۱
وقاحت و تحریف شانه به شانهی هم ره میسپُرند. این روزها دروغ هم رستاخیز دوبارهای یافت و دلالتهای معنایی نوینی به خود گرفت. علیرضا نامور حقیقی از شاخهی دانشگاهی رژیم اسلامی در تورنتو به رفسنجانیِ پیش از انقلاب لقب «مبارز راه حقوق بشر» را ارزانی کرد و خود آن مرحوم اسلامگرای مشارکتجو در ترور نخستوزیر مملکت را در قبر به قهقهه انداخت. او فرج سرکوهی را متهم میکند که ضد شاه نفرتپراکنی کردند و خودش پس از چهل سال تجربهی ناب از «فساد و ظلم» جمهوری اسلامی، این دو وصف را در نهایت ریاکاری به رژیم پیشین میچسباند تا کارنامهی حقوق بشری رفسنجانی را رنگ و جلای دیگری بدهد. از آن سو، کرباسچی و مهاجرانی نشان دادند که طویلهی پانزده خرداد برای همیشه تازهنفس باقی خواهد ماند. این نخوت تکنوکراتهای خمینیساخته خودش نیازمند مطالعهی جداگانه است. دار و ندار این دو دُردانه از رفسنجانی بود. اما ولینعمت ایشان دار و ندار خیلیها را بر باد داد. کاش این را میفهمیدند! غلامحسین خان مردم را تیول و طفیلی سفرهداران انقلاب میپندارد و حاضر است رفسنجانی را برتر از کورش بنشاند. اگر او سردبیر بیبیسی فارسی میشد، لابد یک هفته عزای عمومی اعلام میکرد و جمالالدین موسوی را مجبور میکرد که سیاه بپوشد، بغض کند و زیارتنامهی تنظیمی برای آیتالله هاشمی را از بَر بخواند. عطاءالله خان رسماً ملت را خر فرض میکند وقتی میگوید هاشمی زمانی جنگ را متوقف کرد که بهنفع کشور بود. یعنی اینکه آن عزیز ازدسترفته توانست شش سال وقت اضافه برای ویرانی و مرگ و فلاکت بخرد، از ذکاوت و بزرگمردی و ایراندوستیاش بود. روشنفکر انقلاب اسلامی که بعدها خودش را «روشنفکر دینی» نامید، علناً ماشین ترور جمهوری اسلامی را که از همان فردای انفجار نور به کار افتاد، تطهیر میکند و مجاهدین «خدانیامرز» را مقصر اصلی در بسته شدن فضای سیاسی و خشونت دولتی میانگارد که سبب شدند «آرمانهای نیک انقلاب» عقب بیفتد و فراموش شود. انگار نه انگار که آن آرمانها از همان پشت بام مدرسهی رفاه (و البته با تکبیرهای پرشور همین مجاهدین) پیگیری شد تا اینکه در پایان آن دهه به گورستان خاوران انجامید. در این دروغ بزرگ که «مجاهدین دست به ترور زدند و دولت انقلابی هم ناگزیر شد متقابلاً خشونت نشان دهد» هیچ تفاوتی میان عبدالکریم سروش و عطاءالله مهاجرانی نیست. مثل آبِ خوردن انکار میکنند که جمهوری اسلامی از همان روز نخست و خیلی پیش از آنکه مجاهدین خلق وارد فاز مسلحانه شوند، به کشتار و شکنجه و سرکوب سیستماتیک بسیاری از اعضاء این سازمان روی آورد و حتی هواداران نوجوان آنرا بهجرم داشتن یک اعلامیه یا عکس یا روزنامه به جوخهی اعدام سپرد. از آن سو، ورشکستههای پیر و جوان چپ که درد نیستی خود را با ستایش هستی جمهوری اسلامی مرهم مینهند، به روح بزرگ آن مرحوم درود فرستادند یا موی گندیدهی عفت مرعشی را با فرهیختهترین زن تاریخ معاصر تاخت زدند.
۲
این یک سناریو است و من در محققشدنش با کمال تاسف هیچ بُعد و امتناعی نمیبینم:
تیمی که خارج از کشور برای پشتیبانی از مذاکرات هستهای به برپایی زنجیرهی امید در ممالک غربی دست زد و حتی یک دانه از آن زنجیرهها را در اعتراض به نسلکشی در سوریه تشکیل نداد، ائتلافی که هم شاخهی دانشگاهی دارد و هم پناهندهی سیاسی و هم روزنامهنگار و هم تروریست و آدم امنیتی که همگی پس از ریاستجمهوری حسن روحانی در هر برهه یکصدا عمل کردهاند و «دستگاه تولید رضایت» را (بهتعبیر رسای رامین پرهام) میچرخانند بهعلاوهی اسدیستهای مقیم اروپا و کانادا و آمریکا، اگر روزی مردم با خواست تغییر به خیابانها بیایند و رژیم هم از حسن نصرالله و دیگر دستپروردههای خودش یاری بطلبد و خلاصه سرکوب را بهشکلی عریان کلید بزند، همهی این ائتلاف مذکور یکسره پشت جمهوری اسلامی خواهند ایستاد و توجیههای دیروز و امروزشان را درست بههمان شیوهای که اپوزیسیون را میزدند، اینبار برای مشروعیتبخشیدن به حمام خون در ایران بیکموکاست تکرار خواهند کرد. «جزیرهی ثبات حق دارد که در برابر ناامنی و آشوب بایستد». کسانی که از یک حکومت فرقهای و فاقد مشروعیت قدم به قدم صورتکی از دولت ملی و مشروع تراشیدند و قاسم سلیمانی را با آرش کمانگیر همسان کردند، آنانی که «ثبات سیاسی» را با هزار مَن سریش به رژیمی چسباندند که عامل بیثباتی و به خاک سیاه نشاندن همسایگانش بود، کسانی که با استناد به مقاومت ضد اسرائیل یا ارجاعهای از سر ذوقزدگی به کارل اشمیت از «حقانیت دولت» در سوریه دم زدند و اسدنوازی پیشه ساختند، صلحدوستان نادانی که شعورشان در این حد بود تا ضد طرح منطقهی پرواز ممنوع در سوریه موضعگیری کنند، عزیزانی که هر بار در بازسازی ایدئولوژیک رژیم آنرا صمیمانه یاری کردند و در سیاست منطقهای خانمانسوز ولیفقیه و سپاه با اسم رمز «عمق استراتژیک» به مالهکشی پرداختند، یقین بدانید که روز موعود «مردم» را به کسانی بهجز صدها هزار کشتهی تهران و اصفهان و مشهد و سنندج و شیراز و تبریز ترجمه خواهند کرد. همین دلسوزانی که دائم روضهی «اصلاح تدریجی» میخوانند و تحریم سپاه را معادل تحریم مردم جا میزنند و هر اقدامی را برای فشار به ملایان حاکم «جنگطلبی» مینامند، روزی که اصلاح واقعی دیگر گروگان جناح فاسد استمرارطلب نباشد بیهیچ شرمی پشت سپاه در میآیند و قتل عام مردم را نادیده میگیرند. مطمئن باشید در آن روز چپ کهنهکار ایرانی (در راستای سنت مقدس بیگانههراسی) مقالات درخشانی خواهد نوشت که ما نیازی به «دخالت بشردوستانه» نداریم و عزت نفس ایرانیان طلب کمک از اجنبی را برنمیتابد و خود مردم از پس دفن عزیزانشان در گورهای بینامونشان برخواهند آمد. جمهوری اسلامی برای «روز سرکوب بزرگ» یک تیم کامل با ویترینی از همه جور تیپ اجتماعی (هنرمند و طنزنویس و روشنفکر و مبارز سیاسی و فعال حقوق بشر) تدارک دیده است و یک پروپاگاندای عریض و طویل در آستین دارد که از صداوسیما تا صدای آمریکا لبیکگویان آمادهاند که بوقهای خود را بهسود بقاء خونین مافیای شیعی حاکم بر ایران به کار بیندازند. من از اینکه چنین روزی جامهی واقعیت به تن کند میترسم و در آن هنگام دستهای تک تک کسانی را که امروز دارند روی وقاحت و تحریف را سپید میکنند، آلوده به خون مردم ایران خواهم دید.