establish a philosophical and mystical justification according to which they could cultivate moral virtues of the people based on their own desired objectives and rally support for their own agenda."
اشتراک در:
پستها (Atom)