این جمله را در خواب به خودم گفتم. بر سر چه؟ اینکه داشتم از دریچهی باریکی به جایی شبیه قبرستان یا باغ نگاه میکردم. سپس یادم آمد که وقتی خوابیده بودم صحنههایی از خوابم جنگ صفین و نهروان بود و بههرحال نام ناکثین و مارقین را در خوابم شنیده بودم. بعد با خودم میگفتم چقدر سنت در ذهن و ضمیر ما حضور دارد. اینکه همگی در جنبههایی خواه ناخواه طبق معیارهای سنتی فکر و عمل میکنیم. بعد افتادم به توجیه. یعنی حالی که در خواب داشتم حال موجهسازی این وضعیت بود. انصافاً هم توجیه بدی به ذهنم نیامد؛ تداعی معانی و یادآوری نشانهی باور نیست. بعد چه مثالی به خاطرم رسید؟ اینکه در جشنهای آمریکای لاتین مانند برزیل از پارچههایی با طرح بته جقه استفاده میشود. دیدن این طرح فضای سنتی را به یاد میآورد اما این نه دلیل بر آن است که من سنتیام و نه دلیل بر آنکه آن کارناوال سنتی است. حالا نمیدانم در واقعیت بیرون از خواب چنین طرحی در چنان جشنهایی بهکار میرود یا نه. بعد تا پایان خواب دنبال بخش نوت در گوشی خودم میگشتم که این نکته را یادداشت کنم. سیستم گوشی آپدیت شده بود و آنقدر عجیب و غریب که هر چه گشتم کمتر یافتم. بهمحض اینکه از خواب اصلی بیدار شدم نخستین جملهای که با خودم تکرار کردم همان توجیه مربوطه بود.
پسنوشت:
۱. حالا کسی نیاید بگوید صفین مال قاسطین بود و چه و چه. من در خواب آن دو نام را شنیدم و آن دو جنگ را خواب دیدم (خواب درجهی دو).
۲. پوزش میخواهم از کسانی که هنوز فید اینجا را میخوانند! چاپ صد بارهی متن بهخاطر خدمات عالی اینترنت در ایران اسلامی است! هر بار، پیغام خطا دریافت کردم ولی همه را چاپ کرده بود.
پسنوشت:
۱. حالا کسی نیاید بگوید صفین مال قاسطین بود و چه و چه. من در خواب آن دو نام را شنیدم و آن دو جنگ را خواب دیدم (خواب درجهی دو).
۲. پوزش میخواهم از کسانی که هنوز فید اینجا را میخوانند! چاپ صد بارهی متن بهخاطر خدمات عالی اینترنت در ایران اسلامی است! هر بار، پیغام خطا دریافت کردم ولی همه را چاپ کرده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر