۱۳۹۲ شهریور ۸, جمعه

سه کوته‌نوشت درباره‌ی دولت اعتدال

I
لحظات سخنرانی پورمحمدی تاریخی بود. چرا؟ ازین‌جهت که دور نیست همین شور و فریاد را در آینده‌ای نامشخص به‌گونه‌ای وارونه ببینیم. «من باید تاوان بدم». «من باید تاوان بدم». «من باید تاوان بدم»؛ جمله‌ای که طلبکارانه و حق‌به‌جانب بیان می‌شود، شاید روزی هم رنگ بدهکاری و بی‌زاری از خویش به خود بگیرد. پورمحمدی بغض داشت، از اینکه پنجاه تارنما ضد او مطلب نوشته‌اند. حتی افزون بر بغض، من در لرزشِ تارهای صوتی‌اش ترس را دیدم. اما عصبیت، هیجان، بغض و هراس پورمحمدی از اتهامات اقتصادی نبود، چرا که تارنماهای ذکرشده  بیش از هر چیز به پیشینه‌ی جنایتکارانه‌اش اشاره کرده بودند. «من باید تاوان بدم». بله! شما باید تاوان بدهی. این معنویتی که در آغازِ سخنان‌ت کشور را سرشار از آن دانستی، روزی ته می‌کشد و آنگاه تو، مصطفی پورمحمدی، ناگزیری در برابر دادگاهی قانونی (و با حفظ حقوق فردی) به کشتار هزاران نفر اعتراف کنی و تاوان جنایت و دروغ چندین دهه را بپردازی. «من باید وزیر عدالت بشوم». «من باید خادم عدالت بشوم». آری! و روزی هم مخدوم عدالت خواهی شد. عدالت به تو خدمت خواهد کرد، روزی که دور نیست.
II
به‌سلامتی، جناب تازه‌رئیس‌جمهور اعتراضات پس از انتخابات خونین را هم‌زبان و هم‌سو با خامنه‌ای «اردوکشی خیابانی» نامید و «شهامت» در قاموس ایشان نه تنها به‌معنای بیان «عدم تقلب در انتخابات گذشته» است بلکه فراتر از آن اعتراف به «عدم امکان تقلب» در حضور مقام معظم رهبری است. او همچنین گفت به «قوه‌ی قضائیه‌ی نظام‌ش» اعتماد کامل دارد و اینکه «برخی هم حکم گرفتند» که تایید کامل و یکسره‌ی دادگاه‌ها، بازداشت‌ها و احکام ظالمانه‌ی زندان برای فعالان سیاسی و معترضان است. البته دوستان که هرگز کم نمی‌آورند و خواهند گفت «چه توقعی داری؟» یا «این معنای سیاست‌ورزی است» و هزار و یک توجیه دیگر. اما هر چه در برابر ما خرمگس‌ها صورت خود را سرخ جلوه دهید، یقین دارم که چیزی نسبت به انتخابات پیشین همچنان درون‌تان را چنگ می‌زند و راه نفس بر شما می‌بندد؛ به‌ویژه که پافشاری داشتید این موج بنفش را ادامه‌ی جنبشی بدانید که این روزها به‌روشنی در بیان منتخب‌تان خوار و مردود شمرده می‌شود. دولت تدبیر و امید به‌قیمت انکار حقوق ملت از مجلس شورای اسلامی رای اعتماد گرفت... مبارک‌تان باد! 
III
اگر عمر هاشمی رفسنجانی قد بدهد، شاید به‌همراه حسن روحانی بتوانند آینده‌ی دیگری برای جمهوری اسلامی رقم بزنند. کار خامنه‌ای با روحانی دشوار خواهد بود. حتی دشوارتر از چیزی که گمان می‌کرد با ریاست‌جمهوری میرحسین موسوی گرفتارش می‌شود. در کل، تیم هاشمی از همه‌ی جناح‌های رژیم در سیاستمداری و سرسختی پیش‌تر است و خانواده‌ی انقلاب اسلامی نسبت به آدم‌های هاشمی در بی‌پرواترین طرح‌ریزی‌های خود باز هم گونه‌ای احتیاط و پرهیز داشته است. بازی‌هایی که رهبر بر سر خاتمی در آورد، برای روحانی نتیجه نخواهد داد. افزون بر اینکه او ناگزیر است دست دولت روحانی را باز بگذارد تا وضعیت اسفناک ناشی از تنها دولت برآمده از اراده‌ی خودش را سر و سامان بدهد. من البته هنوز نمی‌دانم که رهبری با پذیرش کلیددار مرتکب اشتباه شده است یا نه. شواهد از بُرد کوتاه‌مدت او خبر می‌دهد. اما در درازمدت؟ شاید پیامدهای تصمیمی که برای انتخابات یازدهم گرفت هرگز جبران‌پذیر نباشد. دو دوره صدارت دست‌پرورده‌ی رقیب دیرین بر کشور شوخی نیست. نفس پذیرش روحانی به‌عنوان رئیس‌جمهور یعنی پشیمانی از پروژه‌ی تخریب هاشمی که در همه‌ی هشت سال گذشته با جدیت پیگیری می‌شد. شاید هم به‌راستی (به‌قول یکی از دوستان) عرصه را واگذار کرده است به یار قدیمی و بانی دست‌یابی‌اش به مقام رهبری نظام. گرچه این تحلیل کمابیش خوش‌بینانه است و من هنوز باورم نیست که از خزینه‌ی نیرنگ‌های خامنه‌ای دیگر بویی به مشام نرسد. قدر مسلم آنکه دورنمایی که او در هشت سال گذشته برای خودش می‌دید با آنچه امروز می‌بیند یکسره متفاوت است.

پس‌نوشت:
هر سه فقره پیش‌تر در جای دیگری و در زمان خودشان چاپ شده بودند؛ اولی در لحظاتی که پورمحمدی سخنرانی می‌کرد، دومی در حالی که روحانی واپسین دفاع را از کابینه انجام می‌داد و سومی هم برای چند هفته پیش است. بازنشر اینگونه یادداشت‌ها در وبلاگ برای بیشینه‌ی خوانندگانی است که به من تنها در همین سرا دسترسی دارند.

۱ نظر:

  1. سلام مخلوق جان

    به درستی به این نکات اشاره کردی. سخنرانیِ پورمحمدی واقعا جالب بود و جای بسیار تامل داشت.

    پاسخحذف