- چرتکهی جمهوریِ اسلامی پس از ارزیابیِ چهار سال ایستادگی در برابرِ مردم، گویا به این نتیجه رسیده است که باید به تودههای تحولخواه اندکی روی خوش نشان داد. بازگشتِ «اعتبارِ صندوقِ رای» کمترین فرآوردهی بیست و چهارمِ خرداد است.
- تجربهی اخیر ثابت کرد که خامنهای و هاشمی هنوز هم میتوانند با یکدیگر به ائتلاف برسند و دستیابی به منافعِ مشترک میانِ این دو، پیششرطِ پیروزیِ ائتلافِ اصلاحطلبان بوده است. وگرنه اکنون برای ما روشن است که با کنارهگیریِ مهدیِ کروبی، آرای موسوی (در اعلامِ رسمیِ نتایج) یک دانه هم افزایش پیدا نمیکرد چرا که رهبر برای آن انتخابات برنامهی دیگری داشت و نامهی هاشمی که میگفت «این لقمه از گلویت پایین نمیرود» بهترین گواه بر اختلافِ آشتیناپذیرِ منافعِ آن دو در انتخاباتِ پیشین بود.
- با رخدادِ کنونی، چراییِ کودتای هشتاد و هشت ابهامِ بیشتری پیدا کرده است. اگر خامنهای میتواند در یک بزنگاهِ سیاسی از حب و بغض یا منافعِ فردی فراتر برود، چرا پیشتر چنین نکرد؟ آیا دشمنیِ شخصی با میرحسینِ موسوی یگانه علتِ تندادن به آن کودتای ننگین بود؟ آیا خامنهای (که نشان داده کارهایش از منطقی سیاسی برخوردار است) بهراستی گمان کرده بود که هاشمی و موسوی بر ضدش توطئه خواهند کرد و او را از جایگاهِ رهبری به زیر خواهند کشید؟ یا همهی اینها خیالبافیهای برآمده از شوکِ کودتا بوده است؟ برگزاریِ دادگاههای نمایشی و کشتارِ مردم و تحمیلِ آنهمه هزینه به کشور بر اساسِ چه تحلیلی انجام گرفت؟ سخنانِ موسوی پیش از انتخابات بههیچوجه تندتر از سخنانِ روحانی در این دوره نبود و ترجیعبندِ هر دو نیز چیزی جز پایاندادن به آنارشیزمِ دولتی.
- از تاریکیِ همچنان حکمفرما بر کودتای پیشین که بگذریم، باید بپذیریم که خامنهای با شمردنِ کمابیش باورپذیرِ آرای مردم پارهی بزرگی از بدنامیِ خود را جبران کرد و همزمان با بخشیدنِ اعتبارِ دوباره به «صندوق»، وجههی خود را نیز بهمیزانِ چشمگیری ترمیم کرد. ازینرو، بهتر است اپوزوسیون برای تحلیلِ انتخابات به دستاویزهایی بهجز «نه به خامنهای» چنگ بزنند.
- در راستای بازسازیِ اعتبارِ رهبری، این مساله نیز نباید دور از چشم بماند که خامنهای با این انتخابات، تصفیهحسابِ واپسین را با رئیسِ دولتِ کنونی بهسرانجام رساند. در جشنهای خیابانی یک تصویر بسیار عبرتآموز و گویا بود؛ جوانی عکسِ محمودِ احمدینژاد را وارونه در دست گرفته بود و چشمانِ او را نیز سوراخ کرده بود. شعارهای «محمود رفت» و «احمدی بای بای» نیز نشانهی دیگری بود از اینکه رهبری کامیابانه توانست موجِ نفرتی را که پس از خطبههای بیست و نهمِ خردادِ چهار سال پیش بهسوی خودش روان کرده بود، دوباره به دوشِ گماشتهی تاریخمصرفگذشتهاش بازگرداند.
- رفتارِ احمدینژاد در سالهای پایانیِ دولت، در تغییرِ رویکردِ رهبری نسبت به جناحهای حکومت اثرِ انکارناپذیری داشت. وقاحتِ احمدینژاد در خانهنشینیِ ده روزهاش و پخشِ فیلمِ افشاگرانه وسطِ صحنِ مجلسِ شورای اسلامی را مقایسه کنید با نجابتِ خاتمی در تعامل با حاکمیت. پشیمانیِ رهبر از برکشیدنِ باندِ احمدینژاد، معنایی جز پناهبردنِ دوبارهی او به اردوگاهِ اصولگرایانِ سنتی یا اصلاحطلبانِ میانهرو نداشت.
- در راستای زدودنِ جریانِ سوم از صحنهی سیاسیِ کشور، باید گفت که نشانهها حاکی از بازگشتِ جمهوریِ اسلامی به روندِ حکمرانیِ پیش از هشتاد و چهار است؛ یعنی انتقالِ دوبارهی قدرت (بهنحوِ یکپارچه؛ شاملِ قدرتِ اجرایی) به اُلیگارشی/گروههسالاریِ روحانیت (که البته با علیاکبرِ ولایتی نیز انجامپذیر بود). بنابراین، از امروزِ شاهدِ بازیابیِ ثباتِ حکمرانی در رژیمِ اسلامی هستیم؛ چیزی که با احمدینژاد بهشدت در معرضِ خطر قرار گرفته بود. اگر این ثباتِ سیاسی را با مشارکتِ هفتاد و اندی در یک انتخاباتِ غیرِکودتایی جمع کنیم، «بیمه»ی نظامِ مقدس بهمعنای واقعیِ کلمه خروجیِ تصمیمِ هوشمندانهی خامنهای خواهد بود.
- تجربهی احمدینژاد درسِ خوبی بود برای آن دسته از براندازان که ایمان داشتند با برآمدنِ او، جمهوریِ اسلامی سرنگون میشود. اما او برکشیده شد، هشت سال کشور را تاراج کرد و موقعش که رسید هیاتِ حاکمه بهزیر کشیدش. ازینجهت، شادمانم از اینکه دوستانِ خودم که هشت سال پیش با همین تحلیل (در دورِ دوم) به احمدینژاد رای دادند یا از پیروزیِ او پشتیبانی کردند (و هنوز هم یادداشتهایِشان در حمایت و ستایش از تبهکارترین دولتِ تاریخِ ایران در حافظهی وبلاگستانِ فارسی باقی مانده است) در این دوره با شگفتیِ بسیار رایِ خود را بهنامِ حسنِ روحانی به صندوق انداختند.
- یک تحلیلِ جداگانه باید برای این گفتهی روحانی در جمعِ هوادارانش در جماران، بهتاریخِ یازدهمِ خرداد و مدتها پیش از انصرافِ محمدرضا عارف، نوشته شود: «اولین قدم تشویقِ همه برای تشکیلِ صفهای طولانی پای صندوقهای رای در انتخابات است. بنده یک کلمه بهصورتِ مبهم بگویم؛ امسال یعنی سال ۹۲، سالِ ۸۸ نخواهد شد.» این سخن آن روز لافِ گزاف بهدید میآمد اما امروز یک اطمینانِ شگفتآور از ارادهی حاکمیت به برگزاری انتخاباتی یکسره متفاوت با چهار سالِ پیش. نخستین پرسش آن است که روحانی با کدامین پشتوانه و شاهد (از اندرونیِ نظام) چنین اظهارِ نظری کرد؟
- سعیدِ برزین چندینبار در بیبیسی بهدرستی تاکید کرد که صرفِ پیروزیِ روحانی بهمعنای عدمِ دستکاریِ آرا نیست. شخصاً گمان میکنم که نگهداشتنِ روحانی در مرزِ پنجاه درصد و ریاستجمهوریِ او با میزانِ آرایی شکننده که میرفت تا مرحلهی دوم را پیشِ پایش بگذارد، قدرتِ مانور و چانهزنیِ منتخبِ ملت را با حاکمیت تا اندازهای که موردِ رضایتِ رهبری ست، کم خواهد کرد. همچنین با در نظر گرفتنِ رایِ برخی سبزها به محمدباقرِ قالیباف، نشانهها حاکی از بالاتر بودنِ آرای او (از میزانِ اعلامشده) بود و اینکه بخشیدنِ ردهی سوم به سعیدِ جلیلی چندان باورپذیر نیست (در حالی که ولایتی با دارابودنِ پشتیبانیِ مهمترین تشکلهای راستِ سنتی در ردهی پنجم قرار گرفته است). ازینرو، بدبینیِ برخی تحلیلگران درنگپذیر است که این انتخابات در جهتِ رضایتِ توامانِ رهبری و مردم مهندسی شد.
- چه ما کنارهگیران و چه پارهای از رایدهندگان هیچیک باور نمیکردیم که حکومت به ریاستجمهوریِ این آدم تن دهد. اما جمهوریِ اسلامی نشان داده است که هر گاه در دشواریِ جدی قرار گیرد (تحریمهای فزاینده، ازهمگسیختگیِ مدیریتِ اجرایی و افزایشِ نارضایتیِ عمومی) از «ظرفیتِ» دموکراتیکِ خود (البته از راهِ ساز و کارهایی همچون نظارتِ استصوابی که آنرا مهار و کنترل کند) بهرهبرداری خواهد کرد و پیشوندِ «جمهوری» را به یاریِ نظامِ اسلامی خواهد رساند. تبریکِ سپاهِ پاسدارانِ انقلابِ اسلامی به رئیسجمهورِ منتخب نشان میدهد که ارادهی برگزاریِ انتخاباتی آبرومند، رقابتی و کمابیش سالم از بالا صادر شده است و همهی ارکانِ حکومت به آن پایبندی نشان دادهاند. درست همانگونه که کودتای هشتاد و هشت حکمِ حکومتی بود و تمامیِ نهادهای کشور برای پیشبردِ آن بسیج شدند. ازینجهت، ضمنِ شادباشگویی به سبزهای روحانیمدار، شایسته است این واقعیت را یادآوری کنم که آنان چیزی را به حاکمیت تحمیل نکردند و اگر بنا بود مقاومت در برابرِ خامنهای چنین نتیجهای داشته باشد، چهار سال پیش و با خروشِ میلیونیِ مردم میتوانستیم حکومت را به عقبنشینی وادار کنیم.
- تجربهی اخیر ثابت کرد که خامنهای و هاشمی هنوز هم میتوانند با یکدیگر به ائتلاف برسند و دستیابی به منافعِ مشترک میانِ این دو، پیششرطِ پیروزیِ ائتلافِ اصلاحطلبان بوده است. وگرنه اکنون برای ما روشن است که با کنارهگیریِ مهدیِ کروبی، آرای موسوی (در اعلامِ رسمیِ نتایج) یک دانه هم افزایش پیدا نمیکرد چرا که رهبر برای آن انتخابات برنامهی دیگری داشت و نامهی هاشمی که میگفت «این لقمه از گلویت پایین نمیرود» بهترین گواه بر اختلافِ آشتیناپذیرِ منافعِ آن دو در انتخاباتِ پیشین بود.
- با رخدادِ کنونی، چراییِ کودتای هشتاد و هشت ابهامِ بیشتری پیدا کرده است. اگر خامنهای میتواند در یک بزنگاهِ سیاسی از حب و بغض یا منافعِ فردی فراتر برود، چرا پیشتر چنین نکرد؟ آیا دشمنیِ شخصی با میرحسینِ موسوی یگانه علتِ تندادن به آن کودتای ننگین بود؟ آیا خامنهای (که نشان داده کارهایش از منطقی سیاسی برخوردار است) بهراستی گمان کرده بود که هاشمی و موسوی بر ضدش توطئه خواهند کرد و او را از جایگاهِ رهبری به زیر خواهند کشید؟ یا همهی اینها خیالبافیهای برآمده از شوکِ کودتا بوده است؟ برگزاریِ دادگاههای نمایشی و کشتارِ مردم و تحمیلِ آنهمه هزینه به کشور بر اساسِ چه تحلیلی انجام گرفت؟ سخنانِ موسوی پیش از انتخابات بههیچوجه تندتر از سخنانِ روحانی در این دوره نبود و ترجیعبندِ هر دو نیز چیزی جز پایاندادن به آنارشیزمِ دولتی.
- از تاریکیِ همچنان حکمفرما بر کودتای پیشین که بگذریم، باید بپذیریم که خامنهای با شمردنِ کمابیش باورپذیرِ آرای مردم پارهی بزرگی از بدنامیِ خود را جبران کرد و همزمان با بخشیدنِ اعتبارِ دوباره به «صندوق»، وجههی خود را نیز بهمیزانِ چشمگیری ترمیم کرد. ازینرو، بهتر است اپوزوسیون برای تحلیلِ انتخابات به دستاویزهایی بهجز «نه به خامنهای» چنگ بزنند.
- در راستای بازسازیِ اعتبارِ رهبری، این مساله نیز نباید دور از چشم بماند که خامنهای با این انتخابات، تصفیهحسابِ واپسین را با رئیسِ دولتِ کنونی بهسرانجام رساند. در جشنهای خیابانی یک تصویر بسیار عبرتآموز و گویا بود؛ جوانی عکسِ محمودِ احمدینژاد را وارونه در دست گرفته بود و چشمانِ او را نیز سوراخ کرده بود. شعارهای «محمود رفت» و «احمدی بای بای» نیز نشانهی دیگری بود از اینکه رهبری کامیابانه توانست موجِ نفرتی را که پس از خطبههای بیست و نهمِ خردادِ چهار سال پیش بهسوی خودش روان کرده بود، دوباره به دوشِ گماشتهی تاریخمصرفگذشتهاش بازگرداند.
- رفتارِ احمدینژاد در سالهای پایانیِ دولت، در تغییرِ رویکردِ رهبری نسبت به جناحهای حکومت اثرِ انکارناپذیری داشت. وقاحتِ احمدینژاد در خانهنشینیِ ده روزهاش و پخشِ فیلمِ افشاگرانه وسطِ صحنِ مجلسِ شورای اسلامی را مقایسه کنید با نجابتِ خاتمی در تعامل با حاکمیت. پشیمانیِ رهبر از برکشیدنِ باندِ احمدینژاد، معنایی جز پناهبردنِ دوبارهی او به اردوگاهِ اصولگرایانِ سنتی یا اصلاحطلبانِ میانهرو نداشت.
- در راستای زدودنِ جریانِ سوم از صحنهی سیاسیِ کشور، باید گفت که نشانهها حاکی از بازگشتِ جمهوریِ اسلامی به روندِ حکمرانیِ پیش از هشتاد و چهار است؛ یعنی انتقالِ دوبارهی قدرت (بهنحوِ یکپارچه؛ شاملِ قدرتِ اجرایی) به اُلیگارشی/گروههسالاریِ روحانیت (که البته با علیاکبرِ ولایتی نیز انجامپذیر بود). بنابراین، از امروزِ شاهدِ بازیابیِ ثباتِ حکمرانی در رژیمِ اسلامی هستیم؛ چیزی که با احمدینژاد بهشدت در معرضِ خطر قرار گرفته بود. اگر این ثباتِ سیاسی را با مشارکتِ هفتاد و اندی در یک انتخاباتِ غیرِکودتایی جمع کنیم، «بیمه»ی نظامِ مقدس بهمعنای واقعیِ کلمه خروجیِ تصمیمِ هوشمندانهی خامنهای خواهد بود.
- تجربهی احمدینژاد درسِ خوبی بود برای آن دسته از براندازان که ایمان داشتند با برآمدنِ او، جمهوریِ اسلامی سرنگون میشود. اما او برکشیده شد، هشت سال کشور را تاراج کرد و موقعش که رسید هیاتِ حاکمه بهزیر کشیدش. ازینجهت، شادمانم از اینکه دوستانِ خودم که هشت سال پیش با همین تحلیل (در دورِ دوم) به احمدینژاد رای دادند یا از پیروزیِ او پشتیبانی کردند (و هنوز هم یادداشتهایِشان در حمایت و ستایش از تبهکارترین دولتِ تاریخِ ایران در حافظهی وبلاگستانِ فارسی باقی مانده است) در این دوره با شگفتیِ بسیار رایِ خود را بهنامِ حسنِ روحانی به صندوق انداختند.
- یک تحلیلِ جداگانه باید برای این گفتهی روحانی در جمعِ هوادارانش در جماران، بهتاریخِ یازدهمِ خرداد و مدتها پیش از انصرافِ محمدرضا عارف، نوشته شود: «اولین قدم تشویقِ همه برای تشکیلِ صفهای طولانی پای صندوقهای رای در انتخابات است. بنده یک کلمه بهصورتِ مبهم بگویم؛ امسال یعنی سال ۹۲، سالِ ۸۸ نخواهد شد.» این سخن آن روز لافِ گزاف بهدید میآمد اما امروز یک اطمینانِ شگفتآور از ارادهی حاکمیت به برگزاری انتخاباتی یکسره متفاوت با چهار سالِ پیش. نخستین پرسش آن است که روحانی با کدامین پشتوانه و شاهد (از اندرونیِ نظام) چنین اظهارِ نظری کرد؟
- سعیدِ برزین چندینبار در بیبیسی بهدرستی تاکید کرد که صرفِ پیروزیِ روحانی بهمعنای عدمِ دستکاریِ آرا نیست. شخصاً گمان میکنم که نگهداشتنِ روحانی در مرزِ پنجاه درصد و ریاستجمهوریِ او با میزانِ آرایی شکننده که میرفت تا مرحلهی دوم را پیشِ پایش بگذارد، قدرتِ مانور و چانهزنیِ منتخبِ ملت را با حاکمیت تا اندازهای که موردِ رضایتِ رهبری ست، کم خواهد کرد. همچنین با در نظر گرفتنِ رایِ برخی سبزها به محمدباقرِ قالیباف، نشانهها حاکی از بالاتر بودنِ آرای او (از میزانِ اعلامشده) بود و اینکه بخشیدنِ ردهی سوم به سعیدِ جلیلی چندان باورپذیر نیست (در حالی که ولایتی با دارابودنِ پشتیبانیِ مهمترین تشکلهای راستِ سنتی در ردهی پنجم قرار گرفته است). ازینرو، بدبینیِ برخی تحلیلگران درنگپذیر است که این انتخابات در جهتِ رضایتِ توامانِ رهبری و مردم مهندسی شد.
- چه ما کنارهگیران و چه پارهای از رایدهندگان هیچیک باور نمیکردیم که حکومت به ریاستجمهوریِ این آدم تن دهد. اما جمهوریِ اسلامی نشان داده است که هر گاه در دشواریِ جدی قرار گیرد (تحریمهای فزاینده، ازهمگسیختگیِ مدیریتِ اجرایی و افزایشِ نارضایتیِ عمومی) از «ظرفیتِ» دموکراتیکِ خود (البته از راهِ ساز و کارهایی همچون نظارتِ استصوابی که آنرا مهار و کنترل کند) بهرهبرداری خواهد کرد و پیشوندِ «جمهوری» را به یاریِ نظامِ اسلامی خواهد رساند. تبریکِ سپاهِ پاسدارانِ انقلابِ اسلامی به رئیسجمهورِ منتخب نشان میدهد که ارادهی برگزاریِ انتخاباتی آبرومند، رقابتی و کمابیش سالم از بالا صادر شده است و همهی ارکانِ حکومت به آن پایبندی نشان دادهاند. درست همانگونه که کودتای هشتاد و هشت حکمِ حکومتی بود و تمامیِ نهادهای کشور برای پیشبردِ آن بسیج شدند. ازینجهت، ضمنِ شادباشگویی به سبزهای روحانیمدار، شایسته است این واقعیت را یادآوری کنم که آنان چیزی را به حاکمیت تحمیل نکردند و اگر بنا بود مقاومت در برابرِ خامنهای چنین نتیجهای داشته باشد، چهار سال پیش و با خروشِ میلیونیِ مردم میتوانستیم حکومت را به عقبنشینی وادار کنیم.
«- تجربهی احمدینژاد درسِ خوبی بود برای آن دسته از براندازان که ایمان داشتند با برآمدنِ او، جمهوریِ اسلامی سرنگون میشود. اما او برکشیده شد، هشت سال کشور را تاراج کرد و موقعش که رسید هیاتِ حاکمه بهزیر کشیدش. ازینجهت، شادمانم از اینکه دوستانِ خودم که هشت سال پیش با همین تحلیل (در دورِ دوم) به احمدینژاد رای دادند یا از پیروزیِ او پشتیبانی کردند (و هنوز هم یادداشتهایِشان در حمایت و ستایش از تبهکارترین دولتِ تاریخِ ایران در حافظهی وبلاگستانِ فارسی باقی مانده است) در این دوره با شگفتیِ بسیار رایِ خود را بهنامِ حسنِ روحانی به صندوق انداختند.» بخشی از یادداشت ٣١خرداد٩٢ مخلوق
پاسخحذفبراندازانی که به احمدینژاد رای دادند دو دستهاند:
دستهی اول معتقد بودند احمدینژاد، با خصوصیات منحصر بهفردی که دارد، ناآگاهانه جمهوری اسلامی را دچار بحران میکند و به سرنگونی آن کمک میرساند.
دستهی دوم کسانی که احمدینژاد را جاهطلب و نمایندهی بخشی از مافیای کلانخواری میدانستند که آگاهانه روزی علیه حکومت طغیان میکند.
متوجهم که احتمالاً اکثر براندازانِ رای دهنده به احمدینژاد بنیاد تحلیلی مارکسی نداشتند و احمدینژاد را فقط فردی میدانستند که برای حاکمیت بحران زاست. نظر من برای رای به احمدینژاد دقیقاً آن چیزی نبود که دیگر مخالفانِ رای داده به احمدینژاد داشتند، اگرچه نزدیکی زیادی با آن داشت. نظر من در آن انتخابات اختصاراً این بود که بناپارتیزه شدن جامعه و ساختار سیاسی امری مطلوب و پیروزی کاندیدای اصلی «حزب نظم» نامطلوب است. طبیعی بود که در آن شرایط در انتخاب بین احمدینژاد-هاشمی، به احمدینژاد رای بدهم. گذشت زمان مرا از رایی که دادم پشیمان نکرد.
با این اوصاف، جملهی مخلوق را میتوانیم اینگونه تغییر بدهیم:
تجربهی احمدینژاد درسِ خوبی بود برای آن دسته از مخالفان او که میپنداشتند با تاکید بر یک راه و روش جزمی، مثلاً تحریم یا اصلاحطلبی میتوان راهی برای مهار حکومت جمهوریاسلامی یافت. بحرانی که هشت سال جمهوری اسلامی را مبتلا کرد - گرچه به نابودی آن نیانجامید اما آن را به درگیری تمامعیار در سال ٨٨ و عقبنشینی بزرگ در سال ٩٢ وادار کرد- با پیشبینیِ پیامبرانهی براندازانی شکل گرفت که در سال ٨٤ به سر صندوقهای رای رفتند و همان کسی را از صندوق بیرون آوردند که ولی فقیه میخواست.»
-----
چند توضیح:
١. نمیدانم چرا مخلوق از اینکه من به روحانی رای دادم شگفت زده شد. او میدانست که چهار سال پیش رای من به کروبی بود. اگر قرار بر تعجب بود میباید چهار سال پیش متعجب میشد.
٢. فرضاً این قرائت رسمی اصلاحطلبانه را که اغراقآمیز و تنگنظرانه است بپذیرم که احمدینژاد تبهکارترین دولت تاریخ ایران را تشکیل داد و هشت سال کشور را تاراج کرد، در آن صورت ناچارم اعتراف کنم تنها راه درست همان راهی است که مخلوق سندرم فرخنگهداری مینامد و محکوم میکند.
درخواست میکنم متن این کامنت در صورت امکان در صفحهی اصلی منتشر شود.
دربارهی نظرت نظرم را خواهم گفت. اما درست فهمیدم؟ تو میخواهی متنِ کامنتت را بهعنوانِ یادداشت/پُستِ جداگانه (و نه بهعنوانِ صرفاً کامنت در پای این یادداشتِ کنونی) در صفحهی اصلیِ وبلاگ چاپ کنم؟ چون در متن که هیچ اشارهای به وبلاگنویسِ خاصی نشده است ("دوستانِ من" هم فراوانند). پس از جهتِ «دفاع از حریمِ خلبانی» و «اعادهی حیثیت» بیوجه است چنین کاری (و با همین حالتِ فعلی مقصود حاصل است). مگر آنکه کامنتت را بحثِ مستقلی دربارهی انتخاباتِ یازدهم بدانی. در واقع چون چیزی که نوشتهای کامنتِ همین یادداشت است (گرچه در نقلِ آغازین به پُست/یادداشت شبیهسازی شده است)، چندان متوجه نشدم چرا میخواهی مستقلاً چاپ شود.
حذفچاپ میکنم... فقط چون میدانم خوی خدایان داری و توقعِ «کُن فیکون»... بههرحال بهتر بود قانع میکردی مرا برای این کار.
حذفاصرار نکردم تا مطابق میل خودت رفتار کنی. (البته در هر حالتی به میل خودت رفتار می کردی). درخواستم برای انتشار در صفحه ی اصلی برای دفاع نبود، به این دلیل بود که مخاطب بین دو استدلال مختلف و دو انتخاب قرار بگیرد.
پاسخحذفباشه... حالا که چاپ شده... کافی بود همین نظر رو یک هفته زودتر بگی... در همهی این مدت (از روی وسواسِ کلی) به انتشارش فکر میکردم و چون بهویژه (بهدلایلی نه چندان روشن) نسبت به تو خوشبین نیستم برایم سوال بود که چرا کامنت را در جایگاهِ پُست میخواهی... چند روز قبل از چاپش میخواستم دربارهی عنوانِ مطلبت هم باهات مشورت کنم که اگر پیشنهادی داری خودت عنوان رو تعیین کنی اما دیدم کلاً غایب یا ساکتی...
حذفدو پیشنهاد دارم:
حذف1. یک ایمیلِ امن و مستعار برای ارتباط با دوستان درست کن! چون من واقعاً سرگیجه گرفتهام بس که آدرسهای تاریخگذشته از تو دارم و الان اگر بخواهم نامهای بفرستم اصلاً نمیدانم چه کنم (علاقهای هم ندارم در ارتباطاتِ حقیقی، تکلیفِ مقولاتِ مجازی را روشن کنم).
2. فیدِ وبلاگِ جدیدت را از دسترس خارج کن! آخرین مطلبی که دربارهی پیروزیِ روحانی نوشته بودی، چند خطِ اولش را همه میتوانند در فیدخوانها ببینند اما باقیِ نوشته را اگر بخواهند بخوانند در کمالِ شگفتی با تقاضای یوزر/پسورد برای ورود به وبلاگ مواجه میشوند. بهنظرم اگر قصدِ آزارِ مخاطب را نداری (که بهخاطرِ همان ناخوشبینی چندان مطمئن نیستم) یا وبلاگ را عمومی کن و فید را کامل در دسترس قرار بده یا وقتی وبلاگ خصوصی است کلاً فید را غیرِقابلِمشاهده کن!
bp.blindpilot@gmail.com
حذفهمین ایمیل را دارم.
یادداشتی بود نوشتم و وبلاگ را عمومی کردم اما چند دقیقه بعد پاکش کردم و وبلاگ را به حالت قبل برگرداندم. درباره ی فیدخوان چیزی نمی دانستم و نمی دانم. ( میرزا هم اتفاقا درخواست اشتراک فرستاد و ایمیلی هم رد و بدل شد. ظاهرا به دلیل همین اپدیت بوده است.) اساسا اطلاع زیادی درباره ی فید و فیدخوان ندارم، اگر نه این اتفاق پیش نمی امد. البته می روم ببینم چطور می شود درستش کرد. غرض و منظوری در کار نبود، اتهام آزار مخاطب دیگر از کجا پیدا شد؟
اتهام نبود البته... میتوانی بگویی طعنهی زشت یا شوخیِ زننده یا چیزی از این قبیل.
حذف