۱۳۸۴ تیر ۲۰, دوشنبه

نوشی و من

این زن نگران بچه‌هاش هست...
از اونجائی که خودم در زندگیم شاهد فداکاری و عشق و علاقه‌ی فراوان مادرم به بچه‌هاش بودم (علی‌رغم تمام تعارضاتی که با هم داریم) و در کودکیم هم همون حسی رو نسبت به مادرم داشتم که "آلوشا" نسبت به "نوشی" داره... شاید بتونم اندکی حال اون بچه رو که از مامانش دورش کردن بفهمم.
از طرف دیگه چون خودم تجربه‌ی اختلافات پدر و مادرم رو دارم، این رو هم می‌دونم که قضاوت کردن در این قبیل مسائل اصلا امر ساده‌ای نیست.
من فقط و فقط می‌تونم امیدوار باشم که بچه‌ها هر چه زودتر پیش مادرشون برگردن... امیدوارم!

۱ نظر: