"INDECENT PROPOSAL" (پيشنهاد بیشرمانه)، دومين فيلمی هست که من از "ADRIAN LYNE" میبينم:
"ديويد" و "دايانا" پول نداشتن تا خونهای رو که کنار ساحل میخواستن بسازن تموم کنن... بانک تقاضای بازپرداخت وامشون رو کرد و چون پولی براشون باقی نمونده بود، خونهشون توسط بانک مصادره شد.
يه روز تو يه جائی که اونا برای شرطبندی میرفتن، يه مرد ميانسال و پولدار، "دايانا" رو میبينه و عاشقش میشه... حين بازی بيليارد در محل اقامت "جک"، بحثشون میشه که آيا آدمها هم مثل باقی چيزها خريدنی هستند يا نه (قبل از اين وقتی جک میخواست لباس مورد علاقهی دايانا رو که پولش رو نداشت براش بخره، دايانا بهش گفت: «لباسها فروشی هستند، من نيستم» ). "جک" به اون دوتا پيشنهاد میده که در ازای يک شب خوابيدن با "دايانا" يک ميليون دلار بهشون بده. اون دوتا اون شب توی رختخواب راجع به اين قضيه خيلی با هم حرف زدند و بالاخره دايانا حاضر میشه بخاطر جک و برطرف شدن مشکلاتشون ،اين کار رو بکنه. «... اين فقط بدن من هست که در اختيار اون قرار میگيره، نه ذهنم و نه قلبم."
خب! با حضور وکيل ديويد اين معامله انجام میشه... ولی بعد از مدتی جک پشيمون میشه اما وقتی به پشت بام هتل HILTON میرسه که اونا با هليکوپتر رفته بودند.
اون دوتا فکر میکردن که میتونن اين قضيه رو فراموش کنن... "دايانا" تقريبا موفق شد اما "ديويد" نتونسته بود اون شب رو فراموش کنه و هر از چندگاهی از اون شب میپرسيد که در "گريفن" (کشتی خصوصی جک) بر روی آبهای "سانتاباربارا" چه اتفاقی افتاد در حالی که دايانا دوست نداشت در موردش حرف بزنه، تا اينکه بالاخره دربارهی اون شب بهش گفت: «... باشه بهت میگم... اون مرد مثل يک اسب وحشی بود. بايد بگم که همهی شب مشغول بوديم، اين برات کافيه؟... فقط سکس بود ديويد فقط سکس نه عشق...»
ديويد ازش میپرسه: "سکس خوبی بود؟" دايانا از جواب دادن امتناع میکنه و بهش میگه «... اين کار رو با من نکن» اما پس از اصرارهای ديويد و تکرار چندينبارهی اون سوال با گريه جواب میده: آره!
ديويد به دايانا بیاعتماد شده بود و گمان میکرد که اون واقعا از جک خوشش اومده و فقط قضيهی سکس مطرح نيست... بیاعتمادی ديويد در مقابل ابراز احساسات صادقانهی جک باعث شد که دايانا در حالی که از اون مرد نفرت داشت کم کم بهش علاقمند بشه و با هم زندگی کنن... ولی جک با همهی علاقهای که به دايانا داشت اونقدر واقعبين بود که وقتی يک بار ديويد برای دلجوئی به ملاقات دايانا اومد اون به خوبی درک کرد که نگاهی که دايانا به ديويد کرد هرگز تا بحال به جک نکرده بوده... برای همين همون شب تو ماشين به دايانا میگه که تو بهترين عضو کلوپ يک ميليون دلاری ها هستی (گوئی که اون زنهای شوهردار رو از سراسر دنيا در ازاء پرداخت يک ميليون دلار، از آن خودش میکنه) و دايانا در حالی که گوئی فهميد که چرا جک اين حرف رو زد، ازش تشکر کرد و از ماشين پياده شد.
آخر فيلم وقتی "دايانا" داره پيش "دیوید" برمیگرده، با خودش يه جملهای ميگه: «... يه کسی گفته: اگر يه چيزی رو خيلی مصرانه میخواهی، اونو رها کن... اونوقت اگه برگشت تا ابد مال تو میمونه، اگر نه، اون مال تو نبوده که باهاش شروع کنی.»
نتيجه گيری:
۱. آدمها فروشی هستن. حالا در مورد "بدن"هاشون که اين حرف يقينی هست اما در مورد "باورها" و "احساسات و عواطف"شون، میشه بحث کرد.
۲. "سکس خوب" خيلی مهمه... چون اگر بهاضطرار هم مجبور بشی که سکس داشته باشی و اون سکس خيلی بهت لذت بده، اونموقع شايد نتونی تا آخر عمرت اون شب و اون آدم رو فراموش کنی!!! و البته اين مانع از اين نمیشه که همچنان همسرت رو دوست داشته باشی و باهاش زندگی کنی و اين همون حقيقتی بود که اون احمق "ديويد"، آخر فيلم بهش رسيد.
۳. ADRIAN LYNE توی فيلمهاش اصرار داره بگه که ميان زن و شوهرها نوعی علاقه و عشق متفاوت وجود داره که باعث میشه زنها پس از اينکه سراغ مردهای ديگه رفتن، باز هم پيش شوهر و خانوادشون برگردن.
متوجه نمیشم چطور از فیلم نتیجه گیری می کنی.
پاسخحذفشاید منظورت اینه که به یک چیزهایی که در فیلم بیان شده باور داری.
ولی اینها که گفتی بهشون باور داری چطور جزو باورهات شدن.
؟
البته تا جایی که می دونم نمیشه جلوی باورمند شدن کسی رو گرفت ...
همچین به نظر میاد داری خارج میزنی .. قاطی کردی ؟
پاسخحذف