این یادداشت من بهمناسبت پنجمین سالگرد جنبش سبز است. در آن کوشش شده تا از دیدگاهی کمابیش محافظهکارانه به سنجش آن خروش ملی پرداخته شود. طبعاً انگیزهی نوشتنش را وامدار دعوت محمدرضا نیکفر هستم. گمان میکنم وقت آن رسیده است تا فوران بغض و امید خود را در آن دوران به نقد بکشیم. هدف از نگارش این متن نیز چیزی جز این نبود و امیدوارم در این راه توانسته باشد هر چند اندک سودمند افتد.
سلام.
پاسخحذففضای سال ٨٨ را در نظر بگیرید- جو غالب آنروزها انتخاب بین بد و بدتر بود-
شرکت در انتخابات سال ٨٨ شاه بیت طبقه ذینفع «تهران و اروپا و لندن و امریکا» بود و تحریم انتخابات نشان بی وطنی!
آن روزها نامدارانی نظیر پوراحمد و فرهادی و بنی اعتماد و امثالهم درتهران-
بهنود و مهاجرانی و مسیح علینژاد در لندن- دهباشی و امثالهم در امریکا وطن پرست بودند و من تحریمی و بی وطن؟!
امروز بعداز پنج سال معما حل گردیده و قضاوت آسان شده-
بنابراین با نگاه و منطق امروز- نباید گذشته را به داوری نشست.
درهرحال به گمان من جنبش سبز - سند خیانت و بی کفایتی شریکان و توبره و آخور نظامه؟!
وگرنه چگونه ممکن است که طبقه متوسط بالای جامعه که به برکت سکوت و مماشات و مشارکت-
ظاهرا ازهیچ به همه چیز رسیده اند-
شفایی دم از تغییر و پیشرفت بزنه و عملا تجربه دوران جنگ و گروگانگیری و قتل عام سال شصت و ٦٧ -
دوران مجعول سازندگی-
کشتار برون مرزی و فضاحت اصلاحات و قتل های زنجیره ای را فاکتور بگیرد و با چشم و گوش بسته-
دهان بگشاید و با شعارهای سی سال پیش-الله و اکبر و سراومد زمستون-
خواستار بازگشت ارتجاع و مرتجعین دوران طلایی دهه شصت بشود؟!
واقعا حیرت آور که نه-تهوع آورست.
پنج سال گذشته و دراین مدت-آغایون بدویهای دیروز و مدنیهای امروز-هزار و یک کارت سوخته رو کرده اند-
منتهی یک سطر درباره قرارداد الجزایر و ارسال سی و چند ساله نفت مفت و مجانی به کشور های عربی-
در هیچ سایتی به ثبت نرسیده است-اگرم ثبت شده- من ندیدم-
شما اگه دیدی و خوندی آدرس و لینکش بذارید تا من هم مطلع شوم.
در آخر مایه تاسف است که بعد از پنج سال هنوز کوشیده اید-
از دیدگاهی کمابیش محافظهکارانه به سنجش آن خروش ملی بپردازید؟
هر چند صداقتان قابل تقدیرست!
«پرانتز باز...
میشه بفرمائید با این پس و پیش خراب -کجا داریم میریم آقا یحیی؟
دوست عزیز! ممنون از توجهتان به این سرا!
حذفبا بخشی از نظراتتان هماوازم!
اما درست نفهمیدم که نگاه حاکم بر مقاله چرا «مایهی تاسف» است. محافظهکاری بهمعنای مسخشده در گفتار سیاسی موجود هیچ ربطی به اصطلاح آکادمیک آن ندارد. محافظهکاری فلسفهای است که از یونان و رم باستان تا به امروز پیشینه دارد و یکی از نیرومندترین منظومههای معرفتی برای سیاستورزی و تدبیر ممالک بوده است.
افزون بر این، شما اساساً توجه نکردهاید که نگاه محافظهکارانهی متن نسبی و دوگانه/دومرتبهای است (از منظر حاکمان و اصول حاکمیت به اعتراضات مینگرد) و در بند پایانی (لزوم تقویت اپوزیسیون) صریحاُ تعیینتکلیف شده است.
سلام.
پاسخحذفسال ٧٩ سکته مغزی کردم-
با چند عمل گوناگون- بعد از دو ماه با سر و کله باند پیچی شده از بیمارستان مرخص شدم-
غروب همان روز - صاحب خونه آمدم دم در خونه و یه ضرب رفت سر اصل مطلب که-
یا کرایه عقب افتاده را ظرف چهل و هشت واریز میکنی یا هری!
هاج و واج به کله باند پیچی شده اشاره کردم و گفتم:من سکته زدم و تازه امروز از بیمارستان ترخیص شدم...
پاره برهنه دوید تو حرفم و عینه لنگه گیوه خورد صورتم که من منطق پنطق سرم نمیشه -
بنابراین همون که گفتم-چهل و هشت ساعت بیشتر فرصت نداری!
من تو چارچوب در ورودی ایستاده بودم - صاحب خونه اونور در-
از منظر مالک و مستاجر دیدم حق داره-
اپوزیسیون جسمی و مالی درستی هم نداشتم که بتونم حکم صادره را نقض یا بپذیریم-
خندیدم و گفتم: حق با شماست!
پوزخندی زد و بدون خداحافظی سر خر و کج کرد و دو سه قدم مونده بود که به را پله برسه-
از توی چارچوب در اومدم بیرون و با یه پشت پا -از پله ها سرازیرش کردم پاپین!
نفیر داد و فریادش که در فضا پیچید-
در و بستم و اومد تو آشپزخونه و یه چایی لب سوز ریختم-
سیگاری روشن کردم و رفتم کنار پنجره ببینم حاجی افقی از در مجتمع میره بیرون یا عمودی!
شش ماه بعد حاجی رو توی راه پله ها دیدم -
سلام غرایی کرد و انگار نه انگار که هشتماهه اجاره ش عقب افتاده است؟!
نتیجه اینکه...
درسته که محافظهکاری فلسفهای ست از دیرباز...
بااینحال نگاه محافظهکاری متن شما -کاملا محافظهکاری بهمعنای مسخشده در گفتار سیاسی موجود است!
چرا که اساساً شرایط و وضعیت و فضای مناسبات سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی من و تو و ما-
هیچ ربطی به اصطلاح محافظه کاری آکادمیک ندارد-
چون فضای گفتمان آکادمیک فضایست ذهنی و درد لاعلاج ما عینیست!
در ضمن محافظه کاری آکادمیک حکم میکنه که-
١-سلام دوست عزیزت و علیک بگی-
٢-به سرای پمپ خوشبختی توجه که نه- قدم رنجه میکردی -
درهرحال ممنون.