- احساس ناخوشایندِ یک کژدم نسبت به خویش؟!
اما لابد میدانید که عذابِ وجدان در سادو – مازوخیستها یعنی همان لذتِ نفس.
- آنچه علیرغم میل باطنیام انجام دادم، بنا بود چیزی باشد بهمثابهی پیش چشم آوردنِ داوریهایِ عدهای محدود (هشت نفر) نسبت به یکدیگر. متن این چت در قیاس با گسترهی خیانتِ امیدِ میلانی، کاملاً خصوصی محسوب میشد.
- فرستادنِ متن چت برایِ همان عدهی محدود بدونِ کسبِ رضایتِ گوینده، غیر اخلاقی بود. (گرچه گوینده بعداً گفت که جز یک مورد با فرستادنِ محتوایِ مطالبِ نقل شده از او برایِ آن عده مخالفتی نداشته است.) بههرحال، در این مورد و خصوصاً حال که همان انسانِ کامل موردِ ستایش گلناز، کل چت را عمومی ساخته، بابتِ اصل ماجرا و نیز اشتباهِ خودم در اعتماد به یک خائن (بُتِ بزرگِ گلناز)، از او معذرت میخواهم!
- به انتشار عمومی سپردنِ چیزی که تنها میانِ هشت نفر در جریان بود، جز شیطنتِ بیمارگونه چیز دیگری نیست. من از هر طریقی که توانستم، ناامیدانه از امیدِ میلانی خواستم که متن چت را از وبلاگاش بردارد اما چنین درخواستی از کسی که جنونِ خودنمایی دارد و لذت میبرد از اینکه به افشاگر ملقب گردد، پیشاپیش محکوم به شکست بود. باید بگویم که شخصاً باور نمیکردم امیدِ میلانی متن این چت را عمومی کند. اما مشخص شد که با فرستادنِ چت برایِ او، تیغ در کفِ یک انتقامجویِ مست داده بودیم و دیگر کاری نمیشد کرد.
کسی که از رویِ بلاهتِ محض (گلناز بخواند: نبوغ محض) مدعی "مرگِ اخلاق" است، طبعاً غیراخلاقی رفتار میکند (فرمولِ موردِ استفاده: اخلاق را مرده بپندارید تا با خیالِ راحت از شرش خلاص شوید!) اما این مانع نمیشود که من او را بهدلیل عدم پایبندی به کمینهی اصولِ اخلاقی و عمومی ساختن غیرمسؤولانهی متن این چت، تقبیح نکنم.
وضع گفتوگویی که تنها شش نفر از افرادی که اسمشان در این چت برده شده بود، از آن مطلع شده بودند (که فرستادناش برایِ همان عدهی محدود هم از نظر من خطا بود) بههیچوجه قابل قیاس نیست با رذالتای که امیدِ علمدار میلانی مرتکب شد و متن گفتوگو را با پینگهایِ متعدد در تمام وبلاگستان منتشر ساخت.
آنچه دیگران (و البته بهطعنه) افشاگریِ میلانی نامیدهاند، در حقیقت چیزی نیست جز بازنمایِ تمامعیار یک شخصیتِ تهی (فاقدِ کاراکتر) که همیشه از رویِ خودبزرگبینی ِ مضاعف، حقارتِ خود را ستایش کرده و با همین ترفند نیز برایِ خود حفاظِ امن ساخته است.
- یک اتفاق باورنکردنی که در وبلاگستان افتاده آن است که برخی اوج انحطاطِ یک نفر را دلیلای میگیرند بر سلبِ مسؤولیت از او نسبت به آنچه مرتکب میگردد. امیدِ میلانی البته چنین وضعیتی دارد و گویا وخامتِ شخصیتِ او بهجایِ آنکه مذمتِ دیگران را افزایش دهد سببِ نوعی مصونیت برایِ میلانی شده تا هر غلطی خواست بکند و در مقابل از انتقاد و پاسخگویی نیز معاف باشد.
من منکر اشتباهِ خود در این زمینه نیستم اما نمیفهمم چرا کسی باید در برابر خیانتِ تاسفانگیز این آدم که صرفاً از رویِ یک عداوتِ شخصی حیثیتِ بسیاری افراد را به بازی گرفت، بگوید که از میلانی توقعای نیست؟!
بسیار نامعقول است که رفتارهایِ مخاطرهآمیز و آشوبگریهایِ غیرمسؤولانهی امیدِ میلانی با تصریحاتِ مزوّرانهاش به عدم پایبندی به اخلاق، توسطِ دیگران توجیه گردد!
گویا همه پذیرفتهاند از آنجا که امیدِ میلانی هر اشتباهی را مرتکب میشود، پس هیچگاه اشتباه نمیکند و مؤاخذه یا تقبیح هم نباید بگردد!
- بخشی از مطالبِ چت و پارهای از بحثها در آنچه میلانی منتشر ساخته حذف گردیده است.
- جز آنچه از گوینده (گلناز) نقل شده، تمام داوریهایِ مثبت یا منفی (از سادگی تا حرامزادگی) که شخصاً راجع به دیگران کردهام را کاملاً قبول دارم.
طبعاً بخشهایِ نقل شده، داوریهایِ گوینده است و نه شنونده (مخلوق).
- امیدوارم این اشتباه در فرستادنِ چت برایِ شش نفر، که خیانتپیشگی و شیطنتِ موذیانهی امیدِ علمدار را در عمومی ساختن آن در پی داشت، برایِ هیچکس سببِ دردسر نگردد!
- از همهی کسانی که در این ماجرا بهواسطهی دانستن داوریهایِ دیگران نسبت به خودشان و یا دانسته شدنِ داوریهایِ خودشان نسبت به دیگران، بهواسطهی بیان شدنِ ارتباطاتشان با دیگران (که البته تکذیبهایِ مکرر گوینده نسبت به گفتههایش، اعتبار و صحتِ تمام گفتهها را مخدوش ساخته) و یا بههر سببِ دیگری بهگونهای موردِ إجحاف و آزار قرار گرفتند عذرخواهی میکنم!
در همین زمینه:
از امید خبر دارید؟
پاسخحذفگفتم همیشه پیش از آن که فکر کنی اتفاق می افتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم
امید دیگر زنده نیست
پاسخحذفمتاسفانه من از دوست امید شنیدم که فوت کرده. اومدم نگاهی به وب بندازم. چقدر غمانگیزه
پاسخحذف