گویا این درست است که ریشهشناسی و زبانشناسیِ تاریخی، صرفِنظر از لزومِ روشمندبودنِ اینگونه استنادها، راهی ست بهسوی شناختِ فرهنگِ قدیمِ هر ملت.
مقالهی منوچهرِ جمالی با عنوانِ رابطهی سکولاریته با مفهومِ زمان در فرهنگِ ایرانی، بدونِ آنکه بخواهم در بابِ درستی یا نادرستیِ استناداتِ اتیمولوژیکِ آن داوری کنم، نمونهی درکی عمیق از سکولاریزم و نیز ربط و نسبتِ آن با مفهومِ زمان است.
ذکرِ ارزشِ دنیا در تفکرِ سکولار در برابرِ ارزشِ آخرت در جهانبینیِ ابراهیمی، سخنی نو نیست. اما چهبسا نوآوریِ جمالی در طرحِ مفهومِ «زمانِ منفی» و «زمانِ مثبت» باشد. بداعتِ کارِ او در بازنمودنِ ارزشِ منفیِ زمانمندی در تفکرِ سامی در برابرِ ارزشِ مثبتِ آن در جهانبینیِ سکولار و شباهتِ آن به درکِ ایرانیانِ باستان از زمان و زمانمندی است. درستیِ برخی شواهدِ او از تاریخِ ادبِ پارسی واضح و پذیرفتنی ست.
من با تمامِ بیتعلقیام به ایرانِ باستان، اما برای اندیشهورزانی که تلاش میکنند فهمِ نوینی از تاریخِ یک ملت عرضه کنند و با جسارت از مفهومی چون «زمانِ ایرانی» دم میزنند، به نشانهی احترام کلاه از سر بر میدارم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر