تا همین اندکی که من کاویدم چنین بهنظر میرسد که بسیاری از تاریخنگاران و تحلیلگران تنها نقش روحانیون و پیشهوران را در جنبش مشروطه برجسته کردهاند و حضور اثرگذار بسیاری از دگراندیشان مشروطهخواه (بابیان، ازلیان و بهائیان) را در آن خیزش سرنوشتساز آگاهانه یا ناآگاهانه نادیده گرفتهاند.
شاید تاثیرگذاریشان یا تعدادشان آنقدری نبوده که قابل ذکر پنداشته شوند.
پاسخحذفآفرین بر شما، سخن شما کاملن متین و درسته- سهتا از چهار روزنامهی آن دوران را بابیها در میآوردند، قضیه این بود که بعد از سرکوبی خونین بابیان، آنها که جان سالم بدر برده بودند، بر این باور بودند که میبایست اهداف این جنبش را کماکان بهر امکانی که شده به پیش برد و باصطلاح زیر «رادار» حرکت کرد. این بود که سعی داشتن بی سرو صدا عمل کنند و اساسا بدون نفوذ و تاثیر بابیان، چیزی بعنوان جنبش مشروطه پدیدار نمیگشت! کتاب «حیات یحیی» از یحیی دولتآبادی نمونه تلاش ارزنده بابیان است. دیگر آنکه در «تاریخ بیداری ایرانیان» بسیاری اشارهها به همین قضیه شده است. اینکه عدهای درآثارشان ( واین امروز هم ادامه دارد) این جنبش را بکلی کتمان و یا کمرنگ میآورند، خوب روشن است که از بابت چیست.
پاسخحذفر.ایرانی
هر گاه بخواهیم تاریخنگاری رسمی داشته باشیم، خود به خود پیداست که مراعات مالکین قدرت را باید سر لوحه کارمون قرار دهیم. ولی هر گاه بر آن باشیم که حقیقت را / دست کم برای شخص خودمون / کشف کنیم، آنگاه باید فقط حاشیه نشین شد و مثل بید از دست مالکین قدرت به خود لرزید و یواش یواش به جستجو و کشف حقیقت، همت کرد و اگه فرصتی بود، کشفیات خود را در جایی ثبت کرد و اجازه انتشارشون را بعد از مرگمون بدیم. تواریخ رسمی را در هر کجای جهان، که بشه پیدا کرد با حقیقت رخدداده شده اینهمانی ندارند. اکثر مورخان با قدرتمداران همپا و همسو هستند. تاریخ، یک کشف فردی می باشه؛ نه لوحه ی عام و رسمی.
پاسخحذف