اندیشههایی که در یک مسئلهی نظری در دو سرِ طیف قرار میگیرند، غالباً از دو منظرِ کاملاً متفاوت به نتیجهی یکسان میرسند. این دو منظرِ متقابل غالباً صریحترین و جدیترین رایی است که دربارهی آن معضلِ معرفتی میتوان سراغ گرفت. نظریههایی که در میانهی طیف قرار میگیرند، درست بهسببِ تمایلِ خوشهچینی از هر دو نظریهی متقابل و در عینِ حال ردِ هر دو با اتهامِ مبهمسرشتِ «افراط»، نه چندان جدی هستند و نه چندان صادقانه. «اعتدال» فریبکارانهترین شعبدهای ست که توسطِ این نظریاتِ میانجی در تاریخِ اندیشه همچون ننگِ افتخارآمیزی به ارث گذاشته شده است.
یاد کتابهای دبیرستانی نوشته آقای حداد عادل افتادم که اول می گفت خیرالامور اوسطها و بعد شروع می کرد به نظریه پردازی...مثلا در مورد جایگاه انسان در اسلام اول سراغ سرمایه داری می رفت و می گفت این مکتب مبتنی بر اصالت فرد است و سوسیالیسم هم مبتنی بر اصالت جمع و بعد با ترفند بازی با کلمات، اسلام را مبتنی بر " اصالت فرد در اجتماع " معرفی می کرد و الخ.
پاسخحذففوق العاده!
پاسخحذفعذر میخام
پاسخحذفتخمشو نداشتی یا به تفکر تازه ای رسیدی؟
اگه دومیه شرحش بده شاید به درد خیلیا بخوره.
مرسی
شبیه بی طرفی.حداقل این هست که آدم تکلیفش با بی طرفها روشن نیست.عمده سیاست را البته همین رویه شکل میدهد و عمده اخلاق را.در اندیشه اعتدال حالت نگاتیو شک است. شک حالت پزیتیو اعتدال به نظرم می آید.شاید شک، زدن و یورش به هر دو طرف باشد اگر اعتدال اخذ از هر دو طرف باشد...از این حرفها
پاسخحذف