۱۳۸۵ دی ۲۸, پنجشنبه

دزدی ناشیانه و معضل ناامنی در وبلاگستان فارسی

گزین‌گویه‌ها (نوشته‌هایِ کوتاه و عمیق) همیشه بهترین و بداقبال‌ترین طعمه برایِ سرقت هستند. دلیل‌اش هم قابلیتِ آنها برایِ جذبِ مخاطب و کسبِ وجهه است.
نمی‌دانم چند نفر از شما محمد (کلولو) را می‌شناسید. اما من او را می‌شناسم و با سبکِ نوشته‌هایش و عناوینی که برایِ آنها بر می‌گزیند آشنا هستم.
این قبیل نوشته‌هایِ کلولو (کوتاه‌نوشت‌ها)، مختصر، جذاب، شخصی و بی‌نظیر هستند.
متاسفانه این فرد، وبلاگی ساخته و آنرا پر کرده از نوشته‌هایی که خلاصه و بعضاً عین یادداشت‌هایِ کلولو است. یعنی به‌زبانِ ساده این تازه‌وارد به دنیایِ وبلاگستان، نوشته‌های کلولو را به‌سرقت برده و از قبل دزدیدنِ گزین‌گویه‌هایِ جذابِ کلولو توانسته در همین مدتِ کوتاه تعدادِ قابل توجهی لینک و خواننده برایِ خود دست و پا کند.
به‌عنوانِ نمونه شش یادداشتِ از کلولو را با شش یادداشتِ این دزدِ گرامی مقایسه کنید:

اول: کلولو / دزد

که دزدِ گرامی تنها یک جمله‌ی بی‌معنی به آخر یادداشتِ کلولو اضافه کرده است.


چهارم: کلولو/دزد

پنجم: کلولو/دزد
دزدِ محترم در انتها تنها برایِ اثباتِ نبوغ نداشته‌ی خویش، سه بار کلمه‌ی "ژرف" را به یادداشتِ کلولو افزوده است.

دزدِ نابغه البته در اینجا فراموش کرده که لااقل عنوانِ نوشته‌ی کلولو را تغییر دهد و یادداشت را با عنوان‌اش یکجا کپی کرده است.

چندین یادداشتِ دیگر نیز (از جمله این، این و این) کاملاً به‌چشم من آشنا هستند و می‌دانم که آنها را سابقاً در وبلاگِ کلولو خوانده‌ام.
نمی‌دانم این معضل بی‌قانونی در فضایِ مجازی را چگونه باید سر و سامان داد.
بارها شده که نوشته‌هایِ اشخاص از وبلاگ‌ها و سایت‌های‌شان به‌سرقت رفته و در جایی با نام دیگری بازچاپ شده است.
این مشکل البته در موردِ کسانی که با نام مستعار می‌نویسند، بدتر و پیچیده‌تر است. در واقع مستعارنویسانِ وبلاگستان، گزینه‌هایِ مناسب‌تری برایِ اهدافِ دزدانِ مجازی هستند.
در شرائطِ فعلی اما حداقل کاری که می‌توان کرد، بر ملا ساختن این قبیل تقلب‌ها و اجحاف‌هایی ست که در حق اطرافیانِ ما إعمال می‌شود و هیچ بعید نیست که روزی نیز قربانی بعدی خودِ ما باشیم.
در برابر این گونه بی‌أصالتی‌ها اگر سکوت کنیم، وبلاگستان به بازار مکاره‌ها بدل خواهد گردید.

۱۴ نظر:

  1. و اما مخلوق ذليل مرده

    به دليل عفو عمومي که داده ام و ترا هم شامل
    ميشود و باقي برادران آب منگل را هم بهمچنين

    افتخار داده باز آمدم که برايت راجع به اين پست
    يک عدد کامنت کمي جگر سوز بگذارم و بروم

    قربانت گردم عرض فرموده ايد که :

    ((نمی دانم این معضل بی قانونی در فضایِ مجازی را چگونه باید سر و سامان داد.))


    مگر تو هنوز در نيافته اي که تمامي ارزش و اعتبار وبلاگ نويسي
    همان بي سر و ساماني است اي ورپريده

    که کمر به سر و سامان دادنش بسته اي اخوي !!!!!!

