ای کاش میشد باز هم نصفههای شب زنگ بزنی و من رو از خواب بیدار کنی!
نمیدونی که چقدر بیدار شدن با صدای دلانگیز و سحرآمیز تو برام لذتبخش بود... حاضر نبودم لحظههائی رو که با پیچیدن صدای تو در تار و پودم بیدار میشدم با هیچ چیز دیگهای عوض کنم.
پ . ن:
شد خزان گلشن آشنائی…
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر