۱۳۸۲ خرداد ۸, پنجشنبه

در باب مناط احکام

پنجشنبه، 8 خرداد، 1382

قال المعصوم(ع): "لا مصلح للعقل في مناطاة الاحکام." (عقل در کشف ملاک حکم خداوند صلاحيتی ندارد.)
البته روايتی با عين اين تعبير نداريم. اما مضمون دسته‌ای از احاديث، اين حکم را به ذهن فقها متبادر ساخته است.
بهرحال، اين حکم استخراج شده از آن احاديث، دو تا معنی می‌تونه داشته باشه:
۱.عقل نمی‌تواند به ملاک‌های احکام الهی برسد و آنها را فهم کند. (همان کشف ملاک)
۲.عقل می‌تواند به ملاک حکم خداوند دست يابد، اما اين "درک عقلی" هيچ حجيت و اعتباری ندارد.
معنی اول که انکار يک واقعيت مسلم هست. چون همه‌ی ما می‌دانيم که بسياری از ملاک‌های احکام را با عقل خودمان درک می‌کنيم.
و اما معنی دوم از اولی غيرقابل‌قبول‌تر است. چون بعد از پذيرش ادراک عقل، چطور می‌توان از آن سلب اعتبار کرد؟!
کدام انسان عاقلی را پيدا می‌کنيد که از حکم عقل خود بگريزد!!!!
بنابراين، اگر در اسلام آمده است که زنان بايد عدة نگاه دارند و ما با عقل خود فهميديم که جهت صدور اين حکم، حفظ نسب‌های آدميان از اختلاط است (کما اينکه در برخی احاديث هم به اين مطلب تصريح شده است) و الان "علم ژنتيک" بخوبی تشخيص می‌دهد که نوزاد متعلق به کدام مرد است، ديگر هيچ لزومی ندارد که زنان همچنان اين حکم را رعايت کنند.

۱۳۸۲ خرداد ۲, جمعه

جمعه، 2 خرداد، 1382

عشق به يک تن بی‌رحمی است؛ زيرا به زيان ديگران تمام می‌شود. عشق به خدا نيز همچنين. (فردريش نيچه)
جمعه، 2 خرداد، 1382

هر که به آرمان خود رسيده باشد، به همين دليل از آن بر می‌گذرد. (فردريش نيچه)
جمعه، 2 خرداد، 1382

پختگی مرد: يعنی باز يافتن آن جديتی که آدمی در روزگار کودکی در بازی داشته است. (فردريش نيچه)

۱۳۸۲ خرداد ۱, پنجشنبه

پنجشنبه، 1 خرداد، 1382

"پل فايرابند" (.Feyerabend, P) و "تامس کوهن" (.Kuhn, T) دو "فيلسوف علم" مخالف عقل‌گرائی و سيانتيزم (علم‌زدگی) هستن. نظرات خيلی جالبی هم دارن. در نظر "کوهن"، تاريخ علم نشان‌دهنده حذف‌های انقلابی و ادواری برداشت‌های قبلی در باب واقعيت است، نه تراکم تدريجی و منظم معرفت. لذا او با اين تصور که علم ذاتا نوعی تراکم منظم معرفت است، کاملا مخالف می‌باشد [و اگر با ديد امثال او به نظرياتی مانند "قبض و بسط تئوريک شريعت" بنگريد، خواهيد ديد که نظريه "تکامل معرفت دينی" نه تنها قابل دفاع نيست بلکه از اساس و مبنا ويران است. چون اگر "هويت جمعی و جاری علم" انکار شود، آنگاه هيچ اشکالی ندارد که "معرفت دينی" به نتائجی کاملا مغاير با "معارف بشری" دست يابد!].
بنظر می‌آيد "کوهن" منکر آنست که مستقل از نظريات علمی، چيزی به‌عنوان جهان واقعی وجود داشته باشد (انکار رئاليزم وجودشناختی). البته، حتی اگر نظر او در باب "ساختار انقلاب‌های علمی" صحيح باشد، مقصود او را به اثبات نمی‌رساند. ايضا "فايرابند" با اين تصور که يک "روش علمی" منحصر به فرد عقلانی وجود دارد، مخالفت ورزيد. او کوشيد نشان دهد که "تاريخ علم" نه از يک روش عقلانی واحد، بلکه از مجموعه‌هائی از تلاش‌های فرصت‌طلبانه، نامنظم، نااميدانه و گاه حتی فريبکارانه برای کنار آمدن با مسائل اوليه پرده برمی‌دارد. اينکه "فايرابند" به بازشناسی تنوع روش‌های مورد استفاده در تاريخ علم پرداخته، قابل قبول می‌باشد. اما اينکه هيچ ضابطه عقلانی بر يک "پژوهش علمی" حاکم نيست، بيش‌تر به يک شوخی شبيه است تا سخنی قابل قبول. بگذريم که به اعتقاد برخی، اصل گزارش او از "تاريخ علم" غيرواقع‌بينانه و افراطی می‌باشد.
پنجشنبه، 1 خرداد، 1382