    وبلاگستان سر و سامان داده همان دنياي خبر ايران است

    اين دزدي که بهش اشاره کرده اي - يعني بخش پلي بوي و
    لاري فلينت جامعه وبلاگستان
    تا آنها نباشند آزادي مطلقا معني ندارد

    همه بايد باشند و هرچه ميخواهند بگويند و هر دزدي که ميخواهند
    بکنند تا بتوانيم بگوئيم اينجا يعني وبلاگستان (( آزادي )) وجود
    دارد

    کلولو سرچشمه يک استعداد است
    مگر اکنون از تابلوي گئورنيکاي پيکاسو ميلياردها نسخه تقلبي
    وجود ندارد
    برادر من اون اصيله است که حسابه .......مگه نه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟نانا

    پاسخحذف
  2. یکی دو بار این وبلاگ رو خونده بودم
    خدایی اولش فکر کردم شعبه جدید وبلاگ کلولو باز شده.داره مطالب قبلیش رو اینجا کپی میکنه.

    پاسخحذف
  3. آقا در همین باره شاعر می فرماید:
    ز غارتگری ها گرش مانده برجا/ ز اسباب حجره درش مانده باقی

    پاسخحذف
  4. سلام مخلوق عزیز
    اولین پیغام پس از اینترنت دار شدنم!
    همین الان اینترنت خانه وصل شد/

    پاسخحذف
  5. هر چند این اتفاق زیاد پیش آمده و بی شک باز هم خواهد آمد ولی به اعتقاد من تا زمانی که این نوشته‌ها از محیط نت خارج نشوند و یا به عبارت بهتر، این سرقت‌های نوشتاری به زیور چاپ در دنیای واقعی آراسته نگردند جای نگرانی چندانی ندارد.
    انگیزه‌های ارتکاب این عمل می‌تواند متفاوت باشد ولی در اکثر مواقع افرادی دست به این عمل می‌زنند که تازه قدم به دنیای مجازی گذاشته و در شناخت خصوصیات آن به بیراهه رفته‌اند ولی دیری نخواهد پایید که زیر فشار طاقت فرسای نگه داشتن یک ماسک گشاد بر صورتشان از پا در آمده و معمولا گزینه حذف را انتخاب کرده و دست به خود‌کشی مجازی می‌زنند.
    همین جا می‌خواهم از تئوری اقتصادی " دست نامرئی " آد‌ام اسمیت الهام بگیرم برای گفتن این مطلب که جهان مجازی هم علبر‌غم آنکه از دید بسیاری از افراد خارج از آن و یا افراد تازه وارد، بی در و پیکر به نظر می‌رسد ولی در واقع عوامل و مکانیسم‌هایی در آن وجود دارد که اجازه عمر طولانی مدت به بسیاری از ناهنجاری‌های رفتاری که توسط عده‌ای در آن بروز می‌کند را نمی‌دهد.
    در هر شکل اطلاع رسانی همیشه کاری لازم و پسندیده است و در این مورد هم به تسریع روند اضمحلال سارق، کمک شایان توجهی خواهد کرد که با تیز‌بینی و احساس مسئولیتی قابل تقدیر از عهده این مهم برآ‌مده‌اید.
    مانا و سرفراز باشید.

    پاسخحذف
  6. یک سال و نیم طول کشید که نانا هم به همان نتیجه‌ای برسد که اصلاح‌طلبان و ملحقات در ۳ تیر به آن رسیده بودند:

    «اگر رفسنجاني اين کشتي شکسته در اين درياي طوفاني را به آبهاي آرامش ببرد و ما را از شر رهبر و تمساح و باقي
    نجات دهد من فعلني نوکر خود اين جاکش کوسه هم هستم پريود»
    نانا

    خاستگاه: خلبان‌جان، اسمِ کور خوب به محافظه‌کاری و رفسنجانی‌گری‌ات می‌آید، مطمئن‌ام خطِ کامنتِ قبلی را هم ندیده بودی که بسیار شناس‌تر از ناشناس بود.
    از این گذشته، به نظرت این سرعت برایِ پیشروی از رویِ پل‌هایِ میانِ آنان و این کم است یا زیاد؟ خوب یا بد؟

    راستی کامنت‌گیرِ اینجا ول است دیگر؟

    پاسخحذف
  7. salam!
    Didam filter nist , zogh zade shodam goftam faghat ye salaam bokonam o beram. :)
    Albatte man am shadidan doshmane in joor dozdiha hastam ! Inam az salaame mokhtasare man !

    پاسخحذف
  8. آخر اي اميد ميلاني داغت به جيگرم مانده
    خاک بر سر

    اومدي به اسم اسمشو نبر مثلني نقاب روي
    صورت کريه ات کشيدي ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

    بابا من ترا از سخنان عمدتا اخ و تفيت ميشناسم
    يعني فکر ترا
    اين کوتيشن !!! آوردن از سخنان فراموش نشدني
    من برايت !!!!! اولين دليلم است بر شناختت
    زيرا تو سخنان مرا نه تنها ميخواني بلکه خدمت
    انتر کيبت عرض کنم که مي بلعي مگه نه ؟

    و اما آن چه بنده در يک سال و نيم پيش از آن سخن ميراندم
    واقعيت يک سال و نيم پيش بود
    و آنچه اکنون ميگذرد
    واقعيت هم اکنون است

    به عنوان مثال خدمتت عرض کنم که تو همين اکنون برو
    سراغ دوستان جي جي با جي خود
    و نيگا نيگا کن ببين چه همه از يک سال و نيم پيش عوض
    شده اند
    حداقل نگاهشان به جنگ امريکا و ايران
    که قبلني همه توطئه انگليسي ها ميدانستنش مگه نه ؟

    برو از روي نام رهبر هفتاد و پنج هزا بار روي کاغذ توالت
    بنويس
    و سپس به سلامي او ريدمان اعظمي کن و سپس خودت
    ميداني که چي را با چي پاک کرده در کاسه انداخته و
    سيفون را همچين اساسي بکشي .برو بچه خوب ......نانا

    پاسخحذف
  9. آشنا که مي‌زني عزيز!
    نه نمي‌توانم بشناسم‌ات، پرچمي چيزي بالا بگير بل‌که بشناسم‌ات. مي‌داني که اين‌روزها حال‌ام هيچ خوش نيست؛ چپ‌ها از شرق حمله آورده‌اند، مسلمانان از دانوب گذشته‌اند، آوانگاردها از غرب - اين‌ها از دين‌داران و پرولترها هم بدبوترند - و من؟ مانده در اين خرابه‌هاي برلين ترجيح مي‌دهم با بيماري‌هاي بدخيم درگير باشم و توصيه‌ي تنها پزشک مورد اعتمادم را بپذيرم که براي بدبيني لجام‌گسيخته‌ام خوش‌بيني مفرط تجويز مي‌کند.
    حالا اگر بشناسم‌ات - و مطمئن بشوم جزو اين سه دسته‌ موجودات موذي نيستي - آن‌وقت جواب‌هايي دارم. در غير اين صورت با تصرف برلين جسد سوخته‌ام را تصاحب کن!

    پاسخحذف
  10. مهرام عزیز!
    تطبیق آن تئوری (دستِ نامرئی) بر فضایِ مجازی و اینکه وبلاگستان برایِ مهار رفتارهایِ نابهنجار و خارج از چهارچوب هایِ تعریف شده اش، واجدِ مکانیسم هایِ دورنی خودش می باشد، بسیار مهم و تیزبینانه بود!
    ممنون از نظر زیبا و ارزشمندِ شما!

    پاسخحذف
  11. برایِ "اسمشو نبر":

    عزیزم!
    ول که چیز دیگری ست. اما کامنت گیر اینجا فعلاً باز باز است.
    چون خیلی به این قبیل موضوعات علاقمندی، اشاره می کنم که "ول" کمابیش بویِ نرینگی میدهد (در وقتِ استراحت البته) و "باز باز" بویِ مادینگی اش (در وقتِ کار البته) بلند است.
    کامنت گیر اینجا هم فعلاً اُپن است که تو تا آنجا که توان داشتی بریزی توش. چون خودِ وبلاگ هم چندی قبل ریپ شده و جر خورده، بنابراین هیچ محدودیت ای از هیچ جهت وجود ندارد.

    پاسخحذف
  12. و اما اين پاسخ کوتاه تشويقي مهرام از
    اين مخلوق ورپريده
    مرا به فکر انداخت که کمي برايتان اين ماجراي
    تحيرآور وبلاگ نويسي
    را از نظر خودم جر واجر دهم
    بگيريد که اومد

    در نظر بگيريد که تمامي آژانس هاي خبري جهان
    مدارس سراسر تهران باشند
    با قوانين حاکم کنوني ايران
    و يا هر کشور ديگري از دنيا اداره شوند

    ناگهان به قدرت تکنولوژي در قلب تهران مدرسه اي باز
    شده که در اين مدرسه ناظم و دبير و معلمي نيست
    والسلام

    اين شاگردان يکي دماغش را فين کرده به ديوار ميمالد
    يکي در مستراح است يکي مشق مينويسد يکي فوتبال
    بازي ميکند يا والي بال
    يکي جيغ ميزند يکي ميرقصد يکي سوت ميزند و بگير و برو

    و اگرچه
    اينان نه مربي نه معلم نه مدير نه هيچ گونه بزرگتري
    دارند همگي به نحو احسن فانکشن ميکنند به شکلي که
    کل وزارت آموزش و پرورش بسياري از کشورهاي جهان را
    دست و پاچه کرده اند

    چيزي که به شما تيکه تيکه شده ها اين قدرت را داده فقط و
    فقط نبودن سر پرست و مدير و اتوريتر است و بس

    دست از سر اين دست نامرئي و چه ميدانم گوش شنوا و
    سازمان دهي و با تريبت و بي تربيت برداريد

    بگذاريد مدرسه نمونه !!! کارخودش را بکند
    خوب يه سري بچه هم هميشه تو مدرسه ها هستند که
    مداد و پاک کن و چه ميدانم پول قاقالي لي بچه ها را ميدزدند

    وقتي تصميم به جلوگيري از کاري بگيري
    اول قدم را در راه محدود کردن برداشته اي
    بايد از کار بد جلوگيري نکرد
    برايش راه مبارزه ياد گرفت و به آن برخورد کرد

    قبلا هم گفته ام هيچ چيز نبايد ممنوع باشد بلکه بايد تنها
    مجازات داشته باشد .................بار ده هزارم .........نانا

    پاسخحذف
  13. هاها، ناناجان استعدادِ والایت در شناختنِ مردم واقعاً تحتِ تأثیرم قرار داد؛ ولی متأسفانه اشتباه کردی، آخر مگر نمی‌بینی نوشته‌ام اسمشو نبر. البته که تو واقعیت را گفته و می‌گویی، من هم که درست همین را گفتم، و اصلاً از تو نقل کردم چون همه‌گان مطمئن‌اند تو چیزی جز واقعیت نمی‌گویی. سخنِ تو را به عنوانِ یک واقعیتِ یقینی و بی‌تردید شاهد آوردم تا درباره‌یِ تانک‌هایی صحبت کنم که در این یک سال و نیمه از دربارِ ویرانه‌یِ اصلاح‌طلبان به خانه‌یِ آبادِ تو رسیده‌اند و همان‌طور هم دارند جلوتر می‌روند.

    مخلوق‌جان، ریپ شدی حال‌اش را بردی، دلیل نمی‌شود مدام پزش را بدهی؛ آخر نمی‌گویی بعضی‌ها ندارند بدهند حسودی‌شان می‌شود؟

    خلبان‌جان، آخر جسدِ تو به چه کارم می‌آید؟ یا برلین؟ یا پرچم؟ جواب‌هایی که داری هم به کارم نمی‌آیند، خودم بهتر می‌دانمِ‌شان. و... بالأخره تو که رفسنجانی‌دوستی‌ام را می‌شناسی، انتظار که نداری فکر کنم چیزی امیدوارکننده‌تر از آن «دقیق فکر کردن» گیرم خواهد آمد؟

    به طورِ کلی من با تو صحبت نمی‌کردم، نظرِ سرلشکر خلبانِ کور، تحلیل‌گر و نظریه‌پردازِ جنگ را پرسیدم که سرعتِ تانک‌ها به نظرش برایِ جنگ چطور است؟
    خیلی کم؟ کم؟ متوسط؟ زیاد؟ خیلی زیاد؟

    البته مگر آن‌که تحلیل‌گرِ عزیز به عوضِ اصلاح‌طلبان و نانا مرخصی رفته و فقط این بیمارِ افسرده‌یِ نیازمند به آمپول‌هایِ خوش‌بینی را به جا گذاشته باشد. به هر حال کاری به یهودی‌هایی که نام بردی ندارم، موضوعِ موردِ علاقه‌ام خوک‌ها هستند (و تسلیحاتِ مکانیزه‌شان).

    پاسخحذف
  14. ميگم اين كلولو اگه اينجارومي خونه :
    من لينكشو برداشتم
    البته به تخمش

    پاسخحذف