۱۳۸۷ اسفند ۲۳, جمعه

The requested page is Forbidden

مخلوق را فیلتر کردند. زمانی که در آدرسِ پیشین می‌نوشتم نیز همین شمشیر بر سرم فرود آمد. آن زمان یک یادداشتِ کوتاه و هجوآمیز به این رخداد اختصاص دادم اما اکنون حسِ پیری و فرتوتی‌ام آن قدر هست که دیگر لحنِ طنز و هجو را در اين مورد از دست داده باشم. البته واکنشِ دیرهنگامِ من به این رخداد بدین معنی نیست که فیلتر شدنِ مخلوق برایم بی‌اهمیت و ناچیز باشد. درست وارونه و با افسوس باید بگویم که تجربه‌ی قبلی، آینده‌ی چندان روشنی را برای این وبلاگ پس از مسدود شدنِ آدرسِ آن نشان نمی‌دهد.
دلنگرانیِ بنیادینِ من اندیشه و سیاست است که البته در دوره‌ی واپسینِ مخلوق، این دلنگرانی بیش‌تر در موضوعاتِ هنری و فرهنگی نمود یافته است. اما به‌هرروی وجودِ این دلنگرانی یعنی مخاطبِ من بیش‌تر ایرانیانِ درونِ مرزهای کشور هستند و تجربه جز این نمی‌گوید که با فیلترشدنِ مخلوق، من مخاطبانِ اصلی‌ام را از دست خواهم داد.
مخلوق در این دوره دیگر هرگز آن شر و شورِ پیشینِ خود را نداشت و شگفت آنکه هم آن زمان که جولان می‌دادم وبلاگم را فیلتر کردند و هم این زمان که صرفاً در گوشه‌ای از این جهانِ پهناور تنها و تنها حرفِ خودم را می‌زنم باز با فیلترینگِ جمهوریِ اسلامی مواجه شده‌ام. هویتِ مخالفِ من ناگزیر جز این فرجامی ندارد.
تجربه‌ی فیلترینگ در وبلاگ‌نویسانی که جنسِ نوشته‌هایشان کمابیش شبیهِ من است نیز هیچ مطلوب نبوده است. برخی از اين دوستان با اينکه در بیرون از مرزهای ایران زندگی می‌کنند پس از آگاهی از مسدود شدنِ آدرسِ خود کم‌کم به نبودن و ننوشتن خو گرفتند. اما من حتی خودم هم نمی‌توانم وبلاگم را (بدونِ استفاده از فیلترشکن) ببینم و از این پس (همانندِ دوره‌ی پیش که فیلتر شدم) برای پاسخ به کامنت‌ها مشکل خواهم داشت و از آن بدتر خوانندگانِ اصلی‌ام نیز که در حالِ عادیِ وبلاگ نیز از مشکلِ کامنت‌گیر نالان بودند، دیگر برای کامنت‌گذاشتن و ابرازِ نظرهای خود با مشکلِ جدی روبرو خواهند بود.
نامه‌ای نیز به تاريخ Feb 21, 2009 خطاب به فیلترچيان نگاشتم و از دلايل مسدود کردنِ آدرسِ مخلوق پرسیدم که چکيده‌ی پاسخ و پند و اندرزهایشان یک جمله بود:
«آدرس دامنه اينترنتی شما از جانب مخابرات مسدود نگشته و دستور انسداد از: "کمیته تعیین مصادیق پايگاه های غیر مجاز اینترنتی" (وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگي) دارد.»
اینچنین است که در کشوری که حقِ آزادی اولین و مهم‌ترین حقی ست که باید ستانده و سرکوب شود، کم‌ترین حقِ شخصیِ من برای در اختیار گذاشتنِ باورهایم با خوانندگانِ نه چندان فراوانِ این وبلاگ به‌راحتی سلب می‌گردد و سرایی که سخت بالید، چنین آسان به کامِ مرگ و فراموشی فرستاده می‌شود.

در همين زمينه:
اين و آن / سرانگشت

۷ نظر:

  1. متاسفم. از آن بدتر این که تحلیلتان را در خصوص فیلتر شدن و از دست دادن مخاطبان هم واقع بینانه میدانم. ما بهرحال همچنان خواننده خواهیم بود اما و دوستان همدل و مشتاق هم از پنجره خواهند آمد اما باز جای تاسف است.

    در میخانه ببستند خدایا مپسند
    که در خانه تزویر و ریا بگشایند...

    پاسخحذف
  2. من داخل ایرانم ولی فیلتر نیستی!
    خیلی تلخ و نومید کننده نوشتی :( چه کاری باید بکنیم؟!

    پاسخحذف
  3. بیش‌تر جاها فیلتر هستم و در برخی جاها هنوز نه.
    از مشهد و زنجان و برخی ديگر از شهرستان‌ها خبر گرفته‌ام و در همگی فیلتر هستم.
    در تهران تنها برای برخی آی اس پی ها هنوز باز هستم.
    این هم از شلختگیِ عمومیِ این مملکت است که دستورِ فیلترینگ هم حتی به‌نحو هماهنگ به همگی مزدبگيرانِ زیردست ابلاغ نمی‌شود.
    اما تجربه می‌گوید که فیلترینگ در طیِ ماه‌هایِ آينده به مرور همه‌گیر و سراسری می‌شود.

    پاسخحذف
  4. مخاطبان شما از قشري هستند كه نسبت آنها كه فيلتر شكن دارند به گل مخاطبين رقم معني داري را تشكيل ميدهد. من كه 4-5 سال هست با فيلتر شكن كار مي كنم. شما حتما" بنويسيد.

    پاسخحذف
  5. از دیر فیلتر شدنت متعجبم .فیلتر شدن برای مثل تویی شبیه تعمید است نشانی از رسیدگی با این حال تو خیلی قبل باید تعمید خودت را میگرفتی

    پاسخحذف
  6. منم نه فقط مثل دخو از دیر فیلتر شدنت متعجبم که حسودیم هم میشد. خدا را شکر. خوش آمدی جانم.
    نگران نباش باز کردن فیلتر شکن جز مناسک کانکت شدنمان شده!

    پاسخحذف