«شجاع الدین شفا، نویسنده متهتک ایرانی، که سه دهه پایانی عمرش را به هتک باورهای دینی و اسلامی گذراند، شامگاه جمعه ۲۷ فروردین ماه، در پاریس درگذشت.»
جرس
شرمآور است!
این زبانِ رژیمِ اسلامی است که از یک رسانهی سبز عربده میکشد و از نشانههایی ست که بهدرستی من را به «اسلامِ سبزِ» طیفهایی از این جنبش بدبین میسازد.
شفا در این سی سال اتفاقاً درست همان کاری را کرد که از بزرگی چون او برمیآمد و انتظار میرفت. او بر دملهای چرکینِ هزار و چهارصد ساله انگشت گذاشت. همان دملهایی که در روندِ رخدادهای انقلابِ پنجاه و هفت سر باز کرد و تا امروز جان و جهانِ ایرانی را تیره و تار ساخته است. واکاویهای تاریخیِ او درست آن روی سکهی نیشترهای فلسفیِ نیکفر به اسلام است. بیجهت نیست که هیچ سخن و نشانی از روشنفکرانِ لائیک و منتقدِ اسلام در جرس یافت نمیشود؛ تکصداییِ نابخردانهای که گمان میکند در راهِ مبارزه با استبدادِ دینی با نادیدهگرفتنِ واقعیتهای یک دین و گریز از رویکردِ سنجشگرانه نسبت به آن میتواند به روایتی آزادیخواه از آن دین دست یابد. حال آنکه امکانِ چنین گذاری تنها و تنها بر بنیانِ کالبدشکافی از این پیکرِ متورم استوار است.
با این طعنهها و توهینها به شفا خواستید چه چیزی را ثابت کنید؟ اینکه به اسلامِ دموکراتیک پایبندید؟ آنهم با چنین روشی؟ تخریبِ دیگران؟
دستِبرقضا هر دوی این متفکران به امکانِ سربرآوردنِ گونهای دینداریِ مداراجو باور دارند؛ گونهای رواداری که بهیقین در شمایان یافت نمیشود.
ترورِ شخصیتِ یک سامیپژوهِ گرانقدرِ ایرانی آنهم در خبری که قرار است پیامرسانِ مرگِ او باشد... اینهمه تباهی، تنگنظری، ناشیگری، سادهاندیشی و کینهتوزی چه سنخیتی با جنبشِ سبزِ ملتِ ایران دارد؟
شجاعالدینِ شفا آنقدر بزرگ بود که پس از کودتای خونینِ خرداد نامهای به خامنهای نوشت و با استناد به اسلام و قانونِ اساسیِ جمهوریِ اسلامی رفتارِ او را تهی از مشروعیتِ دینی و سیاسی دانست. در برابر، شما آنقدر کوچک هستید که در مرگِ او بهجای احترام یا سکوت زبان به زشتی و درشتی باز میکنید.
پسنوشتِ اول:
الان دیدم جرس تمامِ عباراتِ توهینآمیز را حذف کرده است. بهجای «نویسندهی ایرانی متهتک» هم نوشته است: «یکی از مترجمان قدیمیِ ایرانی».
بههرحال متنِ اصلیِ خبر در گوگلریدر و دیگر فیدخوانها وجود دارد و باقی خواهد ماند و بخشِ توهینآمیزِ ابتداییِ آن را نیز من در آغازِ نوشتار آوردهام تا این دوستان گمان نکنند خوانندگان فراموشکار یا احمق هستند.
وانگهی خوب است یکبار برای همیشه ما بدانیم در این تارنمای سبز چه خبر است! چرا گردانندگانِ جرس حتی در خبررسانی هم تا این حد ندانمکار و بیمسوولیت هستند و از اساس اینهمه هرج و مرج در تیمِ رسانهایِ جرس تا چه زمان قرار است ادامه پیدا کند؟
در ضمن! از شلختگیِ جرس که بگذریم، حذفِ صوریِ آن توهینها هیچ دگرگونیِ بنیادینی در رویکردِ کوتهاندیشانهی این رسانهی سبز پدید نخواهد آورد.
جرس
شرمآور است!
این زبانِ رژیمِ اسلامی است که از یک رسانهی سبز عربده میکشد و از نشانههایی ست که بهدرستی من را به «اسلامِ سبزِ» طیفهایی از این جنبش بدبین میسازد.
شفا در این سی سال اتفاقاً درست همان کاری را کرد که از بزرگی چون او برمیآمد و انتظار میرفت. او بر دملهای چرکینِ هزار و چهارصد ساله انگشت گذاشت. همان دملهایی که در روندِ رخدادهای انقلابِ پنجاه و هفت سر باز کرد و تا امروز جان و جهانِ ایرانی را تیره و تار ساخته است. واکاویهای تاریخیِ او درست آن روی سکهی نیشترهای فلسفیِ نیکفر به اسلام است. بیجهت نیست که هیچ سخن و نشانی از روشنفکرانِ لائیک و منتقدِ اسلام در جرس یافت نمیشود؛ تکصداییِ نابخردانهای که گمان میکند در راهِ مبارزه با استبدادِ دینی با نادیدهگرفتنِ واقعیتهای یک دین و گریز از رویکردِ سنجشگرانه نسبت به آن میتواند به روایتی آزادیخواه از آن دین دست یابد. حال آنکه امکانِ چنین گذاری تنها و تنها بر بنیانِ کالبدشکافی از این پیکرِ متورم استوار است.
با این طعنهها و توهینها به شفا خواستید چه چیزی را ثابت کنید؟ اینکه به اسلامِ دموکراتیک پایبندید؟ آنهم با چنین روشی؟ تخریبِ دیگران؟
دستِبرقضا هر دوی این متفکران به امکانِ سربرآوردنِ گونهای دینداریِ مداراجو باور دارند؛ گونهای رواداری که بهیقین در شمایان یافت نمیشود.
ترورِ شخصیتِ یک سامیپژوهِ گرانقدرِ ایرانی آنهم در خبری که قرار است پیامرسانِ مرگِ او باشد... اینهمه تباهی، تنگنظری، ناشیگری، سادهاندیشی و کینهتوزی چه سنخیتی با جنبشِ سبزِ ملتِ ایران دارد؟
شجاعالدینِ شفا آنقدر بزرگ بود که پس از کودتای خونینِ خرداد نامهای به خامنهای نوشت و با استناد به اسلام و قانونِ اساسیِ جمهوریِ اسلامی رفتارِ او را تهی از مشروعیتِ دینی و سیاسی دانست. در برابر، شما آنقدر کوچک هستید که در مرگِ او بهجای احترام یا سکوت زبان به زشتی و درشتی باز میکنید.
پسنوشتِ اول:
الان دیدم جرس تمامِ عباراتِ توهینآمیز را حذف کرده است. بهجای «نویسندهی ایرانی متهتک» هم نوشته است: «یکی از مترجمان قدیمیِ ایرانی».
بههرحال متنِ اصلیِ خبر در گوگلریدر و دیگر فیدخوانها وجود دارد و باقی خواهد ماند و بخشِ توهینآمیزِ ابتداییِ آن را نیز من در آغازِ نوشتار آوردهام تا این دوستان گمان نکنند خوانندگان فراموشکار یا احمق هستند.
وانگهی خوب است یکبار برای همیشه ما بدانیم در این تارنمای سبز چه خبر است! چرا گردانندگانِ جرس حتی در خبررسانی هم تا این حد ندانمکار و بیمسوولیت هستند و از اساس اینهمه هرج و مرج در تیمِ رسانهایِ جرس تا چه زمان قرار است ادامه پیدا کند؟
در ضمن! از شلختگیِ جرس که بگذریم، حذفِ صوریِ آن توهینها هیچ دگرگونیِ بنیادینی در رویکردِ کوتهاندیشانهی این رسانهی سبز پدید نخواهد آورد.
پسنوشتِ دوم:
هتاکیِ زننده به زندهیاد شفا دوباره به متنِ خبر بازگشت. اینبار نوشتهاند: «مترجمِ قدیمی و نویسندهی متهتکِ ایرانی» و همان جملهی پرطعن و توهینِ نخستین را چاپ کردهاند. این خبر (که بیشتر به لجنپراکنی میماند) تا کنون سه بار تغییر کرده است. ابتدا توهین کردند، سپس که اعتراضها بالا گرفت توهین را حذف کردند و در کمتر از یک روز (که لابد گمان کردهاند آبها از آسیاب افتاده) دوباره توهینها را چاپ کردهاند.
کاری که این آقایان میکنند نمونهی روشنِ فریبکاریِ دینی است؛ همان دردی که شجاعالدینِ شفا سه دهه از آن نالید و در پرده برانداختن از آن قلم زد.
بهراستی برای گردانندگانِ جرس متاسفم! هرچند از آنان جز این چشمداشتی نمیتوان داشت.
این میان بیش از همه برای جنبشِ سبز نگران هستم که در این وانفسای رسانهای ناگزیر است به تارنمای ازهمتنیده، آشفته و غیرقابلِ اعتمادی چون جرس تکیه کند!
هتاکیِ زننده به زندهیاد شفا دوباره به متنِ خبر بازگشت. اینبار نوشتهاند: «مترجمِ قدیمی و نویسندهی متهتکِ ایرانی» و همان جملهی پرطعن و توهینِ نخستین را چاپ کردهاند. این خبر (که بیشتر به لجنپراکنی میماند) تا کنون سه بار تغییر کرده است. ابتدا توهین کردند، سپس که اعتراضها بالا گرفت توهین را حذف کردند و در کمتر از یک روز (که لابد گمان کردهاند آبها از آسیاب افتاده) دوباره توهینها را چاپ کردهاند.
کاری که این آقایان میکنند نمونهی روشنِ فریبکاریِ دینی است؛ همان دردی که شجاعالدینِ شفا سه دهه از آن نالید و در پرده برانداختن از آن قلم زد.
بهراستی برای گردانندگانِ جرس متاسفم! هرچند از آنان جز این چشمداشتی نمیتوان داشت.
این میان بیش از همه برای جنبشِ سبز نگران هستم که در این وانفسای رسانهای ناگزیر است به تارنمای ازهمتنیده، آشفته و غیرقابلِ اعتمادی چون جرس تکیه کند!
در همین زمینه:
مبادا شبیه دشمنان شویم! / بابک داد
هتاکی به مردم، به بهانهی مرگِ دکتر شفا / حسنِ درویشپور
نه متهتک، نه عوضی، نه سبزاللهی / مسیح علینژاد
خامنهای بخواب که ما بیداریم / دیدگاهِ رززا آنلاین
نامهای سرگشاده به همراهانِ سایتِ جرس / نامههای بیپاسخ
خامنهای بخواب که ما بیداریم / دیدگاهِ رززا آنلاین
نامهای سرگشاده به همراهانِ سایتِ جرس / نامههای بیپاسخ
آفرین مخلوق! در فیس بوک شر می کنم. نظارت بزرگترین وزنه ی دموکراسی ست
پاسخحذفشهلا
انتقادت بجا، دقیق و عالی بود مخلوق گرامی.
پاسخحذفکثیف تر از این نویسنده های جرس خودشون هستند. توالتی که اسم روزنامه را از خیزش مردمی دزدی کرده ولی تنها چیزی که خواسته اش نیست سکولاریزم و حذف باورهای مذهبی از ایران و آزادی برای ایرانیان هست. جایی که نبوی در آن بنویسد معلوم هست که چه جایی هست...!
پاسخحذفشما که بزرگی شجاع الدین شفا را در کوچکی دیگران می دانید لطفاً بدون استفاده از منابع اینترنتی و کتابخانه ای چند کار او را معرفی کنید. من کاری به تیتر خبر جرس ندارم. ولی خواهش می کنم بدانید که اگر روزگاری دین ستیزی و هتاکی به دین و بستن درهای گفتگو با آن دلیل روشنفکری بود امروزه مصداق کامل بیسوادی است. شما که این قدر از هرمنوتیک دم می زنید دیگر چرا کاسه ی داغ تر از آش شده اید. مگر آن مرحوم نبود که برای شاه کتاب نوشت تا به اسم شاه منتشر شود.
پاسخحذفدوستِ گرامی!
پاسخحذفنزدیک به دو سال پیش از این، من در شمارهی «خدا»یِ نشریهی هزارتو برای صفحهی اول گزیدهای گویا از یکی از کتابهای شفا را انتخاب کردم (نامِ کتاب را میخواهید؟ لطفاً خودتان به پیوند بروید و ببینید!) و با عنوانبندیِ خودم برایِ هر پاره آن را چاپ نمودم. دستِبرقضا در نظرهایِ پایِ آن، بابِ گفتگو در بابِ دین و خدا و اسلام نیز باز بود و چنین گفتگویی نیز درگرفت. مشکلِ جرس آن است که از اساس جایی برایِ بازتابِ دیدگاههای سنجشگرانه نسبت به دین باز نگذاشته است تا سپس نوبت به گفتگو برسد.
خیلی روشن است که «گفتگو دربارهی دین» از جهتِ منطقی مقدم بر «گفتگو با دین» است و جرس با بستنِ راهِ نخست هرگز نمیتواند مدعی شود که به دومی پایبند است. مگر آنکه خودگویی و خودستاییِ یکجانبه و دفعِ شبهاتِ روشنفکرانِ لائیک از سویِ روشنفکرانِ دینی و کسانی چون محسنِ کدیور در آن رسانه را «گفتگو با دین» بنامید. اما از دیدِ من چنین فضایی نامی جز «ستایشِ دین» ندارد. بدبختانه جرس بهگونهای یکجانبه تنها و تنها آرایِ روشنفکرانِ دینی را بازتاب میدهد. چهبسا جوانانِ پرشورِ این رسانهی سبز گمان کنند که شرایطِ سیاسیِ کنونی جز این اقتضایی ندارد. اما تجربهی تاریخیِ ما نشان داده است که هر زمان بهبهانهی وضعیتِ سیاسی، بهسوی تکصداییِ فکری رفتهایم همان تکصدایی را در دگرگونیِ سیاسیِ پیشِرو بازتولید کردهایم. بگذریم که کاری که جرس میکند از این مرتبه نیز فراتر رفته و بهجای کوشش برایِ برقراریِ دیالوگ میانِ روشنفکرانِ لائیک و دینی نه تنها به مونولوگِ روشنفکرانِ دینی دامن میزند بلکه (با نمونهی اخیر) بهسوی هر چه تاریکتر شدنِ فضای کنونی نیز گام برمیدارد.
اگر شما نقدِ دین، گزارههایِ متنِ دینی، تاریخِ دین و یا رفتارِ پیشوایانِ یک دین را توهین به آن دین میدانید، پس ناگزیریم همهی اسلامشناسانِ معاصر را بهگفتهی شما دینستیز بنامیم. اما صد البته چنین نیست و میانِ وهنِ دین و نقدِ دین مرزِ روشنی وجود دارد که شجاعالدینِ شفا نیز آن را بهخوبی میشناخت. او همهنگام که از چماقداریِ هزار و چهارصد ساله سخن میراند، میگفت که اسلام بهعنوانِ یک آیین موردِ بهرهکشیِ دینسالاران قرار گرفته است. او آرزو داشت که این دین روزی در جلوهی پاکی و معنویتی که لازمهی بنیادیِ هر آیین است درآید. نقدِ «قدرتخواهیِ دینی» در موردِ اسلام و ظرفیتهایِ متن و تاریخِ آن برایِ هماغوشی با «قدرتِ سیاسی» نقطهی کانونیِ بحثِ روشنفکرانِ لائیک و بنیانِ مشترکِ نقدِ کسانی چون شفا و نیکفر (هر کدام از دیدگاهِ خاصِ خودشان) است. در این مورد روشنفکرانِ دینی باید نخست خاستگاهِ نقدِ طرحشده را بهخوبی بفهمند و سپس واردِ گودِ گفتگو با روشنفکرانِ لائیک شوند. بهعنوانِ نمونه پاسخِ کدیور به نقدِ نیکفر در موردِ «الهیاتِ شکنجه» نشان داد که او حتی در مرتبهی فهمِ مساله نیز کامیاب نبوده است.
من همان ناشناسی هستم که به شفای مرحوم تاختم و اندکی هم به شما. پوزش می خواهم و دلیل تاختنم هم جوی بود که در بالاترین به راه انداخته اند. البته نیکفر که عادت دارد همه چیز را به گردن خدا بیندازد از تقلب در انتخابات تا شکنجه. الهیات شکنجه؟! بعد هم چند مرید پیدا کند که بگویند نیکفر پدیده شناس است!البته من پاسخ مهرگان را سنجیده تر می بینم که سستی منطق تیکفر را آشکار می کند. اصلا گیرم که هیچ روشنفکر دینی در کار نبوده و نیست، آیا در برابر هر اشتباه تاریخی و تحریف هر رخدادی می توان از دین انتقام گرفت؟ این انتقام گیری در واقع دین را به همین دین فروشان محدود نمی کند؟ حلاج بر سر دار رفت اما کلامی بر علیه شریعت که طریقت را برنمی تافت نزد. گفت : مرا باز فرستادند از بهر شریعت بیایید و کار خود کنید. حال امثال مرحوم شفا که به دلیل انقلابی که همه چیز را با خود برد از کشور دور افتادند وقت را برای انتقام گیری دینی مناسب یافتند و کسی نمی تواند این را انکار کند که آنان دل پری از دین داشته اند و نمی تواند این واقعیت تاریخی را انکار کند که نقد دین توسط آنان در زمان شاه برای شاه و حکومتش هزینه ی بسیاری داشته ـ جامعۀ روحانیت عاطل و باطل را که دنبال بهانه بود بیدار کرده و به جان شاه می انداخت ـ از این رو امثال شفا در آن زمان به اندک نقدی بسنده می کردند و پس از انقلاب به عقده گشایی پرداختند ـ البته عقده گشایی یک واقعیت انسانی و روایی است و من فصد توهین ندارم.هیچ کس منکر نوشته ها و ترجمه های شفا ـ که به انها نیز نقد جدی وارد است ـ نیست ولی این که استفاده از کلمه ای باعث براشفتن قومی بشود که بسیاریشان فقط همان تولدی دیگر را خوانده اند، هنر بزرگی نیست.
پاسخحذفدوستِ عزیز!
پاسخحذفشما بهروشنی نسبت به روشنفکرانِ لائیک و رویکردِ انتقادیِ آنها به دین، موضعِ احساسیِ تند و منفی دارید. حتی با آنچه اکنون نوشتهاید میتوانم بگویم که از آنان رنجیدهخاطرید.
انتقامگیری، عقدهگشایی، مرید[پروری] و ... .
در چنین فضایی هیچ گفتگویی ممکن نیست. چرا که پیشداوریها و بدفهمیهایی که در همین کامنتِ بالا نمونههایی از آن را بر آفتاب افکندهاید از اساس جایی برای مفاهمه باقی نمیگذارد.
در ضمن! من بحثهای بالاترین را دنبال نمیکنم و مسوولِ سخنانِ دیگران هم نیستم.
ولی شما به هر دو کامنت جواب دادید و من هم فقط به خاطر جواب اول شما بود که دومی را نوشتم. ببینید خبر رسانی و خبرگیری بر پایۀ فهمی در گسترۀ نمادین ممکن می شود و اگر شما صفتی را هم ـ مثلاً متهتک ـ به کسی نسبت دهید شما یک اتهام حقوقی که به شخص وارد نکرده اید بل نظر خود را ابراز داشته اید و این نشان می دهد که شما یک خبررسان بی طرف نیستید ـ که غبرممکن هم هست که باشید و این منشورهای بیطرفی که افتخار رسانه هاست در «دیالکتیک خبرجویی از کجا؟»ی مخاطب به خودی خود حل می شوند. پس در گسترۀ نمادین این شجا شفا نیست که تصمیم می گیرد با چه صفتی خوانده شود بل این پیشینۀ تقابل شما با این گسترۀ نمادین است که روزی بخشی از آن را دین زده، خرافاتی، کهنه و یا منسوخ خوانده اید و امروز این بخش می گوید که ما اگر همۀ این ها که شما می گویید بودیم شما نیز بی انصاف و هتاک بوده ای و ما را با دیگران به یک چوب رانده ای.
پاسخحذفممنون!
پاسخحذفاز تنظیمِ متنِ خبر هم این بغضها هویدا بود.
اما همهی این دلگیریها را در مرگِ طرفِ مقابل گفتن معنایِ روشنی دارد.
بهباورِ من معنایش چیزی جز کینهتوزی نیست.
شفا نود و دو سال عمر کرد و شما میتوانستید دستِکم در این ده ماه او را در جرس بهتندی نقد کنید. اما صبر کردید تا در خبرِ مرگش اینچنین او را بنوازید. به این میگویند «عقدهگشایی» نه به نقدهایِ شفا به اسلام.
چون مهمانِ پرجوش و خروشِ این سرا شدهاید، پیشنهاد میکنم اسمی برایِ خود برگزینید.
اینچنین دستِکم هویتی نمادین در «گسترهی نمادینِ» رفتار و گفتارِ خود خواهید داشت.
هر چه بیشتر بنویسید شناختِ گردانندگانِ جرس را برایِ من آسانتر ساختهاید.
اینهمه پرت و پلا گویی، مفهومبافی و دلیلتراشی برایِ عملی که وجدانِ جمعیِ خوانندگان آن را ناپسند یافته است، تنها از غروری کودکانه برمیآید.
تا اسلام است تا اين مسلمانان شستشو مغزي داده شده هستند، روزگارمونم همينه. بااين اسلامزدهها بحث كردن بيفايده است. اينها بيمارند اسلام مثل يك ويروس ميمونه كه درمان نداره مثل اعتياده كه تركش محاله. مملكت ما هم با تاسف بسيار تو چنگ ايناست. من به شجاع الدین شفا و همه آزاد انديشان درود ميفرستم. بايد در مقابله با اسلام شجاع بود و تعارفات رو كنار گذاشت.
پاسخحذفبهنظرم بر نويسنده و تنظيمکنندهی ِ خبر ِ جرس نمیتوان ايراد گرفت، چون طفلک تازه استخدام شده و معنای ِ "متهتک" را نمیداند و نيز از وظيفهی ِ خبرگزاری ِ رسمی آگاه نيست. (در کتب ِ قديمه آوردهاند روزی روزگاری عدهای از منتقدان ِ امام ِ راحل ِ عظيمالشان، به حضور ِ برادر ِ بزرگتر ِ ايشان، آيتالله پسنديده که بيست سالی از امام بزرگتر بود، شرفياب شدند و گفتند "آقا! برادر ِ شما مملکت را به خاک ِ سياه نشانده. مدام، اعدام و سرکوب و شکنجه و خفقان. ما شکايت ِ او را پيش ِ شما آوردهايم. لطفاً ايشان را نصيحت بفرماييد." آيتالله پسنديده قدری فکر کرد و فرمود: "عزيزان عفوش کنيد. روحالله بچه است.")
پاسخحذفدر فرهنگ ِ معين جلد ِ سوم، صفحهی ِ 3850 در برابر ِ واژهی ِ "متهتک" میخوانيم: رسوا شونده، مفتضح.
البته من حدس میزنم خواست ِ نويسندهی ِ خبر، صورت ِ فرهنگنامهای نبوده بلکه از "متهتک" صورتی فاعلی اراده کرده و چون پيدا کردن ِ معنای ِ واژگان در فرهنگ ِ لغت زحمت دارد، ندانسته از اين ريشهی ِ عربی معنای ِ "رسوا کننده" بر میآيد.
اگر معنای ِ فرهنگنامهای واژه را بپذيريم اشکالش اين است که خبرگزاری ِ رسمی وظيفهی ِ خويش را وانهاده و از بیطرفی ِ ظاهری و هواداری ِ پنهان که سياست و روش ِ هر خبرگزاری ِ رسمی است، به طرفداری ِ آشکار گراييده و آبروی ِ خود و سازمانش را بر باد داده؛ درست مثل ِ اين که خبرگزاری ِ فرانسه بعد از مرگ ِ خلخالی بنويسد: آيتالله ِ گربهکش به ديدار ِ معبود شتافت (چنين چيزی را البته روشنگران و طنزنويسان میتوانند بنويسند).
اما اگر متهتک را بهمعنای ِ رسوا کننده در نظر بگيريم، برای ِ شجاعالدين شفا هيچ مدحی بالاتر از آن نيست و درود بر او که اسلام را رسوا کرد ولی باز بايد گفت که "مداحی" بيرون از شرح ِ وظايف ِ خبرگزاری است.
... بنابراين: عزيزان عفوش کنيد؛ ايشان بچه است.
مطلبی در همين زمينه در فيس بوک دست به دست می چرخد، بد نيست نگاهی به لينک زير بياندازيد
پاسخحذفhttp://darvishpour.blogspot.com
ناشناس: من نویسنده ی جرس نیستم، البته منکر اهمیت جرس هم نیستم . در مورد تیتر جرس هم شما ها گنده اش کردید. روز اول که کاری به مردم بالاترین هم نداشتید ولی تبریک می گویم که به هم پیوستید. ما همواره دوست داریم در میان انسان های بزرگ انسان کوچکی باشیم ولی شما و شفا دوست دارید در میان انسان های کوچک انسان بزرگی باشید. شفا بزرگ بود و به همین خاطر نوشته اش را می فروخت و به نام دیگری می کرد. آن هم به شاه، کسی که هیچ اعتقادی به دموکراسی نداشت. حال شما برای چنین کسی دم از دموکراسی می زنید. تناقض جالبی در عمر شفا نهفته است برای دیکتاتوری کتاب می نویسد و برای دیکتاتوری دیگر نامه. و در این میان تنها خود را می فریبد.
پاسخحذفدینبارگان هیچ فضیلتی ندارند .مشروطه را به چاه مشروعه و جنبش ملی را به انحراف ملی مذهبی و جریان ملی مذهبی را به گنداب رژیم اسلامی در انداختند . از دینبارگان دوری کنید.
پاسخحذف