۱۳۸۷ تیر ۲۸, جمعه

راز تن زن

- می‌گویند آنچنان که مرد از خیانتِ زن ویران می‌شود، زن از خیانتِ مرد ویران نمی‌شود. آن جمله‌ی مشهور را هم لابد شنیده‌اید که «مرد تنِ زن را می‌خواهد و زن قلبِ مرد را.» حالا البته درست است که هر دو هم تن و هم قلب را می‌خواهند اما مسئله این است که کدامیک کدام یکی را بیش‌تر خواهان است. گویا زن ترجیح می‌دهد که مردش در عینِ رابطه با روسپیان، تنها به او اظهارِ عشق کند تا اینکه معشوقه‌ای برای خود دست و پا کند و مرد ترجیح می‌دهد که زنش در عینِ اظهارِ بی‌علاقگی به او، تنِ خود را در اختیارِ هیچ‌کس جز او قرار ندهد تا اینکه در عینِ اظهارِ عشق به او، با دیگری نیز هم‌بستر شود. طبعاً حالتی که فرد (زن یا مرد) تن و قلبِ شریکِ جنسیِ خود را توامان از دست دهد، ویران‌کننده‌ترین حالت خواهد بود.
- تنِ زن رازآلود است. اگر هم نبوده، تاریخ در این تن تا جایی که توانسته رمز و راز چپانده است. در واقع نگرشِ مرد به زن همیشه با ابهامی تقدس‌گونه همراه بوده است.
- خشونت نسبت به روسپی‌ها سرچشمه‌اش از همین جاست. روسپی از تنِ زن راز بر می‌گیرد. مردِ تشنه‌ی زن، به‌راحتی تنِ زن را در اختیار دارد ولی تاریخ در نهادِ این مرد طلبِ راز از تنِ زن را نیز قرار داده است. حال تعارض شکل گرفته: چیزی را به‌دست آورده‌ای که هم دوست داری و هم دوست نداری به این سرعت و سادگی در اختیارت قرار گیرد؛ غریزه دوست‌داشتنی‌اش می‌کند و کهن‌الگو دوست‌نداشتنی.
- راززداتر و تاثیرگذارتر از روسپی‌گری، تولیداتِ پورن است. تفاوت در آن است که روسپی را تو تجربه می‌کنی ولی پورن صرفاً برایِ دیدنِ تو ساخته می‌شود. اهمیتِ عینیِ روسپی و ارزشِ ذهنیِ پورن را چه‌بسا بتوان در کنارِ یکدیگر قرار داد. اما هر دو در آبجکتیفای/شیءواره‌سازیِ تنِ زن و اسطوره‌زدایی از آن با یکدیگر شریک‌اند. [نیاز به گفتن نیست که تنِ مرد گویی از آغازِ تاریخ شیءواره گشته بوده یا چه‌بسا از اساس چیزی جز همان شیء نباشد.]
- همین رازِ تنِ زن است که انبوهی از رفتارهای خشونت‌آمیز را نسبت به این تن در تاریخ پدید آورده است. سنگسار یا سایر مجازات‌های وحشیانه نسبت به زن، خیانت به رازی تلقی می‌شود که زن با توهم آزادی نسبت به تنِ خود، مرتکبِ آن شده است. راز همیشه مقدس بوده است. راز را نباید افشا کرد و عیان ساخت. راز همیشه در پرده بوده است. در واقع تنِ زن در چنبره‌ی چنین تقدسی گرفتار است و سرپیچی از استلزاماتِ این نگرشِ رازورزانه، تاوانی جز جانِ زن ندارد.
- از بزرگ‌ترین دستاوردهای دنیایِ نو یکی همین حقِ آزادیِ زن نسبت به تنِ خویش است؛ حقی که در جهان‌بینیِ سنت به‌طور کامل از زن سلب شده بود. آزادیِ زن نسبت به تنِ خود، پیامدی جز سلبِ تقدس از این تن ندارد. تقدسِ دینی نسبت به تنِ زن دقیقاً نفیِ احترامِ مدرنِ این تن است. آن تقدس برایِ دین است و این احترام برایِ زن. تقدسِ دینی از بن و بنیاد تنِ زن را نامحترم و پلید می‌شمارد. این نگرشِ منفی به تنِ زن البته به‌نحوی مزورانه در پوششِ انبوهی از لفاظی‌های مهمل در بابِ ارزش و حرمتِ جایگاهِ زن و زنانگی پنهان می‌شود. اما واقعیت چیزی جز این نیست: تنِ زن منشاءِ گناه است و زن همیشه گناهکار و مستوجبِ مجازات.
- معصومیت را از آغاز در باکرگی تعریف کردند. ارزشِ این بکارت و دست‌نخوردگی خواه‌ناخواه در ضمیرِ زن و مردِ فرهنگ‌های همچنان سنتی، ته‌نشین است. وای به روزی که مردمِ چنین خطه‌ای بخواهند از سنتِ زن‌ستیزِ خود جدا شوند و به جهانِ مدرنی پا بگذارند که زن و ارزشِ زن در آن تعریف و جایگاهی یکسره متفاوت دارد! در اینجا ادعاهای مدرن در عینِ رفتارهای سنتی سر بر می‌آورد. قربانیِ نهایی باز دخترانی هستند که ارزشِ آن‌ها (برای ازدواج) با بکارت سنجیده می‌شود آنهم توسطِ پسرانی که خود تا پیش از تصمیم به ازدواج، مدعیِ بی‌اهمیت‌بودنِ بکارت می‌شدند. پسر در چنین فرهنگی بخواهد یا نخواهد، بداند یا نداند "یک دروغِ بزرگ" بیش نیست. ماجرای دوخت و دوز و سوءِ استفاده‌هایی که توسطِ جراح صورت می‌گیرد، تنها یکی از نشانه‌های ملاکِ منحطِ چنین فرهنگی برای سنجشِ پاکیِ زن است. می‌توان از اساس آن پرده را نگاه داشت و ناپاک‌ترین زنِ عالم بود. اما این واقعیت با تمامِ سادگی و بداهتی که دارد، از جانبِ چنین سنتی موردِ بی‌توجهی قرار می‌گیرد. در واقع این فرهنگ چنان درمانده است که حتی برای پاکیِ موردِ نظرش نیز سنجه‌ی معتبری ندارد. دختر در این فرهنگ یا از لذتِ تن محروم است یا احساسِ گناه و دل‌نگرانی نسبت به ازدواج (در صورتِ تجربه‌ی این لذت) را با خود به‌دوش می‌کشد. پادوکسی که پسران و خصوصاً دخترانِ تربیت‌شده در چنین فرهنگی با آن دست به گریبان اند و آنارشیزمِ اخلاقیِ حاکم بر این فرهنگ که در نهایت با بهره بردن از همان احکامِ دینی بیش‌ترین دهن‌کجی را به احترامِ مدرن نسبت به زن می‌کند، از پیامدهای همان نگرشِ سنتی به زن است که البته چاشنیِ ادعاهای به‌ظاهر مدرن بر ویران‌گریِ آن بسی افزوده است.
در همین زمینه: عشق به‌توانِ تباهی
در نقدِ این یادداشت: رازی در کار نیست/ وبلاگِ قصه حاشیه‌ها

۱۲ نظر:

  1. یادداست شخصی: یادم باشد بعدن در این باره یک چیزهایی بگویم. الان وقت ذیق است
    یادداشت برای نویسنده: این یک سند برای علام موجودیت است.
    یادداشت عمومی: این آقا گاهی خیلی خوب می‌نویسد

    پاسخحذف
  2. .راز رو قبول دارم..ولی سوال اینه که وقتی مرد بدن یعنی راز زن رو دید دیگه اون راز راز نیست..پس ارزش خودش رو از دست میده؟

    پاسخحذف
  3. دوستِ عزیز!
    من خواستم بگویم ارزشِ تنِ زن تخت‌بندِ رازآلود بودنش نیست. یعنی اگر دیگر رازی در میان نبود، این ارزش به‌تبع نابودیِ آن راز، نابود نمی‌شود. این تن ارزشِ فی‌نفسه و خودبنیاد دارد.
    در کل اگر زنان نخواهند آن تقدسِ پرتاوان را بر دوش بکشند، چرا اصحابِ دین و سنت لطف نفرموده و زنان را مس نمی‌کنند؟ آن گوهرِ وجودِ زن همان است که در نهایت باید با سنگ‌هایِ متوسط (که نه زود بکشد و نه دیر و به تعبیری زجرکش کند) زنده زنده در خاک دفن شود.
    به خیرِ اصحابِ دین و سنت امیدی نیست، شر مرسانند! زن در نگرشِ دینی/سنتی در حدِ یک انسانِ معمولی (که برایِ دین‌مداران/سنت‌پرستان خواه ناخواه یک مرد است) نیز ارزش ندارد و در چنین فضایی سخن گفتن از ارزشِ وجودیِ زن، جز ناشی از رذالت و شیادیِ درمان‌ناپذیر نیست.
    از دین و سنت که بگذریم، ادعایِ دیگری نیز در این متن بود:
    خشونت‌هایِ مردان نسبت به روسپیان نیز ریشه در طلبِ ناخودآگاهِ راز از آنان دارد. زنِ خیانت‌کار نیز گویا به همین سبب از جانبِ مرد مجازات می‌شود: او تنِ خود را در اختیارِ دیگری نهاده و با این کار رازی را که در نهایت تنها مردِ اول مجاز بود بکاودش، اکنون امکانِ کاویدنش را برایِ مردِ دیگری نیز فراهم نموده است. کام‌خواهی از زن همیشه یک وجهِ ناشناخته و رازآمیز برایِ مرد داشته و شراکتِ دیگری در این کام‌روایی، مرد را به مرزِ جنون می‌کشاند. این راز فقط و فقط در مالکیتِ مردِ اول قرار دارد.
    البته این متن دستِ‌کم دو پیش‌فرض‌ مهم نیز دارد:
    اول: رازخواهیِ ته‌نشین در ضمیرِ مردان نسبت به زن، آنان را در معرضِ ارتکابِ خشونت علیهِ زنان قرار می‌دهد.
    دوم: رازخواهیِ اسطوره‌ای از تنِ زن به تقدس‌خواهیِ دینی برایِ این تن منجر می‌گردد که نهایتاً در قالبِ شریعتِ وحشیانه‌ای، از زن تاوانِ جان می‌طلبد.
    سخنِ این متن البته با یک حقیقتِ دیگر نباید به‌هم‌آمیخته گردد:
    شناختِ تام و تمام از هیچ فردی امکان‌پذیر نیست. این شناخت‌ناپذیری در موردِ عشق و معشوق البته چاشنی و انگیزه‌یِ بسیاری از رمان‌ها و شاه‌کارهایِ ادبیاتِ جهان است. تاریخِ عشق‌ورزی با چنین شناخت‌ناپذیری و ابهامی بالیده است. اما گمان کنم این مطلب با آن "راز"ی که من مقصودم است، تفاوت داشته باشد. آن راز با گونه‌ای حرمتِ دینی هماغوش خواهد شد و حالتِ مالکیت برایِ مرد خواهد داشت و نتایجِ هولناکی نیز به بار خواهد آورد.

    پاسخحذف
  4. حرف هاي خوبي بود اما خودت حاضري با دختري با اين اوصاف باشي؟ همه تان دروغ هم شايد نه! اما شعار مي دهيد!!!

    پاسخحذف
  5. چیزی که زن را در هاله‌ای از تقدس فرو می‌برد آن جلوه‌ی معشوقی‌ست حال این‌که این تن به حکم زن بودنش رازآلود است و نمی‌توان این اندام را صرفن به اقتضای ماهیت فیزیکیش رازآلود دانست. آنی که رازآلود می‌نمایاند این اندام را شاید که حس طرف مقابل (مرد یا زن) از دست یازیدن به این پیکر است. چه بسا هستند زنانی که در خیال بدن خویش را در گیر و دار این حادثه‌ی مکرر می‌اندازند و از آن نیرو می‌گیرند. تمام حرف‌هایی که می‌خواستم بزنم و نزدم را در همین جمله‌ مختصر می‌کنم که آنی که راز نامیده می‌شود زن یا مرد نیست نه هیچ‌کدام از آن‌ها و نه هر دویشان. راز آن حسی‌ست که از این دو بر افروخته می‌شود و در پیکری از زمان نوع دیگری از نفس کشیدن را یادشان می‌آورد. شاید که باید گاهی در دیده‌ی زن‌ها نشست تا آن نشئه را از حرکتِ دستان مرد بر اندام تجربه کرد. آن‌گاه با دیدی خدایی‌تر (شما بخوانید روزگار) دانای کل بودن را در باب رازهای زنان و مردان تکمیل کرد.
    باقی هم که اجتماعی بود و آن دیگری که ربط به ادیان و زن داشت به دلایل مکفی و از پیش آمده محذوف شد.

    پاسخحذف
  6. جوابت رو خوندم..بابت وقت گذاشتن ممنون

    پاسخحذف
  7. سلام
    در سه مرحله تولد ،ازدواج و مرگ این سردرگمی معیارهای اخلاقی و بالا زدن سنت دیده میشود.
    روشنگر و خواندنی بود. ممنون

    پاسخحذف
  8. به راز آلود بودنش کاری ندارم ...ولی تقدسش ....تقدسش چیزی فرا زمینی و فرادینیست .....تمام قدرت هستی در زهدان زنیست که هم عشق میآفریند و هم انسان جدیدی را به وجود میاورد .....همیشه فکر میکنم ادیان و یا با نگاهی نرم تر مذاهب از این همه قدرت و این همه تقدس ترسیده اند ......پیکری که از نگاه اینان منشا گناه وچیزی دنیویست از نگاه من مقدس ترین و زیباترین رکن هستی است ....حتم دارم اگرمردها پیکر زن را اینگونه میدیند هیچگاه تجاوزی یا خیانتی و یا هتک حرمتی نبودو زنها زیر بار نگاه ج.ن.س.ی جامعه تن به هر کاری نمیدادند....کاش

    پاسخحذف
  9. مخلوق جان
    رازآلودگی زن در بی-خود یا در ناخودی او است به نظر من.یعنی اگر مردی را با تمام آزادی روانی اش بخواهد این زن دیگر راز نخواهد بود،این زن یا در کنار مردش می ماند یا با اتکای به آزادی اش می رود بی آنکه اخلاقیات را به لجن بکشد و ماسکی زشت از تظاهر و خیانت در خفا را به مردش هدیه بدهد.تعریف ات هم تعریفی محافظه کارانه از زن و رازآلودگی وی است.وقتی از انسانی "خود" یا آزادی روانی وی به هر علتی سلب شود او دیگر خود نیست و نا خود است،پس او هر زمان راز است و پوشیده از مه و غبار...اگر مرد از ابتدای تاریخ رازی نداشته است این را باید در آزادی روانی مبتنی بر قدرت اش جست.بماند علل و اسباب این قدرت یا ارزیابی زیبایی شناسانه اش...
    به نظر من مردان در برابر روسپیان
    (و صد البته این خصیصه بیشتر شامل مردان ایرانی و مسلمان است) عاجزند و ترسان،چرا که این زنان با راززدایی از خود قدرت "بودن" را به نمایش می گذارند.منظور من روسپیان بدبخت به دنبال یک لقمه نان نیستند ها،منظورم روسپیانی هستند که تن خودشان را به بودنشان پیوند زده اند و به هر قیمت این پیوند را هم پاس می دارند.
    دقت در سایتهای خارجی یا در تعداد زیاد عناوین کتابهایی که به رمزگشایی از زن یا از مرد می پردازند به نظر من به ما می فهماند که در دنیای مدرنی که انسانها نه خود را که کلیشه ها را می زیند رمزگونگی نیز روزبروز زیاد می شود وبساط رمزگشایان نیز پررونق می گردد.
    نی لبک

    پاسخحذف
  10. راز چیه؟ راز الود چیه؟ چراغ رو که خاموش کردید همه شون یکی هستند.

    پاسخحذف
  11. این جمله‌ی " تن زن رازآلود است..." این جمله خداااست. دو هفته پیش که سه روز که بی وقفه از میستیسیسم و اروتیسم شنیدم یک بخش مهمی اش این بود.
    و به فمینیست‌های مخالف نوشته‌هایی از این دست:برای تغییر آن چه هست راه اش این نیست که منکر آن چه هست و بوده بشوید؛ راه اش پذیر‌ش‌اش، شناخت‌اش،دانستن تاریخ‌اش(و یعنی چرایی‌اش‌)است، بعد تازه شاید بشود خیلی آرام آرام قدم‌های کوچکی علیه‌اش برداشت.

    پاسخحذف