۱۳۹۵ آبان ۱۴, جمعه

خودحکیم‌پنداری

یک آسیب بسیار شایع در میان ما اعتیاد به نصیحت‌های اخلاقی-روان‌شناختی به مردم ایران آنهم از سوی کسانی است که مدعی فعالیت سیاسی اند. این گرایش که شما همیشه وانمود کنید در جایگاه میانه ایستاده‌اید و یک طرف افراط است و یک طرف تفریط ساده‌ترین و پیش‌پاافتاده‌ترین راه حلی است که ممکن است به ذهن آدمی‌زاد برسد. پس از خیزش پاسارگاد هم موجی از همین نصایح مشفقانه در قالب‌های مختلف ارائه شد. ترجیع‌بند همگی هم توهم دموکراسی ناب و یکسان‌پنداری نمادهای سیاسی با عقب‌ماندگی و شخصیت‌های سیاسی با شخص‌پرستی بود. ژست‌های عصر روشنگری در برخی از این متن‌ها جای خود را حتی به روضه‌خوانی داد و گریستن بر غربت کورُشِ گرفتار در چنگال کورُش‌پرستان. وسواس آوانگارد و پیشرو بودن فقط هم مختص دوستان سوسیالیست نیست بلکه عزیزان اولترا لیبرال هم ساده‌انگارانه می‌پندارند که می‌توانند انسان ایرانی نوینی بیافرینند یکسره خود‌بنیاد و آینده‌اندیش و رها از بار گذشته و گذشتگان. آنان هم به‌دنبال جامعه‌ی ناب و یک انقلاب فرهنگی تمام‌عیارند. شوربختانه، تعبیر «کارخانه‌ی انسان‌سازی» روح‌الله خمینی عیناً درباره‌ی آمال و آرزوهای هر دو گروه صادق است. حجم رویاهای کودکانه چنان بالاست که دسترسی به فرد نویسنده عملاً امکان‌پذیر نیست. شما نمی‌توانید با کسی که در آسمان‌ها سیر می‌کند گفتگو کنید. نخست باید پاهای‌ش به زمین برسد تا بعد.

پس‌نوشت:
در میان ژست‌های سیاسی یک ژست هم همانا ناصح و روانکاو ملت ایران است.