بعضی‌ها فکر می‌کنند با تمسخر "عقلانيت" می‌توانند به پيکر بی‌جان "دين" رمقی بدهند!!!!

در باب عقلانیت جامع

پنجشنبه، 1 خرداد، 1382

عقلانيتی که بعلت عدم توان تبيين برخ واقعيت‌ها، آنها را از واقعيت بودنشان هم خلع می‌کند، عقلانيت جامعی نمی‌باشد و اين بزرگ‌ترين نقص "عقلانيت مدرن" است.
مثلا "شمنيزم" (مفهومی که در اديان آفريقائی وجود داشت. گرچه اين اديان الان منسوخ شده‌اند) يکی از پديده‌های خارق‌العاده عصر ما می‌باشد. "شمن‌ها" کارشان خدمت به انسان‌ها است و از راه عوامل طبيعی هم اين خدمت را انجام می‌دهند.
به تعبيری، آرامش‌شان از طريق کاستن از درد و رنج‌های ديگران فراهم می‌آيد.
مثلا "شمن‌ها" باران‌زائی می‌کنند! اين که با يکسری حرکات و رفتارها بشود از آلودگی "محيط زيست" کاست، مطلب فوق‌العاده مهمی است.
(پل فايرابند) -فيلسوف علم- معاصر نظرات مهمی در اين باب دارد.
از اسلوب تفکرات او اين است که "علوم تجربی" مدرن، اگر جهان ما را تسخير کرده‌اند به دليل اين نيست که واقعيت‌گرائی بيش‌تری دارند (يعنی: عينيت‌گراتر يا متدولوژيک‌ترند). بلکه بخاطر اين است که دولت‌ها به متصديان "علوم تجربی" بودجه می‌دهند.
حال همين "شمن‌های" باران‌زا اگر با بودجه‌ی يک دولت مواجه شوند، آنچنان کارآمدی اين حالت اثبات می‌شود که بساط "علوم تجربی" برچيده خواهد شد!
مثلا بودجه‌ای که برخی دولت‌ها به "طب سوزنی" چين دادند، حتی باعث رشد خود "علم پزشکی" هم شد!
از آثار مهم (فايرابند):
Against Method. London: Humanities press: 1975

۱۳۸۲ اردیبهشت ۲۷, شنبه

شنبه، 27 اردیبهشت، 1382

گاهی احساس می‌کنم که دارم در فضای "خلاء"، استفراغ "اکسيژن" می‌کنم!
شنبه، 27 اردیبهشت، 1382

وقتی طالبان در افغانستان برای ريش مردان، يک وجب طول تعيين کرده بودند و هر کس را که ريشش کمتر از آن مقدار بود سخت مجازات می‌کردند و زنان را از تحصيل در مدارس و دانشگاه منع می‌کردند و زدن (پوشيه) را بر زنان اجباری کرده بودند و حتی موی بلند مردان را به زور کوتاه می‌کردند و آثار باستانی افغانستان را تخريب می‌کردند (مانند منفجر کردن مجسمه‌های بودا) در چنين اوضاع و احوالی، يکی از اعضایِ "جامعه مدرسین" به يکی از اساتيد دانشگاه گفته بود: «اسلام را، اينها دارن پياده می‌کنن. [نه مثلا ما در ايران]».

۱۳۸۲ اردیبهشت ۲۵, پنجشنبه

پنجشنبه، 25 اردیبهشت، 1382

وقتی که کف‌گير "سوفيست" به ته ديگ می‌خوره.......!!!!
پنجشنبه، 25 اردیبهشت، 1382

"مردم‌سالاری دينی" همانقدر پارادوکسيکال و تناقض‌نماست، که"روشنفکری دينی".

نمایشگاه سرکوب کتاب

پنجشنبه، 25 اردیبهشت، 1382

يکشنبه اين هفته که رفته بودم نمايشگاه کتاب، سری هم به ناشران عرب زدم. دنبال کتاب‌های "نصر حامد ابوزيد" متفکر مصری بودم.
او چند سال پيش توسط دادگاهی در قاهرة به ارتداد محکوم شد و حکم دادن که همسرش هم بايد ازش جدا بشه. اما در همان ايام يک دانشگاه معتبر خارجی از او برای تدريس دعوت کرد و "ابو زيد" به همراه خانواده به آنجا رفت. او دکتری (ادبيات عرب) داره اما با مطالعات شخصی خودش در زمينه "هرمنوتيک" (علم تفسير مدرن) و فلسفه به نظرات جالبی رسيده است.
او در باب بلاغت قرآن، مجازهای به کار رفته در قرآن و شيوه تفسير متون مقدس ديدگاه‌های مهم و جنجال‌برانگيزی داره. مثلا معتقد هست که افعال الهی در تاريخ رخ می‌دهد نه در ورای تاريخ (شايد بشه گفت، يکجور خدای زمينی). آخرين شماره نشريه "کيان" مصاحبه‌ای اختصاصی با اين متفکر بود که بعدش توقيف شد!!!!
خلاصه، رفتم سراغ يکی از ناشرها و پرسيدم: از آثار "ابو زيد" چی داريد؟ با لهجه عربی جوابم داد: ممنوع، ممنوع! رفتم اطلاعات و search کردم، فهميدم همه آثارش رو "دارالهادی" منتشر کرده. رفتم اونجا و از مسوول غرفه پرسيدم: از "نصر حامد ابوزيد" چی داريد؟ با عصبانيت جوابم داد: "کدوم ابوزيد! روز اول نمايشگاه، سه نفر اومدن اينجا. يکی از وزارت اطلاعات، يکی از وزارت ارشاد و يکی هم از دفتر نمايشگاه و هر چه کتاب از "ابو زيد" بود، جمع کردن با خودشون بردن و هنوز هم به ما پس ندادن. نمايشگاه داره تموم می‌شه، اما اينها هر روز می‌آيند اينجا و می‌گن: اين ممنوع، اون ممنوع."
هيچ کاری نمی‌تونستم بکنم جز اظهار تاسف! گويا "جمهوری اسلامی" فکر کرده که مردم ساير کشورها هم مثل مردم بيچاره ايران مسخره دستش هستن تا هر بازی خواست سرشون در بياره!!!!
آخه! اگر اينها از ناشران کشورهای ديگر دعوت می‌کنن که در نمايشگاه کتاب تهران شرکت کنن، ديگه حق ندارن همون اعمال سليقه‌هائی رو که بر سر ناشران بيچاره ايرانی در می‌آورند (مثل اتفاقی که پارسال برای انتشارات "طرح نو" افتاد و کتاب تازه "اکبر گنجی" توسط دادگستری تهران در اواسط نمايشگاه، جمع‌آوری و توقيف شد!) سر ناشران خارجی هم در بيارن.
کشور ما که در زمينه "آزادی مطبوعات" شهره آفاق شد، حالا می‌خوان در زمينه "آزادی نشر کتاب" هم برای ايران افتخارآفرينی کنند!!!!!!!!!!!!

