چند کلمه دربارهی منش آخوندی آمیخته با تحلیلیمآبی عبدالکریم سروش و پیروانش:
این هم از معجزههای خاک پاک میهن است که فلسفهی تحلیلی (با آن سویههای سترگ نقادی گزارههای دینی) مسخ میشود به مولویخوانی و عرفانمسلکی. کسانی که علیالقاعده بهخاطر تخصص آکادمیکشان باید روشن، واضح و باریکبینانه بیندیشند و سخن بگویند، تا پای دین به میان میآید ناگهان تبدیل میشوند به یک شبهفیلسوف قارهای که شعر میخواند، تشبیه میکند و آسمان و ریسمان به هم میبافد تا اعتقادات دینی خود را بهاصطلاح موجه کند. اساتید گرانقدر حتی اینقدر هم هنر ندارند که اندوختهی خود را از فلسفهی تحلیلی در باب دلبستگیهای اسلامی درست بهکار گیرند و دستکم چیزی بگویند که بری از مغالطه و صرف تمثیل باشد. از «دیگری» در فلسفهی ایمانوئل لویناس تا «قاعدهی طلایی» کانت بختبرگشته را وام (بلاعوض) میگیرند تا بگویند «کاریکاتور محمد غیراخلاقی است». از همه بدتر، تشبیه پیامبر اسلام به پدر شخصی و گذر از آزارندگی دومی به اولی است. «شما از توهین به پدرتان ناراحت نمیشوید؟ خب محمد بن عبدالله پدر معنوی یک میلیارد مسلمان است». و این نهایت نبوغ اساتیدی است که هر روز برای شما فهرستی از نامهای فیلسوفان تحلیلی را قطار میکنند و از نظریاتشان داد سخن میدهند. گمان میکنم صراحت عالمان سنتی صد شرف دارد به این روضههای شیک که در نهایت همان حرف را با دورویی و سخنسرائی بازگو میکند. شما کشتار پاریس و توهین به محمد را همهنگام محکوم میکنید؟ خب مفتیهای الازهر و کثیری از آخوندهای قم هم درست همین کار را میکنند، جز اینکه بلد نیستند مانند شما «گوشت و پوست و خون دیگری» را به «باورهای دیگری» پیوند بزنند. من دربارهی واکنش این سلسلهی جلیله به معضل «نابالغی جامعهی مسلمانان» هیچ واژهای جز «تباهی» به ذهنم نمیرسد.
این هم از معجزههای خاک پاک میهن است که فلسفهی تحلیلی (با آن سویههای سترگ نقادی گزارههای دینی) مسخ میشود به مولویخوانی و عرفانمسلکی. کسانی که علیالقاعده بهخاطر تخصص آکادمیکشان باید روشن، واضح و باریکبینانه بیندیشند و سخن بگویند، تا پای دین به میان میآید ناگهان تبدیل میشوند به یک شبهفیلسوف قارهای که شعر میخواند، تشبیه میکند و آسمان و ریسمان به هم میبافد تا اعتقادات دینی خود را بهاصطلاح موجه کند. اساتید گرانقدر حتی اینقدر هم هنر ندارند که اندوختهی خود را از فلسفهی تحلیلی در باب دلبستگیهای اسلامی درست بهکار گیرند و دستکم چیزی بگویند که بری از مغالطه و صرف تمثیل باشد. از «دیگری» در فلسفهی ایمانوئل لویناس تا «قاعدهی طلایی» کانت بختبرگشته را وام (بلاعوض) میگیرند تا بگویند «کاریکاتور محمد غیراخلاقی است». از همه بدتر، تشبیه پیامبر اسلام به پدر شخصی و گذر از آزارندگی دومی به اولی است. «شما از توهین به پدرتان ناراحت نمیشوید؟ خب محمد بن عبدالله پدر معنوی یک میلیارد مسلمان است». و این نهایت نبوغ اساتیدی است که هر روز برای شما فهرستی از نامهای فیلسوفان تحلیلی را قطار میکنند و از نظریاتشان داد سخن میدهند. گمان میکنم صراحت عالمان سنتی صد شرف دارد به این روضههای شیک که در نهایت همان حرف را با دورویی و سخنسرائی بازگو میکند. شما کشتار پاریس و توهین به محمد را همهنگام محکوم میکنید؟ خب مفتیهای الازهر و کثیری از آخوندهای قم هم درست همین کار را میکنند، جز اینکه بلد نیستند مانند شما «گوشت و پوست و خون دیگری» را به «باورهای دیگری» پیوند بزنند. من دربارهی واکنش این سلسلهی جلیله به معضل «نابالغی جامعهی مسلمانان» هیچ واژهای جز «تباهی» به ذهنم نمیرسد.
تفکر، پدیدار شدن فردیت آدمیست در گستره ی استقلال اندیشه. بی شک آدمایی که در چارچوبهای معین و مشخصی لم داده اند، اگه ارزنی از مثلا فکر نیز در مخوشون جولان بکنه، فقط برای توجیه و تفسیر و تاویل و تبرئه ی اعتقادات شخصی و فرقه ی خودشونه. از جمله امثال آقای سروش و همانندانش. در دایره ی قلم سوزوندن و کاغذ حرام کردن این طیف، هر کسی که در تاریخ واویلای ایران، حرفی از دهانش و قلمش جاری شده، به زعم این قوم رسوای عقیدتی و منحط در کاراکتر و منش، فقط ردای اسلام و محمد را باید بر دوشش افکند، گیرم که خیام باشه یا هر کس دیگه. حتا مولوی که در دیوان شمسش به تمام بوق و دهل الهی ریده رفته.
پاسخحذفاستدلالاتت کاملا درستن. کار انسان متفکر، روشن کردن مغزه مسئله است نه روضه های شیک و پیک خوانی با چاشنی زلم زیمبوهای عاریتی از توبره ی بیگانگانی که حتّا استعداد روخوانی آثارشون را نداریم, چه رسد به فهم و هضم افکارشون.
واسه همینه که روشنفکری دینی چیز قابل اطمینانی نیست.
پاسخحذفاز یه نشریه کاریکاتوری انتظار نمیره غیر از این عمل کنه. کارش بزرگنماییه.
اما باید قبول کرد که نشریه هم رندبازی کرده. من موافق جنجال نیستم، ولی رسانه هم اخلاق حالیش نیست. شمارگان نشون میده.
ببخشید اگه آشفته بود حرفم.
الان حواسم خیلی سر جاش نیست ولی علی ای حالن :
پاسخحذف1- همین جناب سروش بود که تخم تحلیلی را در خاک این سرزمین کاشت . این اولندش
2- دومندش مسلمانها خرند ولی ماها مثلا خر نیستیم . یعنی چی ؟ یعنی باید فحش بشنویم و فحش ندهیم . دوزاری افتاد یا نه ؟
3- سومن : من کی باشم ؟ من منوچهرم
ماشالله قلمت هم قوی تر شده رفیق.
پاسخحذفبه قول ما رشتی ها آب ییلاق سازگار!