یادم هست که محمد خاتمی در سالهای نخست ریاستجمهوریاش و در یکی از جشنهای نادانی (ازدواج دانشجویی) گفت: «من همیشه به دختر و پسرها میگویم شما که الان در دو خانه زندگی میکنید، خب این را یکی کنید و با هم زندگی کنید. این واقعاً کار سختی نیست و بهصرفه هم هست» (نقل به مضمون). این جملهی بسیار آشنایی است که والدین در دلسوزانهترین حالات خود به فرزندان اندرز میدهند. البته منظور خاتمی این نبود که (بهتعبیر رایج و هشدارآمیز ارباب عمائم و غنائم در این روزها) «ازدواج سفید» کنید، میگفت عقد شرعی بخوانید و بروید زیر یک سقف در صلح و صفا زندگی بیاغازید. چیزی که میخواهم بگویم درست به «زیر یک سقف رفتن» باز میگردد. بهنظرم چنین کاری چه در شکل سپید/سکولار و چه در هیات سیاه/دینی چندان حرمتی به فردیت و آزادی شخصی و حریم خصوصی نمیگذارد. وسوسهی «بهصرفه بودن» هم تنها شگردی است (از منظر اقتصاد و هزینه) برای آنکه شکل سنتی زناشویی در قالب تازهای بازآفرینی شود. ما تا زمانی که عقلمان سر جایش باشد، بهطبع نمیبایست تن به چنین چیزی بدهیم. بهنظرم نصفنشدن خرج اجاره خانه (یا دوبرابر پرداخت کردن آن در قیاس با ازواج همسقف دینی و غیردینی) کمترین بهای «آزادی» و پیشپاافتادهترین تاوانی است که باید برای «خودباشی» (دربرگیرندهی تنهایی و با دیگران بودن) پرداخت کرد. آزاداندیشانهترین پیوندها نیز با چنین تصمیمی منجر به چشمداشتهای ناگزیر و رنجشهای جبرانناپذیر خواهد شد. گمان میکنم اگر زن و شوهرها هم زیر دو سقف زندگی میکردند و «دوری بایسته» را در «پیوند مقدس» خود حفظ میکردند و مفهوم «زندگی مشترک» را چنان جدی نمیگرفتند که بعد ناچار به «فسخ اشتراک» شوند، شاید از کمیت رابطه کاسته میشد اما بیتردید بر کیفیت آن میافزود. و پسندیده است این حقیقت را همواره به خودمان یادآور شویم که «تنها ماندن» شمشیر داموکلس (یا قمهی حضرت عباس) بر سر ما بوده است تا از هراس آن حتی اندیشهی برگزیدن سبکی نوآیین و جداگانه را نیز (در قیاس با شیوهی کهن) به ذهن خود راه ندهیم. «سنت» همیشه برای پیوستگی و حفظ میراث خود «تمامی گزینهها را روی میز نگه میدارد»؛ از ظریفترین حیلهها تا وحشیانهترین مجازاتها.
عالی بود.
پاسخحذفو سنت همیشه بر پیوند تکیه داره. نگاه سنتی رو باید از دید اسطورهای نگاه کرد. چون از ذهنیتی بدوی ناشی میشه.