این دنیا اسماش مجازی ست اما واقعیتاش بازنمایِ همان روابط، روحیات و تمامی ویژگیهایِ انسانی در دنیایِ واقعی ست. در پشتِ تمام نامهایِ مستعاری که در اینجا مینویسند یک انسان با فضیلتها و رذیلتهای انسانی حضور دارد و نفس میکشد.
وبلاگستان مثل جشنهایِ هالوین میماند که همه در آن با ماسک ظاهر میشوند و تو تنها وقتی که با آنها بهنحوی در رابطه قرار میگیری و نسبت برقرار میسازی، میتوانی کمابیش چهرهی پشتِ این ماسک را حدس بزنی.
وقتی میبینی که دوستای چنین غیرمنصفانه داستانِ مکاتباتِ میانِ تو و خودش را روایت میکند و با سهلانگاریِ تمام این پیام خصوصی را کامنت میگذارد و خوشبختانه یا متاسفانه صاحبِ وبلاگ نیز آنرا منتشر میسازد، علاوه بر آنکه از اینهمه دورویی متحیر میمانی، نسبت به ذکاوتِ این دوست نیز دچار تردید میگردی.
وقتی او در آخرین نامهاش تشکر فراوان میکند از روشن شدنِ بسیاری ابهامات بهوسیلهی توضیحاتِ تو و در کامنتاش برایِ طرفِ بحثات، آن نامهنگاریها را "فرسایشی" میخواند، چه حسای پیدا میکنی؟
مضافاً که بهیاد میآوری اصرار و ابرام او بر ادامهی بحث بسی بیشتر از خودِ تو بوده است.
اگر شخص ثالثی آن نامهها را ببیند قضاوت خواهد کرد که چه کسی در میانهی آن، زودرنجی و عصبیت از خود نشان داد.
این دو جمله را با هم قیاس کنید و ببینید که میتوان دو زیست بود و هیچ مشکلی هم از این بابت نداشت. اولی جملاتی از آخرین نامهی این دوست است و دومی جملاتی از کامنتِ او برایِ طرفِ بحثِ من:
"مخلوق جان! خيلی اشتباهات برايم روشن شد. از پاسخ روشنگر شما بسيار ممنونم... آرزوی توفيق و سلامت و سعادت برای شما دارم و باز از روشنگریِ شما برای رفع بدفهمی من بسيار ممنونم!"
"داريوش عزيز، بهعنوان کسی که درگير بحثهای مکاتبهای فرسايشی با مخلوق بوده، به شما اطمينان میدهم که اين نوشتهاش خيلی آرام و بدون عصبيت است! حالا بعد از اين پاسخ منتظر نوشتههای عصبیاش هم باشيد."
وبلاگستان مثل جشنهایِ هالوین میماند که همه در آن با ماسک ظاهر میشوند و تو تنها وقتی که با آنها بهنحوی در رابطه قرار میگیری و نسبت برقرار میسازی، میتوانی کمابیش چهرهی پشتِ این ماسک را حدس بزنی.
وقتی میبینی که دوستای چنین غیرمنصفانه داستانِ مکاتباتِ میانِ تو و خودش را روایت میکند و با سهلانگاریِ تمام این پیام خصوصی را کامنت میگذارد و خوشبختانه یا متاسفانه صاحبِ وبلاگ نیز آنرا منتشر میسازد، علاوه بر آنکه از اینهمه دورویی متحیر میمانی، نسبت به ذکاوتِ این دوست نیز دچار تردید میگردی.
وقتی او در آخرین نامهاش تشکر فراوان میکند از روشن شدنِ بسیاری ابهامات بهوسیلهی توضیحاتِ تو و در کامنتاش برایِ طرفِ بحثات، آن نامهنگاریها را "فرسایشی" میخواند، چه حسای پیدا میکنی؟
مضافاً که بهیاد میآوری اصرار و ابرام او بر ادامهی بحث بسی بیشتر از خودِ تو بوده است.
اگر شخص ثالثی آن نامهها را ببیند قضاوت خواهد کرد که چه کسی در میانهی آن، زودرنجی و عصبیت از خود نشان داد.
این دو جمله را با هم قیاس کنید و ببینید که میتوان دو زیست بود و هیچ مشکلی هم از این بابت نداشت. اولی جملاتی از آخرین نامهی این دوست است و دومی جملاتی از کامنتِ او برایِ طرفِ بحثِ من:
"مخلوق جان! خيلی اشتباهات برايم روشن شد. از پاسخ روشنگر شما بسيار ممنونم... آرزوی توفيق و سلامت و سعادت برای شما دارم و باز از روشنگریِ شما برای رفع بدفهمی من بسيار ممنونم!"
"داريوش عزيز، بهعنوان کسی که درگير بحثهای مکاتبهای فرسايشی با مخلوق بوده، به شما اطمينان میدهم که اين نوشتهاش خيلی آرام و بدون عصبيت است! حالا بعد از اين پاسخ منتظر نوشتههای عصبیاش هم باشيد."
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر