یک خوبی مصطفی ملکیان این است که خیال ما را از سودمندی هر نوع فکر انتزاعی چه در وادی دین یا سیاست یا اخلاق راحت میکند. ملکیان خودش تجسم عینی ناکارامدی کلیگوییهای فلسفی برای حل بحرانهای دنیای واقعی است. او اگر بهقول خودش در پی کاستی گرفتن این ظلمات و تاریکی حاکم بر کشورمان بود، در این شش سال حداقل یکبار ضد جنایت علنی جمهوری اسلامی علیه بشریت و در خاک یک کشور دیگر موضع میگرفت. در زندان صیدیانا هزاران آدم را با همکاری «ایران» به قتل رساندهاند و دارند به کورههای آدمسوزی میفرستند. بعد روشنفکر معنوی ما با ژست حکیم افلاطون مینشیند روبروی دوربین و از «وظیفهی اخلاقی» برای رای دادن به دولتی میگوید که نه دولتمردانش کاری جز پشتیبانی از قاسم تروریست کردهاند و نه خود این روشنفکر وظیفهای اخلاقی برای خودش دیده که ضد این تبهکاری تاریخی دم بر بیاورد. بله حضرت استاد! تاریکی اگر بیکران هم باشد باز با افروختن یک شمع کاستی میگیرد. ولی شما هیچ شمعی برنیفروختهاید. خواهش میکنم به خودتان و مخاطبان بختبرگشتهی تشنهی معنویتتان دروغ نگویید!
پسنوشت نخست:
سوریه به ما مربوط است عزیزان! سوریه به این انتخابات ربط دارد. جلاییپور جونیور و دیگر شعب تازهنفس جمهوری اسلامی در خارج از کشور اگر ذرهای در ادعای اصلاح صداقت داشتند میتوانستند حمایت از حسن روحانی را با محکومیت جنایت در سوریه همزمان پیش ببرند و از دولت کنونی بخواهند که به پشتیبانی از بشار اسد پایان دهد. این حتماً مطالبهای مهمتر از رفع حصر سه آدم است. آن سو نیم میلیون نفر کشته شدهاند و ما هم بیآبرو شدهایم.
پسنوشت دوم:
جمهوری اسلامی مفاهیم زیادی از زیست ایرانی را بیمعنا کرد. امثال مصطفی ملکیان هم با این کنشهای سخیف و سطحی، فلسفهی اخلاق را در ایران از معنا تهی کردند.