این روزها تمامیتخواهانِ اینسوی خاکریز (همان دایههای مهربانتر از مادر برای جنبشِ سبز) با چنگ زدن به استبدادِ پدر و پدربزرگ، میخواهند سر به تنِ پسر نباشد و از هراسِ بازگشتِ استبداد (بخوانید: نفوذِ اجتماعیِ رقیب) آمادهی ریشخندِ اصلِ «پادشاهیِ مشروطه» هستند. در حالی که اگر ما نتوانیم شایستهی «سلطنتِ مشروطه» باشیم، بهطریقِ اولی شایستهی «جمهوریِ سکولار» هم نخواهیم بود. پارهای از این پهلویهراسان هنوز که هنوز است برای مردم روشن نکردهاند که چه رویکردی به دو اصلِ گوهرینِ استبدادسوز دارند؛ تضمینِ آزادیهای بنیادیِ ملت (پاسداشتِ حقوقِ شهروندان) و جداسازیِ بیشینهی حکومت از امرِ قدسی (سیاستگذاریِ غیرِدینی/ملی). هنوز که هنوز است بُردنِ نامِ «بهاییان» یا «سکولاریزم» در بیانیههای «شورای هماهنگی» یک تابوی بزرگ است. چه نیکوست که در راستای این پیشنهاد، به پسرِ اینسوی خاکریز هم بگویند که فامیلِ خود را برای همیشه به «مصطفوی» برگرداند! هر چه باشد پسوندِ «خمینی» هزاربار بیش از «پهلوی» منفور/خطرناک/معطوف به قدرت است.
کاش می فهمیدیم که جمهوریهای سلطنتی و استبدادی که ما و امثال ملت ما در آن زیسته و می زیند هیچ برتری بر پادشاهی مشروطه مبتنی بر حقوق اساسی ملت ندارد.ولی ظاهرا کم عمق تر از این حرفهاییم و چسبیده ایم به ریسمان پوسیده شکل رژیم!
پاسخحذفنرگس