۱۳۸۷ دی ۱۸, چهارشنبه

Bloody Nepotism


«که اینک باکره آبستن شده پسری خواهد زایید و نامِ او را عمّانوئیل خواهند خواند که تفسیرش این است: خدا با ما.»
انجیلِ متی 23:1

گرچه مسیح (از که سخن می‌گوییم؟ مسیحِ سامی یا مسیحِ گنوسی؟) و سرگذشتِ تاریخی‌اش (به روایتِ تاریخِ مقدس) سراسر از جنسِ پیامبرانِ ابراهیمی جداست و از میانِ انبوهِ پیام‌آورانِ سامی تنها کسی ست که توانست رویکردی کمابیش انسانی داشته باشد، اما بخواهیم یا نخواهیم بر زمینه و سنتِ سامی سر بر آورد و خواه ناخواه پدرِ آسمانی‌اش برای او از هر آدمی‌زاده‌ای عزیزتر بود. (گرچه در نهایت او را بر فرازِ صلیب تنها و درمانده واگذاشت و فریادش را نیز پاسخی نگفت.)
از جهتِ تفاوتش با گوهرِ تاریخِ سامی، او (یعنی مسیحِ پولسی) تنها موردی ست در این سنت که به هدفِ رهانیدنِ امتِ خویش از گناهان، به‌مثابه‌ی خداوند در تاریخ پای نهاده است. (خدای متجسد بیش‌تر رنگ و بوی یونانی دارد تا سامی و این زئوس بود که روی زمین راه می‌رفت نه یهوه.)
شاید تنها و مهم‌ترین تناقضِ شخصیتِ مسیح آن بود که تا همیشه میانِ تبار و روحِ خود سرگردان ماند؛ گاهی یهودی بود و گاه جهان‌وطن؛ گاهی خود را پادشاهِ یهود می‌خواند و گاه رهایی‌بخشِ جهانیان.
پارتی‌بازیِ کثیف عنوانِ زیرکانه‌ای ست برای سخنِ او: «هر کس مرا انکار کند، پدرم را انکار کرده است».

پس‌نوشت:
عبارتِ مذکور را چه‌بسا چنین هم ترجمه کنند: قوم‌پرستیِ خونین
داریوشِ آشوری (Nepotism) را به «آشناپروری» برگردانده است.

۴ نظر:

  1. مخلوق عزیز سلام!
    دلم نمی آید از کنار این نوشته شما بگذرم و چون همیشه سرم برای اینگونه مباحث به شدت درد می کند یقین می دانم نوشته ام این بار نیز در این وبلاگ طولانی خواهد شد و پیشاپیش باید در این خصوص عذر خواهی کنم.
    با یک مقدمه ی شاید به ظاهر بی ربط ولی ضروری، می روم سراغ ادامه داستان...
    مدتیست کتاب پرسپولیس را دست گرفته ام. البته نه آن پرسپولیسی که این روزها مشهور شده و فیلمش را هم ساخته اند. بلکه پرسپولیسی که چاپ دانشگاه شیکاگو در سال 1953 است و روایت از زیر خاک بیرون آوردن تخت جمشید از زیر خاک که توسط گروهی از باستان شناسان این دانشگاه در پی گمانه زنی های اولیه و تایید نسبی این گمانه ها پس از عکس برداری های هوایی سال 1928 میلادی صورت گرفت
    در اینجا کاری به مطالب این کتاب ِ کاملا ً مستند و علمی و بدور از هر گونه غلو ملی گرایانه مرسوم این روزها ندارم که موجب حیرت هر خواننده ای می شود. بلکه می خواهم به یک نقشه از منطقه مورد اکتشاف در آن سال و چند عکس از آن منطقه ، پیش از حفاری ها اشاره ای کنم که این روزها به هر کسی که می پرسد چرا به این حال و روز افتاده ایم آنها را پیش رویش می گذارم تا خود به پاسخ سوالش برسد.
    عکس ها نشان می دهد که آن بناها و تاسیسات، کاملاً زیر خاک پنهان بوده و مردم در بعضی نقاط در همان محل، زمین ها را به زیر کشت برده اند و فقط دو بنا سر از خاک بیرون آورده اند اولی مقبره ای که امروز آن را بنام مقبره کورش می شناسیم و دیگری یک دیوار نیمه ویران.
    نکته جالب اسامی محلی این منطقه است که اصولاً همیشه این اسامی، کلید های راه گشایی را در اختیار باستان شناسان می گذارد و چون ما ایرانیان در فراموشکاری و... سرآمد همه ملل هستیم اگر آن گروه باستان شناس می خواستند به این اسامی توجه کنند معلوم نبود از کجا سر در می آوردند
    اسم این دو بنا نزد مردم محلی مقبره سلیمان و مادر سلیمان بوده و البته عجیب نیست از مردمی که در رو یا در جوار آن مرکز قدیمی ولی عظیم و اعجاب آور کشورشان زندگی می کرده اند و اسم روستاهایشان حسین آباد و حاجی آباد و نقش رجب و... است و حتی اسم کوهی که پاسارگاد و آپادانا و... در دامنه آن است را به کوه رحمت می شناسند و این ها را که دیدم باورم شد نامه های چند سال پیش کشاورزان آن منطقه به احمدی نژاد را برای افتتاح سد سیوند تا به قیمت نابودی و محو همیشگی ِ نایافته های آن منطقه و تهدید و در معرض نابودی قرار دادن یافته ها ، نانشان کمی بیشتر شود و کار سپاه قادسیه نیز کامل گردد. البته سپاه قادسیه کارشان را همان زمان کامل کرده بودند و گمان نمی کردند هزار و اندی سال بعد، خاک ها کنار روند و موجب شوند مجوسان، نشانی از گذشته خود بیابند و چه بسا باعث به یاد آوردن آن چیزهایی شود که به ضرب تیغ شمشیر و هزار لطایف الحیل دیگر در غبار زمان، فراموششان شده بود ولی به لطف الله، نوادگانشان بودند و این بار آب را بر حافظه ی این ملت بستند و...
    این مقدمه ی طولانی را گفتم تا هزار باره ، نمونه ای آورده باشم از انقطاع فاجعه بار ملت مان از گذشته که نه ، بلکه از ریشه هایش تا برسیم به موضوع این نوشته که پیرامون عیسای ناصریست.
    ابتدا اروپاییان بودند که با استناد به یافته های باستان شناسی و برخی متون کهن، ارتباط تنگاتنگ مسیحیت و " " آئین ایرانی ِ مهر" را به جهانیان اعلام کردند. اسناد چنان فراوان و قاطع بود که جای هیچگونه تردید و تشکیکی را باقی نمی گذاشت.
    توده مردم که هیچگاه به اینگونه مطالب اعتنایی نمی کنند تا مبادا ترک بردارد شیشه اعتقاداتشان و خدای ناکرده حرمانی برای تابوهای وجودشان حاصل شود.
    ارباب کلیسا که بهتر از هر کسی می دانستند قضیه از چه قرار است سکوت و سانسور شدید را در دستور کار خود قرار دادند و پاسخی ساده را آماده کردند برای معدود ذهن های پرسشگر و آن چیزی نبود جز تفکیک این دو آئین از هم و اینکه تسلط آئین مهر را تا برهه ای پذیرفته و بعد از آن گرویدن مردم به مسیحیت و باقی ماجرا
    اما عکس العمل علمای مسلمان جالب تر بود وقتی که خود را به دیوار بلند حاشا رسانده و با استناد به قرآن و حدیت، آفتاب را دلیل آفتاب آوردند و منکر اصالت این قضیه شدند.
    اما عده ای هم بودند که کنجکاوانه به تحقیق پرداختند و امروزه تالیفات فراوانی در این زمینه هست ولی متاسفانه خلاء نبودن برخی اطلاعات و شواهد عینی،ناشی از گذشت زمان و حوادثی که در طول تاریخ برای این آئین پیش آمده با پاره ای از ملاحظات سیاسی ، اعتقادی ، ملی محققین، پر شد و این امر سبب گردیده بسیاری از تالیفاتی که در این زمینه هست در فضایی بین واقعیت و خیال قرار بگیرند و نیازمند غربال سره از ناسره توسط افراد بی طرف در آینده.
    اما هر چه هست این کشف ِ اروپاییان، نه تنها بخش های تاریکی از تاریخ جهان را حداقل کمی روشن کرد بلکه کمک مهمی هم بود برای شناخت بهتر تاریخ ایران و درک منظور بسیاری از نویسندگان ایرانی پس از اسلام و تعابیری که مورد استفاده قرار داده اند تا جایی که نظریه ای به اعتقاد من افراطی با استناد به اشعار حافظ، می گوید که او در اواخر عمر مهر آئین بوده و ...
    اما همانطور که عمر این آئین مشخص نیست و تعداد پیامبرانی که با نام " مهر" ظهور کرده اند. تعداد پیامبرانی هم که با نام مسیح ظهور کرده اند نا مشخص است.
    عده ای با استناد به ابیاتی از شاهنامه و برخی مستندات باستان شناسی عمری بیش از ده هزار سال را برای این آئین قائلند.
    که ما را ز دین کهن ننگ نیست، به گیتی به از دین هوشنگ نیست
    همه راه داد است و آیین مهر، نظر کردن اندر شمار سپهر
    اما تاریخ دانان اسلامی نظیر طبری ، زمان ظهور او را در دوره اشکانیان می دانند که با در نظر گرفتن بسیاری شواهد و قراین این زمان به نظر صحیح می رسد و تنها توجیه برای یافتن اسنادی ماقبل این دوران، ظهور پیامبران مختلفی با نام مهر است و گره خوردن نام این آئین با میترا هم علاوه بر شیطنت های زرتشتی می تواند مربوط به این عامل نیز باشد.
    نکته جالب آن است که تاریخدانان اسلامی در سده های اول بعد از اسلام به صراحت از این پیامبر با نام مسیح علیه السلام نام برده اند و مسیح رومی را " ایشوع ناصری " نامیده اند. ولی بعد از این دوران سکوتی مرگبار در این زمینه ، دامن مسلمانان را می گیرد و هر چه هست مربوط می شود به اشارات غیر مستقیم نویسندگان ایرانی قرون پنجم تا هشتم نظیر فردوسی و حافظ و مولانا و...
    البته این سانسور شدید به هیچ وجه عجیب نیست چرا که مسلمانان نیز راه اسلاف خود را رفته اند بلکه عجیب همان اشارات صریح ِ نویسندگان سده های اول پس از اسلام است.
    این آئین که به سرعت از چین تا اروپا را تسخیر نموده بود با روی کار آمدن ساسانیان و نیاز ذاتی سلسله های جدید پادشاهی به دینی دیگر ، مورد بی مهری حاکمان ِ جدید قرار گرفت و آئین زرتشتی با فراز و فرودهایی ، تقریبا ً آئین رسمی کشور شد. زرتشتیان در این دوران علاوه بر کشتار وسیع مهریان، به تحریف و دستکاری در این آئین نیز پرداختند از جمله تبدیل مجدد مهر به میترا و...
    ضمن آنکه مجبور شدند به سبب پایگاه وسیع توده ای، بسیاری از رفتارهای مهریان را با جامه ای زرتشتی بپوشانند و به رسمیت شناسند از جمله شب یلدا به معنای شب زایش که کنایه از شب زایش مهر بوده و همچنین شب رستاخیز مهر. و تفسیر جدیدی که زرتشتیان از این شب ارایه کردند که تا امروز نیز کم و بیش باقیست.
    دیگر امپراتوری آن زمان یعنی روم نیز از این آئین به ستوه آمده بود. این آئین توسط سربازان رومی و بازرگانان از ایران به اروپا راه یافت و به سرعت گسترش یافت و می گویند" روم " به این واسطه ، دیگر توان تجهیز سپاه و لشگر کشی های آنچنانی به ایران را نداشت چرا که قلب مردمانش در تسخیر آئینی ایرانی قرار گرفته بود. حکمرانان وقتی دیدند کشتار و زور نیز چاره کار نیست و حتی این آئین به دربار سزار هم نفوذ کرده است چاره را در بومی کردن آن دیدند و می گویند، امروزه بسیاری از نمادها و اعتقادات و رفتارهای آن آئین را می شود در مسیحیت دید همانطور که می گویند ، کاملترین شکل مراسم شب یلدا را امروزه مسیحیان در شب کریسمس انجام می دهند که نام آن شده است شب تولد مسیح و تا چندین قرن همزمان با شب یلدای ایرانی و شب تولد و رستاخیز مهر برگزار می شد تا آنکه پاپ وقت، دستور بر تغییر روز آن داده است. چه می دانیم شاید خواب نما شده بوده یا هر آنچه از این دست ، البته عده ای که نمی خواهند دامن پاپ مقدس را به سیاست آلوده ببینند ، می گویند تفاوت تقویم و اختلاف در کبیسه باعث این تغییر شده...
