ابوالقاسم فنایی پدیدهی منحصر بهفردی ست. این نقد بهنظر من (صرفنظر از اختلافاتی که در برخی فرازهایش با ایشان دارم) نمونهی ایدهآلِ دقت و موشکافی است.
اما راستش آن است که من چند روز بود دو شمارهی آخر نشریهی «مدرسه» را زیر و رو میکردم و از اینکه نقدِ دکتر فنایی را چند جا دیده بودم ولی در خودِ مدرسه نشانی از آن نبود متعجب شده بودم. بههرحال برای خواندنِ متن نقدِ ایشان بر یادداشتِ دکتر دباغ در شمارهی چهارم مدرسه، مجبور شدم به فضایِ نِت بیایم و همچنانکه انتظار داشتم این نقد را در سایتِ معنویت - عقلانیت پیدا کردم.
پس از خواندنِ اولین پاورقی دکتر فنایی و با اتمام خوانش نقد و عیان شدنِ ارزش آن، از اینکه نشریهی مدرسه با بهانههایی همچون طولانی بودن، پرداختِ بیجهت به جزئیات و از همه شگفتانگیزتر، توهین/تحقیرآمیز بودن از چاپِ این نقد خودداری ورزیده، بسیار متاسف شدم!
بهیادِ نشریهی "کیان" افتادم و اینکه خاطرهی کیان گویا هرگز تکرارشدنی نیست. نشریهای که علیرغم تعلق نسبیاش به جریانِ روشنفکریِ دینی و عبدالکریم سروش، تندترین نقدها را بر این جریان و خودِ دکتر سروش منتشر مینمود. از جمله همه میدانیم که اکبر گنجی با نام مستعار حمیدِ پایدار چه نقدِ تند و ویرانگری بر نظریهی "دموکراسی دینی" در همین نشریهی کیان منتشر ساخت و عبدالکریم سروش را "اسلامناشناس" نامید.
بهیاد آوردم که "مدرسه" در زمزمههای میانِ علاقمندانِ این قبیل مباحث، بهمنزلهی جایگزین کیان نگریسته میشود. اما بهواقع کیان کجا و مدرسه کجا؟!
نشریهی البته وزین و ارزشمندِ «مدرسه» با امتناع از چاپِ نقدِ ابوالقاسم فنایی نشان داد که هنوز با موازین آزادمنشی و روحیهی نقاد بسیار فاصله دارد.
حقیقتاً وقتی روشنفکرانهترین نشریهی کشور چنین نقدِ دانشورانهای را تاب نیاورد، چه توقعی باید از حاکمان داشت که نقدِ روشنفکران را تاب بیاورند؟ اساساً چنین سنتِ کودکانهی روشنفکری در کشور ما چگونه میتواند مدعی اصلاح حکومت باشد؟
اما راستش آن است که من چند روز بود دو شمارهی آخر نشریهی «مدرسه» را زیر و رو میکردم و از اینکه نقدِ دکتر فنایی را چند جا دیده بودم ولی در خودِ مدرسه نشانی از آن نبود متعجب شده بودم. بههرحال برای خواندنِ متن نقدِ ایشان بر یادداشتِ دکتر دباغ در شمارهی چهارم مدرسه، مجبور شدم به فضایِ نِت بیایم و همچنانکه انتظار داشتم این نقد را در سایتِ معنویت - عقلانیت پیدا کردم.
پس از خواندنِ اولین پاورقی دکتر فنایی و با اتمام خوانش نقد و عیان شدنِ ارزش آن، از اینکه نشریهی مدرسه با بهانههایی همچون طولانی بودن، پرداختِ بیجهت به جزئیات و از همه شگفتانگیزتر، توهین/تحقیرآمیز بودن از چاپِ این نقد خودداری ورزیده، بسیار متاسف شدم!
بهیادِ نشریهی "کیان" افتادم و اینکه خاطرهی کیان گویا هرگز تکرارشدنی نیست. نشریهای که علیرغم تعلق نسبیاش به جریانِ روشنفکریِ دینی و عبدالکریم سروش، تندترین نقدها را بر این جریان و خودِ دکتر سروش منتشر مینمود. از جمله همه میدانیم که اکبر گنجی با نام مستعار حمیدِ پایدار چه نقدِ تند و ویرانگری بر نظریهی "دموکراسی دینی" در همین نشریهی کیان منتشر ساخت و عبدالکریم سروش را "اسلامناشناس" نامید.
بهیاد آوردم که "مدرسه" در زمزمههای میانِ علاقمندانِ این قبیل مباحث، بهمنزلهی جایگزین کیان نگریسته میشود. اما بهواقع کیان کجا و مدرسه کجا؟!
نشریهی البته وزین و ارزشمندِ «مدرسه» با امتناع از چاپِ نقدِ ابوالقاسم فنایی نشان داد که هنوز با موازین آزادمنشی و روحیهی نقاد بسیار فاصله دارد.
حقیقتاً وقتی روشنفکرانهترین نشریهی کشور چنین نقدِ دانشورانهای را تاب نیاورد، چه توقعی باید از حاکمان داشت که نقدِ روشنفکران را تاب بیاورند؟ اساساً چنین سنتِ کودکانهی روشنفکری در کشور ما چگونه میتواند مدعی اصلاح حکومت باشد؟
ذاتِ نایافته از هستی، بخش/ کی تواند که شود هستیبخش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر