«- تجربهی احمدینژاد درسِ خوبی بود برای آن دسته از براندازان که ایمان داشتند با برآمدنِ او، جمهوریِ اسلامی سرنگون میشود. اما او برکشیده شد، هشت سال کشور را تاراج کرد و موقعش که رسید هیاتِ حاکمه بهزیر کشیدش. ازینجهت، شادمانم از اینکه دوستانِ خودم که هشت سال پیش با همین تحلیل (در دورِ دوم) به احمدینژاد رای دادند یا از پیروزیِ او پشتیبانی کردند (و هنوز هم یادداشتهایِشان در حمایت و ستایش از تبهکارترین دولتِ تاریخِ ایران در حافظهی وبلاگستانِ فارسی باقی مانده است) در این دوره با شگفتیِ بسیار رایِ خود را بهنامِ حسنِ روحانی به صندوق انداختند.»
بخشی از یادداشت ٣١خرداد ٩٢ مخلوق
براندازانی که به احمدینژاد رای دادند دو دستهاند:
دستهی اول معتقد بودند احمدینژاد، با خصوصیات منحصر بهفردی که دارد، ناآگاهانه جمهوری اسلامی را دچار بحران میکند و به سرنگونی آن کمک میرساند.
دستهی دوم کسانی که احمدینژاد را جاهطلب و نمایندهی بخشی از مافیای کلانخواری میدانستند که آگاهانه روزی علیه حکومت طغیان میکند.
متوجهم که احتمالاً اکثر براندازانِ رایدهنده به احمدینژاد بنیاد تحلیلی مارکسی نداشتند و احمدینژاد را فقط فردی میدانستند که برای حاکمیت بحرانزا است. نظر من برای رای به احمدینژاد دقیقاً آن چیزی نبود که دیگر مخالفانِ رایداده به احمدینژاد داشتند، اگرچه نزدیکی زیادی با آن داشت. نظر من در آن انتخابات اختصاراً این بود که بناپارتیزه شدن جامعه و ساختار سیاسی امری مطلوب و پیروزی کاندیدای اصلی «حزب نظم» نامطلوب است. طبیعی بود که در آن شرایط در انتخاب بین احمدینژاد - هاشمی، به احمدینژاد رای بدهم. گذشت زمان مرا از رایی که دادم پشیمان نکرد.
با این اوصاف، جملهی مخلوق را میتوانیم اینگونه تغییر بدهیم:
تجربهی احمدینژاد درسِ خوبی بود برای آن دسته از مخالفان او که میپنداشتند با تاکید بر یک راه و روش جزمی، مثلاً تحریم یا اصلاحطلبی میتوان راهی برای مهار حکومت جمهوری اسلامی یافت. بحرانی که هشت سال جمهوری اسلامی را مبتلا کرد - گرچه به نابودی آن نیانجامید اما آن را به درگیری تمامعیار در سال ٨٨ و عقبنشینی بزرگ در سال ٩٢ وادار کرد- با پیشبینیِ پیامبرانهی براندازانی شکل گرفت که در سال ٨٤ به سر صندوقهای رای رفتند و همان کسی را از صندوق بیرون آوردند که ولی فقیه میخواست.
چند توضیح:
١. نمیدانم چرا مخلوق از اینکه من به روحانی رای دادم شگفت زده شد. او میدانست که چهار سال پیش رای من به کروبی بود. اگر قرار بر تعجب بود میباید چهار سال پیش متعجب میشد.
٢. فرضاً این قرائت رسمی اصلاحطلبانه را که اغراقآمیز و تنگنظرانه است بپذیرم که احمدینژاد تبهکارترین دولت تاریخ ایران را تشکیل داد و هشت سال کشور را تاراج کرد، در آن صورت ناچارم اعتراف کنم تنها راه درست همان راهی است که مخلوق سندرم فرخنگهداری مینامد و محکوم میکند.
درخواست میکنم متن این کامنت در صورت امکان در صفحهی اصلی منتشر شود.
خب چه شد که پس از 84 که برای ناکامیِ کاندیدِ «حزبِ نظم» به کاندیدِ «حزبِ هرجومرج» رای دادی، در 88 از او بهسوی کاندیدِ مخالفش تغییرِ جهت دادی و از همه جالبتر اینکه در 92 درست به کاندیدِ «حزبِ نظم» پناه آوردی؟ تا جایی که به یاد دارم البته تو هرگز در هیچ موردی پشیمان نبودی؛ درست مانندِ "پادشاهِ بیشکست" که میتواند یکی از القابِ خداوند باشد.
پاسخحذفبه استثنای احمدی نژاد و تا حدودی قالیباف، همه ی کاندیدهای ریاست جمهوری در تمام دوره های جمهوری اسلامی متعلق به حزب نظم بوده اند. این بار هم از دست شان در رفت و محال است در آینده چنین اشتباهی کنند.
حذفشرایط سه دوره انتخابات گذشته تفاوت های زیادی با هم داشته اند. پیش فرض سال 84، در سال 92 کمرنگ شد. بنابراین صورت مساله ی سال 92 تغییر می کند. سال 88 همان پیش فرض برقرار بود اما به نظر می آمد بدیل مطمئن تری در کار باشد. (گرچه وقایع بعد نشان داد چه تقلب می شد، چه نمی شد، آن آلترناتیو بهتر شانسی برای برد نداشت.)
در مورد پشیمانی، در این مورد به خصوص، یعنی در مورد انتخابات، البته درباره ی رای دادن به خاتمی در دور دوم پشیمانم و آن را اشتباه می دانم. بهتر بود اصلاح طلبان همان جا کنار می کشیدند و نقش مخالفان نیرومند و دارای نفوذ را بازی می کردند، به جای آن که دولتی ضعیف در دست داشته باشند.
- من چون سوادِ کافی ندارم نفهمیدم معنای "بر اساسِ تحلیلِ مارکسی به احمدینژاد رای دادن" چیست.
حذف- بههمان دلیلِ بالا (کمسوادی) این را هم نفهمیدم که "بناپارتیزهشدنِ جامعه و ساختارِ سیاسی" به چه معناست.
- «حزبِ نظم» یعنی هاشمی و حلقهی پیرامونِ او. با این حساب خیلی جالب است که کسی سعیدِ جلیلی را کاندیدِ این حزب بداند.
- چیزی از دستِ کسی در نرفت. فرآیندِ انتخاباتِ یازدهم خواستِ هیاتِ حاکمه بود و همیشه میانِ فرآیند و فرآورده نسبتِ معناداری برقرار است. اینبار حاکمیت در محاسبهی خود (برخلافِ سالِ هشتاد و هشت) به منطقِ محافظهکاری پایبندی نشان داد و با صرفِ هزینهی گذرا/کوتاهمدت ، سودِ پایدار/بلندمدت را برگزید.
- اصلاحطلبان دروغ زیاد گفتهاند اما نه هر آنچه اصلاحطلبان گفته باشند دروغ است. تبهکاریِ دولتِ احمدینژاد کشفِ مختصِ اینان یا جعلِ انحصاریِشان نبوده است. نیروهای برانداز و تثبیتکننده همگی باور دارند که این دولت «تبهکارترین» است. تنها کافی ست به اختلافِ حسابِ این دولت با نهادهای نظارتیِ همین رژیم (دیوانِ محاسبات و سازمانِ بازرسیِ کلِ کشور) نگاهی بیندازیم که کمترین رقمِ خرجهای نامعلوم یا واریزنشده به خزانهی کشور بالغ بر یکصد میلیارد دلار است. البته اینها بهجز درآمدهای چند صد میلیارد دلاریِ نفتی (بهویژه در چهار سالِ نخست) است که بر سرِ حیف و میلش دولت با حاکمیت همسفره بوده و به توافق رسیده است. بر این اساس، ادامه دادن به دفاعِ پنهان از دولتِ احمدینژاد توسطِ تو را نشانهای از لجاجت میدانم.
- اظهارِ پشیمانیِ تو در یک مورد، همانا مثالِ نقضِ ادعای کلیِ من است که «در هیچ موردی پشیمان نبودی». ازینجهت، باز هم تو پیروز شدی و جای تبریک/شادباش دارد.
«فرآیندِ انتخاباتِ یازدهم خواستِ هیاتِ حاکمه بود» موافق نیستم. تصور من این است که حکومت گمان نمی کرد چنین نتیجه ای حاصل شود و از پذیرش آن اکراه داشت، با این حال آن را پذیرفت.
حذفتا وقتی «انتخابات ِ ناسالم» به دست ِ این نظام ِ ناسالم برگزار می شود می توان انتظار داشت وضعیت همینطور پیچیده و بغرنج باقی بماند.عده ای به دلیل ِ ایدئولوژیک انتخابات را تحریم کنند، عده ای به دلیل ِ ایدئولوژیک در آن شرکت کنند، جمعی فقط به دلیل ِ اخلاقی (مدرن) در آن سهیم نشوند، جماعتی صرفا به دلیل ِ اخلاقی (اخلاق ِ دینی) در آن حضور یابند، شماری به خاطر ِ مهر روی ِ شناسنامه و مزایای ِ آن پای ِ صندوق بروند، بعضی انگیزه های ِ ناسیونالیستی داشته باشند، عده ای از سر ِ یاس و به دلیل ِ ترس از تقلب به آن نه بگویند، برخی انتخابات را تاکتیکی و گروهی استراتژیک ببینند، عده ای الکی و تحت ِ تاثیر ِ جو در آن شرکت کنند، برخی برای ِ تمسخر پای ِ صندوق ها بروند و روی ِ برگه ی ِ رایشان نقاشی بکشند یا بنویسند کلاه قرمزی، گروهی برای ِ آنکه تمایلات ِ سرکوب شده شان را فریاد بکشند و جلوی ِ چشم ِ حکومت بگذارند در انتخابات شرکت کنند و مثلا بنویسند رضا پهلوی یا گوگوش یا... و الخ. به نظر می رسد ارزش ِ انتخابات امروزه (و شاید بسیاری از انتخابات ِ گذشته) هم ارز با آن گزاره ی شرطی است که مقدمش نادرست است بر این مبنا، تالی هرچه باشد، ارزش ِ گزاره درست است!! به عبارت ِ دیگر در چنین بستر ِ پر فریبی هر اتفاق و گرایش و انگیزه ای را می توان جای داد و درست دانست و تحلیل کرد.
پاسخحذفبه نظر می رسد خلبان ِ کور انتخابات را تاکتیکی می بیند. محاسبه می کند و همسو با هدفش رای می دهد. گاه محاسباتش حدودی از خواسته هایش را برآورده می کند، گاه نمی کند. تا روزی که انتخابات علی العموم و انتخابات در چهارچوب ِ نظام ِ اسلامی علی الخصوص برگزار می شود، این گرایش ِ تاکتیک محور(گیرم غریزی و نه با مبانی فلسفی ِ خلبان) نیز وجود دارد ـ گرایشی که شاید در این انتخابات عده ای را یدین نتیجه رسانده باشد که به جلیلی رای بدهند!
اون خلبان که از روز اول، کور بود و حرفهای کور کورانه، زیاد می زد. انتخابات در عرصه ی حکومت فقها، آزمایشها و شانس دهی ملّت به حکومت فقاهتی در معنای وسیع کلمه می باشد. فراموش نباید کرد که ایرانیان در این زمینه، خیلی گشاده دست هستند؛ زیرا معتقدند که حکومتگران، بالاخره از الاغ تکبر و بلاهت و عقده ی قدرتپرستی و غارت مام وطن و ستم در حقّ مردم، یه روزی به خود میان و آدم میشن و در فکر مردم و مسائلشون می افتن. انتخاب روحانی، - چند صباحی قبلش میر حسین و کروبی البته - نشانه های دود و خاکستر آتشفشانیست که آخوند جماعت بر دهانه ی آن، منبر گذاشته و می خواد حکومت فقاهتی ی ابدالدّهر داشته باشه. ملّت نیز میگه باشه، به همین خیالات باش تا سر فرصت، « شاخ خودم را » رو کنم و همون بلایی را سرتون بیارم که به گواه تاریخ هزاره ای ام بر سر امثال شماها آوردم.
پاسخحذفمخلوق خان گل بلبل! باید در پاسخ خلبان می نوشتی» ... نشانه ای از بلاهت محض می دانم. » من که گفتم؛ خلبان از روز اول، کور بود و حرفهای کور کورانه، زیاد می زد. اینم یه فازای دیگه از ابلهی اش. تحلیل مارکسی؟؟ / بناپارتیزه؟؟.دعای مارکسی/ ناپلئونی! باید براش خوند تا ااالله اخانید، یه جفت چشم بینا به فهمش بده. شاید مغزش شکوفا بشه!
پاسخحذف