    اما امپراتوری اسلامی زمانی بر پهنه امپراتوری اول گسترده شد و همسایه امپراتوری دوم گردید که آب ها از آسیاب افتاده بود و مشکل مستقیمی با این آئین نداشت ولی شاید به سبب رعایت حال برادران و متحدان رومی خود تصمیم بر سانسور شدید گرفت و آنچه در کتابهای طبری و بیرونی و اینها در قرون اولیه آمده است را باید به حساب ناپختگی حکومت و همچنین ناپختگی آن نویسندگان گذاشت و چه بسا هم زیرکی آنان در بیان رمز گونه ی برخی اسرار مگو. چون پیامبر اسلام علیرغم آنکه از برخی اعتقادات ِ مهریان به وفور در سوره های مکی قرآن در آغاز رسالتش وام گرفت اما میانه ای آشتی ناپذیر با ایرانیان و دوستی ای عمیق با رومیان داشت. در دوستی او با رومیان، خواندن سوره روم و حواشی آن کافیست آنجا که می گوید" روم مغلوب شد" ( منظور در جنگی با ایران است) تا به گواه تاریخ آه از نهاد مسلمانان بیرون آید و سرور و شادی آنان پس از آنکه در آیه بعدی می شنوند " به زودی غلبه خواهد کرد". اما در مورد روحیه آشتی ناپذیری اش با ایرانیان نمی دانم سخن مستقیم یا حدیثی دارد یا نه بلکه گواه من قسمت دیگری از قرآن است آنجا که علمای یهود سه سوال از وی می پرسند و مسروراند از اینکه او را گیر انداخته اند.
    در این قصه ی قرآن سوال های علمای یهود بسیار ساده بود و بی شک محمد پاسخ آنها را می دانسته چون به علت ِ سال ها اشتغال در کار تجارت و رفت و آمد میان مکه و شام و همچنین تعالیم آن راهب مسیحی و مجاورت با اقوام یهود، بر قصص آنها تسلط داشته است. به فرض محال که خودش هم نمی دانسته بی شک مشاوران دانایش همچون سلمان می دانسته اند پس چرا علمای یهود این چنین به شادی می پردازند از گیر انداختن محمد؟ چه رازی در این سوال ها نهفته بود که پاسخ ِ به آنها را اینچنین سخت می نمود تا جایی که مدت زمانی طولانی نزول وحی متوقف شد؟
    البته علمای یهود در محاسباتشان ، نبوغ این مرد را دست کم گرفته بودند و پس از مدتی که پاسخ هایش را در قالب ِ آیاتی از قرآن به آنها داد، اوج نبوغ او بیشتر نمایان شد و بدون تعارف باید گفت چنین چینشی از کلمات با در نظر گرفتن همه جوانب امر ، در کنار خلق ِ اسامی ای دقیق و دو پهلو مثل اصحاب کهف و ذوالقرنین ، فقط از عهدی تیم زبده ای از دیپلمات های کار کشته بر می آمده.
    به جهت ِ خلاصه تر کردن این نوشته در بازخوانی متن، توضیحات ِ بیشتر در این خصوص را حذف کرده و کنکاش در چرایی ِ دشواری ِ پاسخ محمد به سوالات علمای یهود را به خودت وامی گزارم.
    به هر حال اینها ، گوشه ای بود از بی مهری هایی که نصیب آئین مهر شد در سرزمینهای تحت سلطه اش ،آنچه مسلم است قدرت شگرف این آئین است که دو امپراتوری بزرگ آن زمان را به زانو در آورده و تیغ شمشیرهایشان را کند کرده و در کنار استفاده از زور و شدت ، آنان را وادار به گزیدن راه دیگری نیزنموده یعنی استحاله ی این آئین در آئینی دیگر با حذف عناصر نامطلوب و این دو عامل در کنار تفاهم و اشتراک هدف شان برای نابودی کامل این آئین و حذف آثار و نشانه هایش در تمام قلمرو وسیعشان و سایر رویدادهای پس از آن، موجب شده امروز بخشهای مهمی از تاریخ در تاریکی مطلق فرو رود.
    امروز به یقین می دانیم که پیامبری بوده ، تولد یافته در شب اول دی ماه، در یکی از سالهای دوره ی حکومت اشکانیان. نامش را به درستی نمی دانیم چون هر کس او را به نامی می خواند . یکی او را" مشی" خوانده دیگری مهر گاو اوژن و آن دیگری مسیح علیه السلام ولی هر چه هست، این را می دانیم که نام آئینش " مهر" بوده. شاید او رستاخیز ِ پیامبرِ مهر ِ دیگری بوده، همان که فردوسی او را مه آباد می نامد.
    نهم پشت زرتشت پیشین بد او، مه آباد پیغمبر راستگو
    زادگاهش را نیز می دانیم ایران است ، چه فرق می کند کجای این مرز و بوم باشد؟ هندوستان ، پاکستان یا افغانستان ِامروزی یا سیستان و یا کنار دریاچه هامون ...مهم آن است که سامی نبوده.
    نشانش نیز چلیپا بوده که شکل صاف شده ای از نشان چلیپای شکسته آریائیان است .
    آئینش هم مشتمل بر راه کارها و فرامینیست برای رشد و تعالی انسان در رابطه با خودش، سایر انسانها و طبیعت. و در عین حال، بسیار پر رمز و راز با هفت مرحله ی مستقل برای تکامل مادی و معنوی پیروانش که با غسل تعمید به این آئین داخل می شده اند و پیروانش در بخش بزرگی از جهان پراکنده بوده اند به گواه ِ بقایایی به جا مانده و جان به در برده از هجمه عظیم حاکمان آن روز جهان که امروزه در گوشه و کنار دنیا پیدا می شوند...
    می گویند کتابی هم داشته به نام "ارتنگ" که اکنون هیچ نشانی از آن در دست نیست پس می گذریم و در جایی نیز دیدم که پژوهنده در کتابی نسبتاً معتبر به لوحی استناد می جوید، یافته شده در حفاری های سیستان که حکایت ِ بر صلیب کشیدن این پیامبر و رفتن پسر به سوی پدر آسمانی خود و بر دوش کشیدن ِ بار ِ خطاهای انسانها تا رستاخیز ِ دوباره اش روی آن حک شده. اما نبودن ِ هیچ تصویری از این لوح در آن کتاب ِ پژوهشی موجب شد تا امروز ، ذهن من با تردید به اصالت ِ این سند بنگرد و همچنین ذکر اصولی بسیار انسان دوستانه از این آئین که میزان ِ سندیت آن نیز در حال حاضر در خاطرم نیست ولی بعد از خواندن نوشته شما می گویم شاید آن سند هم صحیح باشد چون هیچکدام از این موارد نه تنها در بقیه ادیان سامی نیست بلکه نمی تواند به مخیله ی یک سامی هم راه یابد و بی شک ریشه ی غیر سامی دارد پس شاید بتوان گفت مسیح ناصری در این قسمت، بیش از آنکه تصور می رود ناشیانه عمل کرده شاید هم نه ، چاره ای جز این نداشته و دستکاری در اصول این آئین برای او که احتمالاً رسالتش را رستاخیز ِ پسر، معرفی کرده، غیر ممکن بوده چرا که این امر اورا در خطر عدم پذیرش عمومی قرار می داده است.
    شاید هم مسیح ناصری خود نیز در ابتدا، مهر آئین بوده و مراحل پیچیده و رمز آلود این آئین را سپری کرده و به قدرتی بیش از انسان های پیرامونش دست یافته و در پرتو حالات خاص روحی، روزی خود را تجسم عینی ِ بخش عمده ای از اعتقاداتش یافته که باید رستاخیز دیگری بر پا کند برای برخی اصلاحات و اینچنین کرد و مردمان ، آئین ِ کهن ِ اصلاح و ساده سازی شده و در آمیخته به برخی عناصر بومی ِ ِسامی را آئینی جدید پنداشتند و بعد ها امپراتور کنستانتین، آئین ِ این پیامبر خودی را به آن پیامبر غیر خودی ترجیح داد و باقی ِ ماجراها تا امروز...
    و شاید، دهها شاید ِ دیگر در عرصه ی خیال و حدس و گمان، برای روشن کردن ِ تاریک ترین نقاط تاریخ ولی آنچه که مسلم و روشن است امروز ِ تیره روزیست که درون ِ دنیایمان در آن زندگی می کنیم . دنیایی که بیشتر مردمانش چون موجودات ِ برنامه ریزی شده ای هستند که به وسیله ی میکرو چیپ هایی بسیار قدرتمند و از حیث ظرافت نامریی ، هدایت و کنترل می شوند در این میان عده ای از عده ای دیگر باهوش ترند، قوی ترند و می توانند کدهای مورد نظر خود را به دیگران منتقل کرده و رفتارهای آنان را تحت سلطه خود در آورند. در یک دوره زمانی خاص ولی چند استثناء نیز هست که باید آنها را در ردیف انسانهای فوق هوشمند قرار داد. به اعتقاد من سر گروه این افراد ابراهیم خلیل است که چندین هزار سال است کدهایش بدون اختلال کار می کند. بعد از آن عیسای ناصریست هر چند هیچگاه نتوانسته ام جنبه های هوش سرشار ِ اورا به درستی، پیدا کنم ولی بی شک این نقص از من است و در هوش فوق طبیعی او نمی توان شک کرد وگرنه هیچگاه نمی توانست به مقام دستیار ارشدی ِ ابراهیم خلیلی برسد که به اعتقاد من ، مادر ِ هستی تا به امروز کسی را به زیرکی و تیز هوشی ِ او نیافریده.
    ممکن است بپرسی که چی شد ناغافل پیچیدم توی جاده خاکی و زدم به صحرای کربلا به جای آنکه پای خدایان یونانی را بعد از اشاره صحیح و دقیقی که به متجسد بودنشان کرده ای به این طومار باز کنم. جقیقت امر این است که به علت خستگی مفرط ناشی از سفر و کم خوابی دیشب و از صبح کله ی سحر نشستن پای کامپیوتر و نوشتن ِ این مفصل نامه و دو دو زدن چشم ها و ردیف شدن ِ کارهایی که باید تا شب انجام بدهم و دهها علت دیگر، چند دقیقه ایست برخی حالات ِ از ما بهتران به سراغم آمده و چند باری به حالت مکاشفه ( همان چرت خودمان ) فرو رفتم و دیدم آن جناب ِ خلیل در مقام سرکردگی، میان تمام دارو دسته ی ریز و درشت بنگاهش نشسته و به اتفاق تمام اعضای خانواده به ریش ِ بنده دارد می خندد و چیزهایی می گوید. چون نفهمیدم چه می فرمایند صحبت های ناواضح شان را در ابتدا گذاشتم به حساب فحش اما چون مطمئن هم نبودم در کلام خود نسبت به این پدر خوانده ی پر قدرت کمی احتیاط به خرج داده و صرفا ًبرای کمی سبک تر شدن، خواستم به قول معروف حالی هم به ایشان داده باشم.
    باقی بقایت
    ارادتمند

