I
مرا ببخشایید! ولی نمیتوانم نگویم که عذاب وجدان عجیبی میبینم در دوستانی که دولت انتخابیشان این روزها منتظر رای اعتماد بهارستانیهاست و هر بار تصویری از میرحسین موسوی بر دیوار یا پسزمینهی صفحهیشان نقش میکنند. آن آدم با پشتوانهی مردمی توانست یکسال و نیم (بهشیوهی خودش) مبارزه کند و بعد هم حبس شد. شگفتی من از این است که چطور هیچ فعالیتی در دو سال و نیم پیش از انتخابات برای آزادی رهبران معترض انجام ندادیم و ناگهان بسیاری از دوستان به این نتیجه رسیدند که با انتخاب روحانی میشود به حصر موسوی پایان داد! چه کسی به حصر پایان بدهد؟ رئیسجمهوری که حتی در انتخاب برخی از کلیدیترین وزرای خودش ناگزیر به رعایت پسند حاکمیت است؟ یا مردمی که هنوز ذوق خواندهشدن آراءشان را میکنند؟ یا ما که (بهدید شما عزیزان) فقط غر میزنیم و آیهی یاس میخوانیم؟ من (چنانکه چندینبار پیش از این هم گفتهام) سهشنبهی پس از حصر (نخستین روزهای اسفند هشتاد و نه) از برهوت خیابانهای تهران یقین کردم که محاسبهی حکومت درست بوده است. اینکه دوستان همهی امیدشان به چانهزنی حسن روحانی با قبلهی عالم است آیا معنایی جز این دارد که از اعتراض مردمی برای رسیدن به هدفشان (رفع حصر) ناامید شدهاند؟ پس ما همگی در ناامیدی از خودمان هماوازیم. حال تنها تفاوتِ ما با شما چهبسا آن باشد که از اول به چانهزنی هم امیدی نداشتیم. اینکه کسانی بگویند رای دادیم تا وضع کشور درست بشود خیلی منطقیتر است تا اینکه بگویند رای دادیم تا موسوی دوباره رهبری جنبش را بهدست بگیرد (که اگر قرار نباشد فعالیت سیاسی کند اصلاً آزادیاش به چه دردی میخورد؟). گناه موسوی از دید خامنهای خیلی بیشتر از چیزی ست که ما حتی تصور کنیم. نمیخواهم نقش جغد شوم را بازی کنم اما با اینکه آرزوی قلبیام رهایی این سه نفر از حصر است، گمانم بر آن است که مصلحت نظام اقتضا میکند دستکم تا پایان دورهی ریاستجمهوری روحانی همهی محدودیتهای موجود برای موسوی و کروبی همچنان ادامه یابد. خامنهای هیچ علاقهای ندارد که امید مردم را از آنچه هست بیشتر کند.
II
شاید برای دوستان رایدهنده تلخ باشد اما واقعیت آن است که برآمدن دولت اعتدال بهمعنای پایان اعتراضهای رادیکال است. نه اینکه اگر دولت جلیلی بر سر کار میآمد، لزوماً اعتراضها دوباره جان میگرفت. اما با پیروزی روحانی کوچکترین احتمال هم برای از سر گیری جنبش منتفی شده است. اعتراضهای ما به جایی نرسید، رهبرانمان را گرفتند و آب از آب تکان نخورد، حالا هم غریو شادی برای دولت جدید توانسته دورانی بهکل متفاوت از روزهای گذشته پدید آورد. این میان چرا گرفتار سرزنش درونی هستید؟ من فکر نمیکنم که سرنوشت رهبران جنبش سبز هیچ ربطی به پیروزی یکی از کاندیداهای انتخابات اخیر داشته باشد. روحانی، قالیباف یا جلیلی هیچکدام حبس موسوی را نه میتوانستند بیشتر کنند و نه کمتر. خامنهای اگر به برداشتنِ حصر راضی بشود حتماً شروطی خوهد داشت و تا جایی که میدانیم موسوی آدمی نیست که برای آزادی خودش قول و تعهدی به کسی بدهد. او اگر دوباره امکان حضور در عرصهی عمومی را پیدا کند دستکم میخواهد حزب تشکیل بدهد، روزنامه داشته باشد و دیدارهای مردمی را از سر بگیرد و صد البته خامنهای نمیخواهد خود را در موقعیت اجازه دادن یا اجازه ندادن قرار دهد؛ به موسوی غایب میشود هر اجازهای داد، اما موسوی حاضر چیزی جز دردسر نیست.
III
راستش را بخواهید بهنفع اقتدار ملی دولت تدبیر و امید هم نیست که یک اقتدار مردمی موازی را در کنار خودش نظارهگر باشد. هرگونه فعالیت سیاسی موسوی بهسبک دوران احمدینژاد (همچون دعوت به حضور خیابانی) معنایی جز تضعیف دولت روحانی ندارد. فراموش نکنید که تا آخرین روزها تاکید گاه و بیگاه رهبران جنبش بر «اعتراض به دولت» بود. رسانههای خارجی هم همیشه آنها را «رهبران مخالف دولت» مینامیدند. اما آن دولت دیگر تمام شد. دولت جدید هم ظاهراً نیازی به مخالفت ندارد چرا که بسیاری از مخالفان دولت پیشین و معترضان گذشته از آن پشتیبانی کردهاند. الان اگر موسوی بیرون [از حصر] باشد چارهای ندارد جز اینکه بیشتر از پیش بر نقد عملکرد رهبر و نهادهای زیر نظرِش پافشاری کند (چرا که مخالفت با دولت دیگر بیمعنا شده است) و همین هم در کنار نفوذ مردمی موسوی دلیل قانعکنندهای ست تا حاکمیت نگذارد که زخم کهنهشده دوباره در شکل و شمایل تازهای سر باز کند. همه چیز عوض شده است. حتی شاید برای ذهنیت قهرمانپرداز و اسطورهساز ما ایرانیان همان بهتر باشد که موسوی در حصر باقی بماند و از دیدهها پنهان. چرا که موسویِ امروز خواه ناخواه یادآور حسرتی بزرگ برای انتخاب چهار سال پیش ماست؛ انتخابی که با ناباوری به تاراج رفت. «تشکر از دیکتاتور» برای پذیرش دولت بنفش کمابیش بهمعنای پایان «مرگ بر دیکتاتور» در اعتراض به دزدی دولت سبز است.
پسنوشت:
در بازتابهای این نوشته دیدم که برخی در پرده یا به صراحت گفتهاند که نویسنده دربارهی "رفع حصر" خودخواهانه سخن گفته است و گویا فراموش کرده که موسوی بهعنوان یک انسان حق زندگی عادی دارد حتی اگر نخواهد دیگر به هیچگونه کنش سیاسی دست یازد. گمان میکردم روشن باشد که موضوع بحث "اثر برداشتن محدودیتها بر عرصهی سیاست ایران" است. وگرنه من هم هماوازم که میرحسین باید بتواند همچون دیگر شهروندان به زیست روزمرهی خود بپردازد و سلامت جسم و جان خودش را بهدور از حضور نیروهای امنیتی پی بگیرد. من از موسوی در مقام رهبر یک جنبش سخن گفته بودم و نه موسوی بهعنوان فرزند میراسماعیل.
پسنوشت:
در بازتابهای این نوشته دیدم که برخی در پرده یا به صراحت گفتهاند که نویسنده دربارهی "رفع حصر" خودخواهانه سخن گفته است و گویا فراموش کرده که موسوی بهعنوان یک انسان حق زندگی عادی دارد حتی اگر نخواهد دیگر به هیچگونه کنش سیاسی دست یازد. گمان میکردم روشن باشد که موضوع بحث "اثر برداشتن محدودیتها بر عرصهی سیاست ایران" است. وگرنه من هم هماوازم که میرحسین باید بتواند همچون دیگر شهروندان به زیست روزمرهی خود بپردازد و سلامت جسم و جان خودش را بهدور از حضور نیروهای امنیتی پی بگیرد. من از موسوی در مقام رهبر یک جنبش سخن گفته بودم و نه موسوی بهعنوان فرزند میراسماعیل.
http://www.4shared.com/office/vcKt7RCg/Gostareh_e_Darang_wa_Shetab.html
پاسخحذفکلیدی ترین مُعضل فتیله پیج شدن مردم در معنای وسیع آن در برابر حکومتگران اینه که - برغم اینهمه فلاکتهای دهه ای که محصول اقدامها و روشها و گفتارها و اخلاق و عقیده ی اخانید و شرکهای وابسته می باشه،- باید راست و با صمیمیت بگویند ما بدون حضور آلترناتیوهای مختلف، حاضر نیستیم در انتخابات شرکت کنیم. لزومی هم ندارد که مردم به حرکتهای خشونتی یا نمیدونم تئاترهای مضحک خیابانی دست بزنند. خیلی آرام ولی مصمّم و رو راست در خیابانها بایستند و شمع روشن کنند و بر پلاکاردها و امثالهم، همبسته و یک صدا بگویند: بدون حضور آلترناتیوهای دگر اندیش و دگر مرام و دگربرنامه، حاضر نیستند هیچ حکومتی را به رسمیّت بشناسند. یا اخانید و فقهای کپک زده ی مصلحت اندیش اقتدار خواه، این حقیقت خواست مردم را می پذیرند یا اینکه مردم باید حساب خیلی فلاکتهای هولناک را برای سرنوشت نسلهای ایرانزمین و ایران به طور کلّی در نظر بگیرند. همه ی این بازیهای صحرای کربلایی از نمیدونم خاتمی گرفته تا موسوی و روحانی، شعبده بازیهای فریبنده برای دوام و سیطره ی مطلق اخانید مستبد و توتالیتر خواه می باشد. همین.
پاسخحذفانصافا بگویم که نویسنده ی وبلاگ « خر مرد رند »، آدم فهمیده ایه. لینک یه مطلبش را اون بالا گذاشتی و من رفتم سراغ وبلاگش و آرشیوش. به به!. حیف این آدمهای فهیم که پخش و پلا افتاده اند. حیف!.
پاسخحذف"اگر قرار نباشد فعالیت سیاسی کند اصلاً آزادیاش به چه دردی میخورد"
پاسخحذفدوست عزیز ما امید داریم موسوی آزاد شود نه برای اینکه فعالیت سیاسی کند بلکه برای اینکه این مرد هفتاد و یک ساله بتواند زندگی عادی خود را از سر بگیرد. به شخصه حتی اگر موسوی از رهبری عذرخواهی هم کند, ذره ای از احترامی که برایش قائلم کم نخواهد شد.
بله! سخن بر سرِ نفعِ برداشتنِ حصر برای حوزهی عمومی بود وگرنه که من هم بخیل نیستم و خیلی هم (از جهتِ حقوقِ انسانیِ فردی) موافقم که موسوی آزاد شود و مانندِ یک شهروندی عادی زندگی کند، حتی اگر بخواهد باز به سکوتی بیست ساله باز گردد (البته اگر عمرش قد دهد).
حذفاما اینکه در هر صورت و با وجودِ هر واکنشی از سوی موسوی همچنان برای او احترام قائلید مفهوم یا پذیرفتنی نیست.
(Y)
حذفhttp://www.4shared.com/office/YydUHCGp/Gashtarehay_Sepehr.html
پاسخحذف