فیلسوف بهتر است در چنین مواردی سکوت کند و اعتبارِ خود را از روی خیرخواهی بر سرِ سریرنشینیِ فلان سیاستمدار قمار نکند.
این دیگر چه اشتباهِ هولناکی ست که از ملاحظاتِ بهاصطلاح اخلاقی – روانشناختی سادهاندیشانه نتایجِ مستقیماً سیاسی بگیریم؟
ملاحظاتِ اخلاقی چیزی نیست که در وادیِ سیاست باورپذیر باشد؛ اتفاقی که افتاده است همانا حمایتِ یک متفکر از یک سیاستمدار است و بس! وگرنه من شخصاً باور ندارم که فیلسوف اینچنین آسان مجاز به تعیینِ مصداقِ فضائلِ اخلاقی باشد آنهم برای یک تصمیمگیریِ سیاسی.
آن «وجدانِ اخلاقیِ قوی و زنده» را در عدمِ پیگیریِ جنایتِ کوی دانشگاه، عقبنشینی در برابرِ قتلِ عامِ روزنامهها و سرکوبِ جنبشِ دانشجویی، برگزاریِ انتخاباتِ مجلسِ هفتم و در نهایت رد شدنِ لوایحِ دوگانه شاهد بودیم. هشت سال گذشت و در آخرین سال، او با همان لبخندِ ملیح تازه دانست و اعلام کرد که تدارکاتچیای بیش نبوده است.
وجدانِ خاتمی آنقدر زنده بود که حتی در ماههای پایانیِ ریاستجمهوریاش، نمایشِ «مجلسِ شبیه» بیضایی را در بابِ قتلهای زنجیرهای نابهنگام برچیدند و او هیچ کاری نکرد.
چه کسی فراموش میکند آن امیدی را که او بر سرِ حفظِ نظام بر باد داد؟
جمهوریِ اسلامی رذیلانه توانسته شهروندان را در چرخهی انتخابِ بد و بدتر سرگردان کند. کار به جایی رسیده که روشنفکرِ این مملکت بر همین اساس برای نخبگان وظیفهی اخلاقی تعیین میکند؛ حمایت از خاتمی.
فراموش نمیکنم چند سال پیش را که فیلسوف برای من استدلال میکرد که رای دادن در هر انتخاباتی مشروعیتسازی برای حکومت است و اشتباه. حالا گویا وضعیت تفاوت کرده و درست است که باز هم در دامِ خاتمی بیفتیم و جمهوریِ اسلامی نیز همان کارهایی را کند که در این سی سال کرده است؛ سرکوبِ اقلیتهای دینی، دگراندیشان، روشنفکران، مخالفانِ سیاسی، دانشجویان، زنان، کارگران و در نهایت استمراربخشیدن به حاکمیتِ تبهگنی.
ذوقزدگی دوستان هم از این سخنان دیر نیست که تعبیرِ خلاف یابد. «روندِ تصادعدیِ حمایتِ روشنفکران و فرهیختگانِ جامعه از نامزدیِ خاتمی» بهخاطرِ حمایتِ ملکیان از او، ادعایی سست و آرزویی دستنیافتنی است. گمان نمیکنم حتی نمایندهی شاخصِ روشنفکریِ دینی، عبدالکریمِ سروش، نیز مرتکبِ چنین اشتباهی شود.
ای کاش فیلسوف سکوت میکرد!
پسنوشت:
برخی از نقدها و نظرها را در کامنتهای پایِ بازتابِ همین نوشتار در سایتِ عقلانیت – معنویت میتوانید بخوانید!
این دیگر چه اشتباهِ هولناکی ست که از ملاحظاتِ بهاصطلاح اخلاقی – روانشناختی سادهاندیشانه نتایجِ مستقیماً سیاسی بگیریم؟
ملاحظاتِ اخلاقی چیزی نیست که در وادیِ سیاست باورپذیر باشد؛ اتفاقی که افتاده است همانا حمایتِ یک متفکر از یک سیاستمدار است و بس! وگرنه من شخصاً باور ندارم که فیلسوف اینچنین آسان مجاز به تعیینِ مصداقِ فضائلِ اخلاقی باشد آنهم برای یک تصمیمگیریِ سیاسی.
آن «وجدانِ اخلاقیِ قوی و زنده» را در عدمِ پیگیریِ جنایتِ کوی دانشگاه، عقبنشینی در برابرِ قتلِ عامِ روزنامهها و سرکوبِ جنبشِ دانشجویی، برگزاریِ انتخاباتِ مجلسِ هفتم و در نهایت رد شدنِ لوایحِ دوگانه شاهد بودیم. هشت سال گذشت و در آخرین سال، او با همان لبخندِ ملیح تازه دانست و اعلام کرد که تدارکاتچیای بیش نبوده است.
وجدانِ خاتمی آنقدر زنده بود که حتی در ماههای پایانیِ ریاستجمهوریاش، نمایشِ «مجلسِ شبیه» بیضایی را در بابِ قتلهای زنجیرهای نابهنگام برچیدند و او هیچ کاری نکرد.
چه کسی فراموش میکند آن امیدی را که او بر سرِ حفظِ نظام بر باد داد؟
جمهوریِ اسلامی رذیلانه توانسته شهروندان را در چرخهی انتخابِ بد و بدتر سرگردان کند. کار به جایی رسیده که روشنفکرِ این مملکت بر همین اساس برای نخبگان وظیفهی اخلاقی تعیین میکند؛ حمایت از خاتمی.
فراموش نمیکنم چند سال پیش را که فیلسوف برای من استدلال میکرد که رای دادن در هر انتخاباتی مشروعیتسازی برای حکومت است و اشتباه. حالا گویا وضعیت تفاوت کرده و درست است که باز هم در دامِ خاتمی بیفتیم و جمهوریِ اسلامی نیز همان کارهایی را کند که در این سی سال کرده است؛ سرکوبِ اقلیتهای دینی، دگراندیشان، روشنفکران، مخالفانِ سیاسی، دانشجویان، زنان، کارگران و در نهایت استمراربخشیدن به حاکمیتِ تبهگنی.
ذوقزدگی دوستان هم از این سخنان دیر نیست که تعبیرِ خلاف یابد. «روندِ تصادعدیِ حمایتِ روشنفکران و فرهیختگانِ جامعه از نامزدیِ خاتمی» بهخاطرِ حمایتِ ملکیان از او، ادعایی سست و آرزویی دستنیافتنی است. گمان نمیکنم حتی نمایندهی شاخصِ روشنفکریِ دینی، عبدالکریمِ سروش، نیز مرتکبِ چنین اشتباهی شود.
ای کاش فیلسوف سکوت میکرد!
پسنوشت:
برخی از نقدها و نظرها را در کامنتهای پایِ بازتابِ همین نوشتار در سایتِ عقلانیت – معنویت میتوانید بخوانید!