بهمناسبتی داشتم کتاب ابوالحسن ماوردی فقیه شافعی سدهی دهم و یازدهم میلادی (در دوران خلافت عباسی) را با عنوان «الأحكام السلطانية والولايات الدينية» تورق/برگخوانی میکردم که در آغاز باب سوم چشمم به یکی از جلوههای مردمسالاری دینی در قرون گذشته روشن شد. ایشان در توضیح یک قسم از حکمرانی (که نصب از سوی خلیفه باشد) میآغازد به برشمردن وظایف چندگانهی این منصوب معذور. همینطور که برمیشمارد، میگه و میگه تا میرسه اینجاها: «... و مراعاة الدین من تغییر أو تبدیل. و الخامس إقامة الحدود فی حق الله و حقوق الآدمیین». خب این فارسیِ الف و لامداره و ترجمه نمیخواد. از فراز قبل روشن میشود که حق این آدمیان مطلقاً بوالفضولی در دین خدا و انگشت کردن به آیات و مقاصد و منویات الاهی نیست. خلاصه اینکه مقام معظم رهبری میفرمایند رای در نظام اسلامی حق الناس است و از آن طرف هم که دگرباش جنسی را با جرثقیل گرامی میدارند و دست دزد را با دستگاه بُرِش قطعه قطعه میکنند و دگراندیش سیاسی و دینی را هم کاردآجین یا گلولهپیچ* میکنند، هیچ تناقضی با هم ندارد. اینها همه حق الله بود که فی ذاته حق الناس هم است. القاء تباین و دوئیّت میان این دو کار دژمن است. حقوق بشر اسلامی از اساس همین است؛ ما رای میدهیم تا صغیر انگاشته شویم. رای میدهیم تا ثابت کنیم حق مسلمان مندرج و حتی منحل در حقوق اسلامی است (که هست). رای میدهیم تا پیش از شهروند (و بهجای شهروند)، مسلمان انگاشته شویم. چی بهتر از این؟
* واژهی «گلولهپیچ» را از زندهیاد دهخدا آموختهام.