بیست و سوم یا بیست و چهارمِ دی ماهِ هشتاد و نه:
خواب دیدم در میدانی وسیع هستم. نیمههای شب (در حدودِ سه) بود. در گوشهی سمتِ چپِ میدان یک ماشینِ بزرگ در حالِ جابهجا کردنِ تعدادی آدم بود. فضایی بود درست مانندِ روزِ پس از کودتای خامنهای. بسیار نگران بودم. میگفتند احمدینژاد قرار است کاری بکند. میدانستم که حکومت یک فریب و جنایتِ دیگر در آستین دارد. ناگهان روشن شد که احمدینژاد مدعی شده است امامِ زمان امشب خواهد آمد. برایام مثلِ روز روشن بود که یک کودتای سیاسیِ دیگر در راه است. ناگهان تودهای بزرگ از آسفالتِ خیابان دورِ هم جمع شد (درست مانندِ یک خائوس) و شروع به پیشروی کرد. انگار امامِ زمانِشان واقعاً آمده بود. تودهی خشمگین و بیرحمِ آسفالت همچون گلولهای بزرگ به پیش میرفت و بسیاری از لباسشخصیها و بسیجیها را له میکرد و در خود فرو میبرد. وقتی این صحنه را دیدم یکه خوردم! با خودم گفتم بیچارهها تحققِ آرزویشان پیش از همه از خودشان قربانی گرفت. انگار تودهی آسفالت واردِ یکی از گلزارِ شهداهای رژیم شد. قبرهای شهیدانِ جنگ و دیگر کشتهشدگانِ راهِ ایدئولوژِیِ جمهوریِ اسلامی یکی پس از دیگری در زیرِ فشارِ تودهی قیر و آسفالت، زیر و رو میشد.
من از روی سنگها یکی یکی میجستم و خود را نجات میدادم. گاهی هم درست در جایگاهِ فیلمبردار و تماشاچیِ کلِ این ماجرای هولناک بودم. یادم هست که در ادامهی خواب از ساختمانهای آجریِ دارای جایگاههای توخالی بالا میرفتم.
...
[شوربختانه چون بهخاطرِ تنبلی، خواب را دیر مینویسم چیزِ بیشتری به یاد ندارم]
دی ماه هشتاد و نه؟
پاسخحذفآری! دیماهِ هشتاد و نه
پاسخحذفتوضیح آنکه من یک فایلِ وورد دارم که خوابهایم را در آن از سالِ هشتاد و پنج تا کنون (جسته و گریخته) نوشتهام.
گفتم شاید بد نباشد چند تایی از آنها را (که امکانِ چاپ دارد) در اینجا بگذارم.
جالب بود. من هم اهل یادداشت بعضی خوابهام هستم. انصافا اصل سورئالیسمه!
پاسخحذفتعبیرش این که امام ِ زمان، دهن ِ ملت را آسفالت خواهد کرد:)
پاسخحذفخاک تو سرتون کله پوکا...
پاسخحذفمنم تنهایی ... خواهر و مادراتون رو آسفالت میکنم