    January 18, 2009 10:28 AM

    پاسخحذف
  2. مهرامِ عزیز!
    سلام!
    مطالعات و دانسته‌هایت از این پاره‌یِ تاریخِ دینِ باستانِ ایران شگفت‌انگیز و برایِ من بدیع و تازه بود!
    در واقع تا الان مطلقاً چیزی از امکانِ اینهمانیِ مسیح با پیامبری از ایران نشنیده بودم. البته در بابِ تاثیرِ دینِ ابراهیم و دینِ ایرانِ باستان بر یونان چیزهایی گفته‌اند. از جمله اینکه افلاطون دمیورژ را از یهودیت و زرتشت وام گرفته است. می‌دانی که در جهانِ یونانی یک ضرورتِ ثابتی وجود داشت که حتی خدایان را هم از گردن نهادن به آن گریزی نبود. کاسموسِ یونانی سپهری بود که ضرورتِ آن حتی بر زئوس و دیگر خدایان یا نیمه‌خدایان/دایمون‌هایِ یونانی نیز حاکمیت و سلطه داشت. اولین بار این افلاطون بود که با دمیورژ و خدایِ صانعِ خود، شکافی بس بزرگ در جهانِ یونانی به‌وجود آورد و چنین خدایِ خودساخته‌ای را فراتر از ضرورتِ کیهانِ یونانی قرار داد. دمیورژ استعلا یافت و بر فرازِ کاسموسِ یونانی نشست و این سرآغازِ دگرگونی در دینِ یونانی و نگرشِ یونانیان به هستی بود.
    باز هم از دراختیارگذاشتنِ چکیده‌ای از خوانش‌هایِ جذابِ خود در این باب سپاس‌گزارم!
    دین و تاریخِ دین یکی از مهم‌ترین پدیدارهایِ روندِ پر فراز و فرودِ اندیشه و احساسِ آدمی نسبت به هستی است و درست به همین دلیل نیز ارزشِ خواندن و درنگ کردن در بابِ خود را داراست.
    به امیدِ شادی و سربلندیِ تو!
    قربانت
    مخلوق