۱۳۸۲ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

دوشنبه، 22 اردیبهشت، 1382

ما همون‌هائی هستيم که يک زمانی می‌خواستيم انقلابمون رو به جهان صادر کنيم! همچين از "صدور انقلاب" حرف می‌زديم که خودمون هم باورمون شده بود که کلی ايده‌های ناب برای جهان داريم. مثل اينکه ساير کشورهای جهان فقط منتظر بودن ببينن ما چه نسخه‌ای براشون می‌پيچيم تا بلافاصله در کشورشون اجرا کنن! ما می‌خواستيم جهان را اسلامی کنيم!!!
اما همون‌هائی که اول انقلاب اين حرف‌ها رو زدن، الان ديگه خوب می‌فهمن که چيزی بيش از يک اشتباه مرتکب شدن. اين اسلام در کشور خود ما هم قابل اجرا نيست تا چه رسد به بقيه ممالک! الان ديگه "بانکداری بدون ربا" يک جک به‌حساب می‌آيد تا ايده‌ای حساب شده!!!! اما اول انقلاب حرف‌های اميدوارکننده‌ای هم زده می‌شد. مثل اينکه حتی کمونيست‌ها هم در ابراز عقيده آزادن و الان بعد از بيست سال در کمال افتخار، متفکران مسلمان رو به زندان اوين می‌فرستن، کمونيست که ديگه تکليفش معلوم هست!
دوشنبه، 22 اردیبهشت، 1382

در اين "دين مبين" آمده است که: اگر يک کافر (بخوانيد: شهروند ايرانی) يک مسلمان را بکشد، نه تنها او را بايد کشت، بلکه اموالش را هم بايد به ورثه مقتول مسلمان بدهند و از اين انسانی‌تر اينکه فرزندان اين کافر را هم بعنوان (برده) به اولياء مقتول مسلمان می‌دهند!!!!
در اين "دين آسمانی" همچنين آمده است که: اگر يک مسلمان اموالی را از يک کافر دزديد، نه تنها گناهی مرتکب نشده است (که چه بسا ثواب هم کرده باشد. چون يکی از تاريک‌دلان را ناراحت ساخته و در عوض خداوند را خشنود گردانيده است!)، بلکه با خيال راحت مالک آن اموال می‌شود و می‌تواند آنها را مصرف کند!!!!
به‌تعبيری در اين دين، حرمت انسان‌ها بر اعتقاداتشان بار شده است که در اينصورت اگر کسی اعتقادی متفاوت با باورهای پيروان اين دين داشته باشد، گويا از مقام انسانيت هم بر کنارش می‌کنند و برای جان و مال وناموسش هيچ احترامی قائل نخواهند شد و خودش را هم نجس می‌دانند و مهدور‌الدم (خونش مباح و حلال است، برای هر کس که آنرا بريزد) و اين نهايت انصاف و انسان‌دوستی هست!!!!!!!!!

شخصیت‌پرستی

دوشنبه، 22 اردیبهشت، 1382

ملتی که برای امروز خود ـــ در برابر جهانيان ـــ حرفی برای گفتن ندارد، مجبور است که برای کسب وجاهت و اعتبار، دائما به گذشته خود استناد کند. درست مثل ما ايرانيان که برای زندگی امروز خود هيچ ايده غنی و منسجمی نداريم و مجبوريم دائم از مولوی، سعدی، حافظ و خيام خرج کنيم!!!! واقعا يک ملت چقدر بايد فقير باشد که هنوز بعد از بيست سال نام "مرتضی مطهری" را بعنوان متفکر امروز خود مطرح کند! مطهری متعلق به زمان خودش بود و در آنزمان حرف‌های نسبتا مهمی را به اقتضای شرائط روز و فهم خودش مطرح کرد.اما الان بيش از ۲۰ سال از آن سخنان می‌گذرد و حماقت است اگر کسی مدعی شود که دراين بيست سال نيازهای معرفتی نسل ما تغيير نکرده است. البته اين امر اختصاصی به مطهری ندارد و در مورد برخ متفکران فعلی ما هم سينه‌چاکانی را می‌توانيد بيابيد. مشکل ما ايرانيان آنست که عادت کرده‌ايم در زير علم يک نفر جمع شويم و سينه بزنيم! ما هنوز اين شعور را پيدا نکرده‌ايم که بفهميم نبايد يک شخصيت را تبديل به بت کرد و بعد او را تقديس و پرستش نمود. در غرب، هرگز با متفکرانشان چنين معامله‌ای نمی‌کنند. اگر هم همايشی مثلا برای بزرگداشت "جورج ادوار مور" (.Moore,G. E) ـ فيلسوف اخلاق قرن ۱۹ـ برگزار کنند، به‌طور جدی به نقد آرای او می‌پردازند و از اين طريق بزرگ‌ترين خدمت را به (مور) می‌کنند، چون انديشه‌های او را با اين کار به‌خوبی به همه می‌شناسانند و از آن مهم‌تر به مردم خود ياد می‌دهند که هيچ کس هر چقدر هم که بلندآوازه باشد، غيرقابل نقد نيست؛ حرفی که اگر در کشور ما زده شود، نه تنها گناه بزرگی شمرده می‌شود، بلکه تبعات سنگينی نيز برای قائل آن به همراه دارد!!!!!!!!!!!!!!

در باب خدای فرا زمان

دوشنبه، 22 اردیبهشت، 1382

سنت‌های توحيدی (غالب اديان ابراهيمی) بر "خدای فرا زمان" تاکيد بسيار دارند.
البته اگر فرا زمان بودن خداوند پذيرفته شود، می‌توان پذيرفت که او تغييرناپذير، فسادناپذير، فناناپذير واز همه مهم‌تر خالق زمان هم باشد. اما چگونه ممکن است که خداوند، فوق زمان باشد؟! به تعبير "چارلز تاليافرو" (Charls Taliaferro) ـــ فيلسوف دين ـــ معاصر: کسانی که خداوند را در چنبره زمان گرفتار نمی‌بينند، با معماهای مختلفی روبرو هستند.
آيا خدای حاضر در همه زمان‌ها، خدای به‌طور همزمان حاضر در هر چيز است؟
در صورتی که پاسخ مثبت باشد، مشکل رخ خواهد نمود: اگر خداوند به‌طور همزمان در شهر رم ( که در حال سوختن است) و در شما (که در حال مطالعه وبلاگ من هستيد) حاضر باشد، آنگاه به نظر می رسد که اکنون در زمان مطالعه‌ی شما، شهر رم بايد در حال سوختن باشد.
تمام مشکل اين اديان بخاطر تاکيد بيش از حد بر "زمانمند نبودن" خداوند است و بايد دید که در اين اديان واقعا چه برداشتی از زمان وجود دارد!!!
آيا با درک درستی از (زمان) می‌توان چيزی را از سيطره آن خارج کرد؟
دوشنبه، 22 اردیبهشت، 1382

اينکه می‌گن فلسفه ما مسلمان‌ها هم (‌theology) و الاهيات هست، کاملا درست می‌گن! ومرادشون اين هست که فيلسوفان ما درست مانند يک متکلم، در جائی با تمسک به يک آية يا رواية به نفی و اثبات يک مساله فلسفی مبادرت کرده‌اند. هر جا که پاس آية، رواية و قوانين مذهبی را داشته باشيم در وادی فلسفه گام نمی‌زنيم و لذا وقتی که "صدرای شيرازی" می‌گويد: "تبت لفلسفة لا تکون اصولها موافقة لشرايع الحقة الحقيقية." (وای بر فلسفه‌ای که قواعد و اصول آن با شريعت حق و حقيقـی ــ منظورش اسلام هست ــ موافق نباشد.) خوب! اين آدم با اين جمله داره با تمام وجود فرياد می‌زنه که: من در وادی الاهيات سير می‌کنم نه فلسفه. يعنی با این جمله داره می‌گه: من پاس دين را دارم و توصيه‌ام هم به فيلسوفان آنکه پاس دين را داشته باشند! و خيلی مضحک هست که "ملاصدرا" خودش رو يک فیلسوف بزرگ می‌دونست!!!!