۱۳۹۱ بهمن ۲, دوشنبه

بهترین جهان ممکن

جنگیدن بر سرِ هیچ... زندگی برای مرگ... شادی برای غم... باهم‌بودن برای تنهایی... هستی برای نیستی... بودن برای نبودن... ارزش‌پنداری برای تهی‌بودگی... پرواز برای زمین‌گیر شدن... تعالی برای ابتذال... آگاهی برای جهل... لذت برای درد... خنده برای اشک... مهر برای کین... مثبت برای منفی... ایجاب برای سلب... تعین برای پا-در-هوایی... پرواز برای سقوط... ساختن برای ویرانی... دیدن برای کوری... رفتن برای ماندن...

۱ نظر:

  1. گمان می‌بردم که دارم قلقلک‌ش می‌دم ولی گویا با ناخن افتاده بودم به جانِ پوستش. حسابی سرخ شده بود و جای انگشتام مونده بود. آنی به خودم اومدم،دستام رو از رو تنش برداشتم. سکوت. فرداش سری بهش زدم. زخما کمرنگ شده بود و مکتوب . می‌دونستم.

    پاسخحذف