    January 20, 2009 4:10 AM

    پاسخحذف
  3. مخلوق عزیز درود:
    هر روز بر تعداد یافته ها و پژوهش ها و کتاب ها و مقالات پیرامون آئین مهر افزوده می گردد. همانطور که در پیام توضیحی و مکمل ِ پیام قبلی که بعدآً تصمیم گرفتم به صورت نامه برایت ارسال کنم نقل کرده ام پس از آشنایی اولیه من با این آئین در ایران و از طریق کتاب های نه چندان زیاد ِ آن زمان، دوستی ِ اتفاقی ام با یک پرفسور ایران شناس آلمانی در دوران پس از هجرت ، موجب شد تا از طریق او به منابع بکر و حیرت آوری در این خصوص دست یابم.
    خلاصه بگویم که بر اساس اسناد معتبر، اینهمانی مهر و مسیحیت شگفت آور و غیر قابل تردید است و اگر در پیام قبلی، زیاد به این موضوع نپرداختم فقط به خاطر مورد دومیست که در نامه برایت نوشته ام. یعنی ترس همیشگی ِ من از سوء برداشت خواننده و گذاشتن این حرف ها به حساب ِ ملی گراییِ کور و متاسفانه اپیدمی شده در این روزها.
    برایت گفته ام که خطر این نوع ملی گرایی خاص را که ایران و ایرانی را در مرکز جهان هستی می داند و آشکارا بر نژاد و برتری نژادی اش می بالد ، شخصاً از فتنه عرب و مغول بدتر می دانم چون به مثابه اتوبان یک طرفه ایست که از میان بر ، یک راست به فاشیسم ختم می شود.
    لذا همیشه سعی میکنم به آن دیو بد طینت ، در گفته هایم به خصوص جاهایی که مخاطبین عام هستند و نمی شناسم شان ، میدان عمل ندهم حتی به قیمت ِ نگفتن ِ واقعیت ها و به تجربه دانسته ام صحبت در خصوص تشابهات که نه بلکه اینهمانی این دو آئین، بسیار باعث تحریک ِ آن ملی گرایی بیمار گونه می شود و صد البته موجب حال به هم خورده گی عده ای از افراد ِ " آور دوز " شده .
    بگذریم... چون نیامده بودم آن حرف ها را که پیش از این برایت نوشته ام تکرار کنم پس بهتر است بروم سر اصل مطلب که آمده بودم چند کتاب را معرفی کنم چون می دانم به مبحث شناخت ادیان بسیار علاقه مند هستی و یقین دارم آگاهی ات نسبت به آئین مهر، افق های جدیدی را پیش رویت خواهد گشود. البته بیشتر مطالب ، در حال حاضر به صورت مقاله است و یا اگر تبدیل به کتاب شده هنوز ترجمه و یا اجاره انتشار به زبان فارسی را نیافته ولی به قول معروف جوینده، یابنده است.
    سخن که به اینجا رسید تصمیم گرفتم در فروشگاه های اینترنتی کتاب جستجویی کنم تا ببینم در حال حاضر چه کتاب به درد خوری موجود است ولی متاسفانه کتاب هایی که مد نظرم بود را در آنها نیافتم ولی در عوض به یک مقاله ( http://persianbook.net/index.php?Module=SMMPBPages&SMMOp=Articles&SMM_CMD=&ArticleId=1886 ) و کامنت های یک کامنت گزار به نام سالینا در این آدرس ( http://forum.niksalehi.com/archive/index.php?t-13247.html )
    برخوردم که با خواندن آنها می توان در کوتاه ترین زمان ممکن به چکیده ای از مطالب صحیح دست یافت .
    و بعد از این اگر علاقه ای ایجاد شد بی شک کتاب " آئین مهر / میترائیسم – دکتر هاشم رضی – انتشارات بهجت " می تواند نقطه ی شروعی باشد هر چند که خود آن کتاب یک منبع غنی است برای شناخت این آئین و بی شک در بازار یافت می شود.

    باقی بقایت
    شاد باشی و مانا

    January 22, 2009 2:03 AM

    پاسخحذف
  4. صهیب رومی افسر رومی بود و یهودیان عربستان مورد حمایت شاهنشاهی پارس بودند. کینه ی مسلمانان از یهود و پارس و علاقه شان به روم به همین دلیل است.

    پاسخحذف