۱۳۹۲ آبان ۱, چهارشنبه

شاهد غایب

مردم عادی و شخصیت‌های مهم یا مسئول همگی اغلب در توجیه کارهای خود خدا را شاهد می‌گیرند. اما خداوند کجاست تا به راستی پندار و درستی کردار آنان شهادت دهد؟ پس چه‌بسا مقصود از «خدا را شاهد می‌گیرم» چیز دیگری باشد. سنجش گفتار نخست ما را به جمله‌ی دیگری می‌ٰرساند: «ایمان خود به خداوند را شاهد می‌گیرم». اما ایمان یک فرد چگونه می‌تواند برای دیگران حجت باشد؟ ایمان او بیشینه برای خودش حجیت دارد (اگر داشته باشد)‌ و بس!‌ تحلیل ذهنی نشان می‌دهد که اعتبار این جمله دایره‌ی شمولی بسیار ناچیز دارد و تجربه‌ی عینی (دروغ‌گویی بسیاری از کسانی که خداوند یا ایمان‌شان به او/آن را به یاری خود می‌طلبند)‌ همان اعتبار فردی/غیر همگانی را نیز متزلزل می‌کند. در کل، از آنجا که هم خداوند و هم ایمان به او در سده‌های پیاپی بی‌آبرویی فراوان به بار آورده است، گمان می‌کنم که پرهیز از به میان کشیدن پای هر یک از این دو راه‌گشاتر و شرافتمندانه‌تر باشد.

۲ نظر: